آفتاب

«پدر سالار» چطور ماندگار شد؟

«پدر سالار» چطور ماندگار شد؟

از اول قرار بود زنده‌یاد کشاورز، نقش پدر سالار را در این سریال به عهده بگیرد. وقتی سناریو آماده شد، چند قسمت اول را که خواند گفت انگار این نقش را برای من نوشته‌اند. خواست با من صحبت کند....گفت عجب کاری می‌شود و بدجوری دل به کار داد. به زنده یاد خواجویی می‌گفت اکبر (همیشه به اسم کوچک صدایش می‌زد)، اگر این خوب کار بشود، برای همیشه ماندگار خواهد شد. و درست می‌گفت.

یک صحنه‌ای داشتیم که در کابوسی می‌بیند که پشت تریلی نشسته است و در هوایی مه‌آلود، ترمز بریده، رانندگی می‌کند تا این‌که ته دره سقوط می‌کند. صحنه را با امکاناتی که بود، نمی‌شد گرفت. استاد گفت نیازی نیست بگیریم. خودم القا می‌کنم. صحنه خواب آماده شد. استاد با میمیک صورت و ظاهرا در حالت خواب، چنان صحنه را اجرا کرد و چنان یا ابوالفضل (ع) می‌گفت که مو به تن همه سیخ شد. صحنه فقط یک برداشت داشت و همه تا مدت مدیدی ساکت بودند. این صحنه وقتی بود که خانواده گرفتار آشوب و همه پراکنده شده بودند. می‌گفت مهم نیست من چه خوابی می‌بینم ولی بیننده حس می‌کند خوابی آشفته بوده است. و همین‌طور هم بود.

اول نسخه فیلمنامه نوشته بودم تقدیم به آقایم. استاد روزی که به منزلش دعوتم کرده بود، از من خواست آقایم را ببیند. بهش گفتم آقایم عمرش را داده است به شما. خیلی تاسف خورد. گفت ولی ناراحت نباش، طوری نقش پدر تو را بازی می‌کنم که هر وقت پدر سالار را دیدی، یاد آقایت بیفتی. و همان طور هم شد. «پدر سالار» بارها و بارها پخش شد و من همیشه آقایم را در شمایل زنده‌یاد کشاورز می‌دیدم و برایم زنده می‌شد>

«پدر سالار» را در تاجیکستان پخش و از استاد دعوت کردند به آن‌جا سفر کند. رفت. در لباس تاجیکی  از او عکس‌های مختلفی گرفته بودند. بعد از سفر، من و خواجویی به خانه‌اش رفتیم. عکس‌ها و لباس تاجیکی را که با  خودش همراه آورده بود، نشانم داد.

به من پیشنهاد کرد که «پدر سالار ۲» را بنویسم، اما بعد پشیمان شد و گفت «پدر سالار» حرف خودش را زده است و ادامه‌اش لطمه می‌زند.

بعد از «پدر سالار»، «کهنه سوار» را با آقای خواجویی و نوشته من کار کرد. کهنه سوار، لقب کسانی است که در کشتی پیشکسوت هستند.حسین ابراهیمی، نقش پسرِ کشتی‌گیر استاد را در این سریال بازی می‌کرد که اولین نقش و آخرین نقش زندگی‌اش شد، چون متاسفانه مدتی بعد از پخش سریال، فوت کرد. استاد خیلی هوایش را داشت. بهش می‌گفت «حسین، هوا ورَت ندارد». همیشه به او تلفن می‌زد و حالش را می‌پرسید، تا این‌که حسین غافلگیرش کرد. یک روز که تلفن زده بود، به او گفته بودند حسین رفته است. استاد یک ساعت ضجه می‌زد و همیشه با افسوس از او یاد می‌کرد.

اگر جسارت نباشد، یک نکته‌ای هم درباره خودم بگویم. بعد از پخش «پدر سالار»، روزنامه‌ها و مجلات، با همه بازیگرها و عوامل مصاحبه کردند غیر از من! انگار این کار نویسنده‌ای نداشت. آن زمان یادم هست از این و آن تقاضای کار می‌کردم تا این‌که آقای صافی که آن زمان رئیس شبکه سه بود، از من و اکبر خواجویی دعوت کرد تا «کهنه سوار» را بنویسیم. حالا هم عین همان وقت‌ها شده است. گوشه خانه نشسته‌ام و به فیلمنامه‌هایی که نمیتوانم بنویسم، فکر می‌کنم.

با احترام به روح زنده‌یاد کشاورز که به من می‌گفت «تو نباید خودکار از دستت بیفته و باید از قصه‌ای به قصه دیگه برسی»، ولی حالا من از غصه‌ای به غصه دیگر می‌رسم.

علی‌اکبر محلوجیان

نویسنده سریال «پدر سالار»

کد N2417533

وبگردی