آفتاب

چگونه می‌توان کودک درون را فعال کرد؟



والد بیانگر روحیات امر و نهی‌ها و باید و نباید‌های پدرانه و مادرانه ماست. افکاری که شما از فرهنگ و مذهب و عقاید گذشته گرفته‌اید. بالغ حالتی است که شما را در هر موضوعی کمک می‌کند که ابتدا جمع‌آوری اطلاعات بکنید و بعد به تحلیل سود و زیان بپردازید. بالغ حالتی است که شما را در هر موضوعی کمک می‌کند که ابتدا جمع‌آوری اطلاعات بکنید و ...

یک پزشک: تصاویر این پست، کارهای زیبای یک فتوشاپ‌کار فرانسوی به نام کریستین جیروتو هستند.

او می‌خواست به صورت گرافیکی جلوه کودک درون را با شاخصه‌های دوست‌داشتنی بودن و بازیگوشی و معصومیت و تظاهر بی‌دغدغه احساسات، روی عکس آدم بزرگ‌ها به نمایش بگذارد.
شاید بگویید، دیگر از من گذشته، اما برای احیا، رشد و بالندگی، بازیابی و شفای کودک درون، هر زمانی می‌تواند خوب باشد.
با کودک درونتان، آشتی کنید و سعی کنید او را در وجود خود پیدا کنید، روحیات و احساساتش را بشناسید و همچنین آن را در لایه‌های مختلف زندگیتان تجربه کنید.
دکتر اریک برن -رهبر فکری مکتب روان شناسی تحلیل رفتار (TA)- اعتقاد دارد شخصیت ما، ترکیبی از سه جزء والد، بالغ و کودک است.
والد بیانگر روحیات ام رو نهی‌ها و باید و نبایدهای پدرانه و مادرانه ماست.
بالغ حالتی است که شما را در هر موضوعی کمک می‌کند که ابتدا جمع‌آوری اطلاعات بکنید و بعد به تحلیل سود و زیان بپردازید.
اما کودک همان تجربیات ضبط شده هر انسانی است که از دوران کودکی خود آموخته است.
اگر بتوانید به شناخت و تعادلی بین این ۳ دست پیدا کنید، آنگاه یک گام به پیش خواهید رفت.
به طور مثال وقتی شما نشانه‌های کودک درون لجباز خود را بشناسید و بدانید که حضور او در رفتارهای شما می‌تواند ضربه زننده باشد، طبیعی است که او را تحت نظارت بالغ درون خود قرار می‌دهید.و او را کم کم مهار می‌کنید
او می‌خواهد مانند یک دوره‌گرد، آزادانه بچرخد و کسی نباشد از او حساب و کتاب بکشد و زندگی را سراسر شور، مستی، خنده و شادی بداند. گاهی هم که غمگین و خشمگین می‌شود، گریه کند، بغض و ناله کند و در خود فرو رود.
کودک درون، سرشار از احساسات است و به همین دلیل حساس است.
اما در این میان بزرگترها دست به کار می شوند و چون صلاحش را می‌خواهند، تصمیم می‌گیرند که او را تربیت کنند؛ پس عقده‌هایشان سر باز می‌کند و طبق نیازها و خواسته‌هایشان به او هزاران امر و نهی می کنند و او را پر از بکن و نکن‌های عصبی می‌کنند.
کودک درون احساس گم شدگی می‌کند، از خود می‌پرسد درست و نادرست کجاست، زیرا احساسش یک چیز و والدین و اطرافیانش چیزی دیگر می‌گویند.
دنیای بزرگسالان پر از حقه، کلک و دروغ است.
کودک درون دیگر آن هیجان و سرمستی همیشگی را ندارد، احساس می‌کند به کمبود انرژی دچار است.
خنده‌های کودک درون بر مبنای تأیید بزرگترها خودنمایی می‌کند.
