
چرا به مدرسه نیاز داریم؟ | اینکه 12 سال از زندگی خود را باید از 6 سالگی تا 18 سالگی در مدرسه بگذرانیم و با سختی هایش کنار بیاییم، سوالی است گنگ در ذهن جوانان که پاسخی جز آینده ای بهتر برایش یافت نمی شود که....
حال چه پیش خواهد آمد اگر تمام جوامع بشری تصمیم بگیرند تا یادگیری مادام العمر را به عنوان هدف غایی خود برگزینند و برای بالندگی هرچه بهتر و بیشتر آن بکوشند؟ محتمل، چنین دنیای نوینی فرسنگ ها با جهانی که امروزه ما در آن زیست می کنیم، متمایز خواهد بود. در چنین جامعهای هیچ گونه حد و مرزی میان «مدرسه»، «کار» و «زندگی» وجود نخواهد داشت و صاحبان مشاغل و حرف گوناگون از سرایدار و حسابدار گرفته تا دانشمند و هنرمند شاگردانی خواهند داشت که در هر سن و سال که باشند برای یادگیری، نزد استادان فن کارآموزی میکنند. در چنین جامعهای، افراد در هر سن و سالی که باشند مدام دست به تجربههای تازه میزنند و برای راهاندازی بنگاههای جدید تلاش میکنند و با دستگیری از یکدیگر بر ویرانه شکست ها بنای موفقیت های آتی را میسازند. کودکان و نوآموزان چنین جامعهای بیشتر زمانشان را خارج از دیوارهای محصور مدرسه (با آن همه انرژی که ادوارد هال شوق یادگیری را به آن تشبیه می کند) روی تکالیفی صرف می کنند که به زندگی روزانه آنها ارتباط پیدا میکند و برایشان معنا دارد و کاملا ملموس است.
کودکان این جامعه در جای جای آن دیده میشوند از جلسات شورای شهر و کنفرانس های اقتصادی گرفته تا جلسات با اهمیتی که با حضور ریش سفیدان و بزرگان جامعه تشکیل میشوند. جامعه ای که یادگیری مداوم را درونی کرده است و به فرهنگ مردمان کوچه و بازار تبدیل کرده است، کمتر گرفتار بزک های ظاهری می شود که قرار است درمانگر باشند اما در عمل تنها بر درد می افزایند و مشکل را بیشتر میکنند. در چنین جامعهای، کودکان، ارزشهای فرهنگی و تمام تکاپوهای شبانه روزی افراد ترجیع بندی است که قرار است غایت اصلی تلاش های جمعی آدمیان را یادآوری کند و یادآور باشد که به آینده فکر کنیم و از برنامه ریزی های بلند مدت غافل نباشیم.
به نظر میرسد با این سرعتی که جوامع امروز تغییرات اجتماعی، اقتصادی و فنی را پشت سر می گذارند، دیر یا زود ناگزیر خواهیم شد تا با دنیای تازه دست و پنجه نرم کنیم و برای مسائل جدیدتری به دنبال چاره و پاسخ بگردیم. برخی از صاحب نظران عقیده دارند که این تغییر و تحولات قاصدانی هستند که از مرگ مدارس در جوامع پیام آوردهاند، مدارسی که کارکردشان را در دنیای ما از دست دادهاند. مؤلفان این کتاب اما نظری خلاف این عقیده دارند و بر این باورند که فناوری به هر میزان که پیشرفت کند و تبلتها به هر تعداد که خانهها را پر کنند و تلفن های هوشمند هر چقدر بر کارآییهای خود بیفزایند، باز هم تا دنیا دنیاست کودکان برای یادگیری به محل امنی به نام مدرسه نیازمند خواهند بود. کودکان هر جامعه همیشه به محیطی نیاز دارند که بستر لازم را برای شکوفا شدن کنجکاویهای آنان فراهم کند. علاوه بر این کودکان به خانه امنی نیاز دارند تا امکان گذار آنها را از خانه پدری به زندگی اجتماعی و همزیستی با همنوعان فراهم سازد.
تمام این مسائل سبب میشود تا فرهنگی که یادگیری را سرلوحه کار خود قرار داده است تمام منابع امکاناتش را در اختیار سازمان ها و موسساتی قرار دهد که وظیفه خطیر تربیت آیندهسازان فردای جامعه را بر عهده گرفتهاند. این موسسات که قرار است با تربیت نیروی انسانی کارآمد، سنگ بنای توسعه جامعه را پایهگذاری کنند، ممکن است به تصویری که امروزه از مدارس در ذهن داریم نزدیک باشند یا اینکه کاملا با آنچه از مدارس معمول میشناسیم، تفاوت داشته باشند. اما به هرحال این سازمان ها همان مکانی هستند که میزبان فرد فرد اعضای جامعه از پیر تا جوان خواهند بود و زمینه رشد و توسعه فردی و گروهی یادگیرندگان را در کنار یکدیگر فراهم می کنند. از تمام این مقدمات میتوانیم این طور نتیجه بگیریم که اگر به دنبال توسعه و تعالی جهان پیرامونمان هستیم پس به مدارسی نیاز خواهیم داشت که شایسته نام «مدارس یادگیرنده» باشند.مدارس یادگیرنده هر جایی میتوانند وجود داشته باشند، یا لااقل مردم گمان میکنند که مدارس یادگیرنده، همه جا حضور دارند. مدارس به عنوان سازمانهایی که مرکز اصلی یادگیری به حساب میآیند، میتوانند خودشان نیز به سازمانهایی یادگیرنده تبدیل شوند و با توجه به ویژگیهایی که در این قبیل سازمانها وجود دارند، مدیریت شوند. به عبارت دیگر مدارس نیز برخلاف باور رایج به جای آنکه با زور و ارعاب اداره شوند یا اینکه بر مبنای اعطای مقام و پاداش مدیریت شوند، میتوانند به سازمانهایی یادگیرنده بدل شوند که زنده، پویا و خلاق هستند و به صورت مستمر یاد میگیرند و تکامل پیدا میکنند.
این مطلب به این معناست که مدارسی بنا نهیم که تک تک اعضا در اداره امور آن مشارکت داشته باشند و در کنار یکدیگر یاد بگیرند و برای پیشبرد امور توانمندیهایشان را ارتقا دهند و با امید تغییر، نظراتشان را ابراز کنند. در مدارس یادگیرنده، تک تک اعضای مدرسه از مدیر، ناظم، معلم گرفته تا دانش آموز و اولیاء اختلاف نظرها را کنار میگذارند و صرف نظر از تفاوتهایی که در عقاید و