زندگی آرام، ساکت و بی‌هیجان از همین جا آغاز می‌شود.
هرگونه عدم تأیید بیرونی او را متزلزل می کند و اعتماد به نفسش را به هم می‌ریزد.
پس به اجبار با انواع اضطراب ها درگیر و به انواع بیماری‌های جسمی دچار می‌شود.
سه گام به سوی کودک درونتان بردارید!
ابتدا کودک درونتان را در هر کجای ذهنتان ایستاده یا چمباتمه زده ردیابی کنید.
در مرحله دوم، باید طبیعت کودک درونتان را بشناسید و با لایه‌های احساسی او آشنا بشوید، هویت و ماهیتش را تجزیه و تحلیل کنید و با سه جزء افکار، احساسات و رفتارش عمیقا آشنا شوید و بدانید او چگونه فکر می‌کند، چگونه احساس می‌کند و چگونه رفتار می‌کند!
اجزای صورت مسأله را بشناسید! رؤیاها و آرزوهای کودک درون تو چیست؟ انرژی خود را از کدام منبع می‌گیرد؟ چقدر رفتار غمگینانه دارد و چه زمان شادمانه برخورد می‌کند؟ آیا افکارش آزادانه است؟ آیا نیازهای گوناگونش را برطرف کرده‌اید؟
در مرحله سوم بایستی کودک درون را در زمان‌ها و مکان‌های مختلف تجربه کنید و با او به سفرهای گوناگون بروید تا مطمئن شوید ثبات خلقی دارد.
رها و آزاد است یا افسرده و منزوی؟ پی در پی می‌ترسد و نگرانی و دلشوره دارد یا اگر به او بها و شخصیت بدهید، فوق‌العاده عمل می‌کند؟ اگر بخواهید من بالغ قوی داشته باشید باید ابتدا از کودک درون خود مطمئن شوید.
باید چون کودکی بازیگوش بشوید، احساس‌های یک کودک را از خود بروز بدهید، بالا و پایین بپرید و حضور او را در زندگی خود تجربه کنید.
افکاری که شما از فرهنگ و مذهب و عقاید گذشته گرفته‌اید.
درواقع هر فردی این سه حالت را با درجات خفیف، متوسط و شدید در خود دارد.
گاهی یک فرد، والد سرزنشگر پررنگی دارد.
گاهی یک فرد، بالغ قوی و قدرتمندی دارد و گاهی در یک فرد، کودک بازیگوش یا عاشق پیشه تسلط دارد یا در موقعیت‌های زمانی و مکانی یکی از آن سه بیشتر خودنمایی می‌کند.
یا زمانی که شما با روحیات کودک آزرده و افسرده آشنا بشوید، طبیعی است که به سمت راه‌های درمان آن خواهید رفت یا زمانی که متوجه شدید که کودک بازیگوش خود را بایستی همیشه فعال نگه بدارید.
شما به سمت راهکارهای خلاقانه می‌روید یا زمانی که از کودک فلسفی خود باخبر می شوید، تازه متوجه می‌شوید که دوباره بایستی روحیه پرسشگری خود را بازیافت کنید.
کودک درون، خود را درون شما تجربه می‌کند و حضوری قدرتمند در خودآگاه و ناخودآگاهتان دارد.
زمانی که شاد و سرمست باشد، می‌خواهد زبان بگشاید، عواطفش را بیان کند، فریاد بزند و قفس محدودیت را بشکند.
دوست دارد تصنیف بخواند و در جشن تولد خود، شب یلدا و عید نوروز پایکوبی کند، با پرندگان پرواز کند، بخندد، پرت و پلا بگوید، عاشق شود، ناز کند، خود را لوس کند.
مثل بچه‌های بازیگوش از دیوار راست بالا برود، تخیلش را در دفترچه نقاشی پر کند از خط خطی های جورواجور، مینیاتور بکشد، غریزه‌اش را پی بازی بفرستد، حنجره‌اش را پر کند از آواز قناری‌ها، توپ بازی کند، در خانه همسایه را بزند و در برود!
این جنبه از وجود ما نمادی شگرف از بازیگوشی، خلاقیت و نوآوری است.
در این میان کدام درست می گویند؟! کودک می‌خواهد آزاد باشد؛ اما آنها نمی گذارند. کودک به دروغ وادار می‌شود، کم کم راستش را نمی‌گوید.
به سوی توقعات بزرگسالان کشیده می‌شود و می‌کوشد در کودکی بزرگ جلوه کند.
دیگران به او می‌گویند تو دیگر بزرگ شده‌ای، دست از این بچه‌بازی ها بردار!
بیماری‌های گوناگون به سراغش می‌آید، درنتیجه منزوی و افسرده می‌شود، می ترسد احساسش را بیان کند و دیگر خلاق و نوآور نیست، می‌ترسد که مسخره‌اش کنند، یا از امتیازات محرومش کنند.
این جا بزرگترها، قهرمان این داستان هستند و خیالشان راحت است که دیگر کودک درون اعتماد به نفسی ندارد که بخواهد عرض اندام کند.
کودک درون تلاش می‌کند به هر شیوه‌ای محبت و نوازش بزرگترها را به خود جلب کند، وارد بازی‌های نمایشی می شود، مهر و محبت اطرافیان را می‌جوید، از محرومیت، تأیید نشدن و طرد شدن به شدت می‌ترسد.
محبت را گدایی می‌کند و حاضر است هر تحقیر و ذلتی را بپذیرد؛ اما او را دوست بدارند.
از این رو، دیگر انرژی‌اش را صرف نوآوری رفتارهای خلاق نمی‌کند، بلکه با مجموعه‌ای از ترس‌های گوناگون به زندگی خود ادامه می‌دهد و می‌آموزد وارد رقابت با بزرگسالان بشود و بدود تا عقب نیفتد.
از زاویه‌ای دیگر، درگیر حقایق می‌شود، همیشه خود را با عوامل بیرونی مقایسه می‌کند.
خودش را کوچک‌تر از دیگران می بیند، احساس کمبود می‌کند و کم کم با عقده‌های حقارت دست به گریبان می‌شود و همان عزت نفس و اعتماد به نفس اندک خود را هم از دست می‌دهد.
زمانی می‌توانید به کودک درونتان کمک کنید که سه مسیر را طی کنید.
ابتدا او را درون خود پیدا کنید؛ دوم، او را به خوبی بشناسید و سوم، کودک درونتان را تجربه و با او زندگی کنید!
آیا نشانی‌های کودک درونتان را دارید؟ کسی را به جای او اشتباه نگیرید.
شاید در لایه‌های ضمیر ناخودآگاه تو مدفون شده، شاید پشت میله‌های زندان ذهن والد تو محبوس گشته، شاید از ترس خود را جایی پنهان کرده، شاید رفت و آمدش را در لایه‌های ذهنی تو بسیار کمرنگ کرده یا قهر کرده باشد.
آیا هیجان زندگی دارد؟ آیا پی در پی بهانه‌گیری نمی‌کند؟ از تجربه کودک درون در بهار، تابستان، پاییز، زمستان، در روابط اجتماعی و در خلوت خانه خود، چه برداشتی دارید؟
نمی‌توانید موفقیت خود را بر پایه کودک درون منزوی، افسرده، دلمرده، ناامید و وحشت زده بنا کنید. تجربه ی کودک درون باید آگاهانه باشد.
دیگر اجازه ندهید کودک بدون تجربه، پا به دنیای بزرگسالی بگذارد.
بهترین تجربه کودک درون، بازی آزاد است.
کودک را همچون یک ماشین تربیت نکنید، بلکه به او جشن و سرور بیاموزید و نگذارید کسی درباره او بیش از حد قضاوت کند یا والد سرزنشگر درباره او پیش‌داوری نماید.


گالری تصاویر


وبگردی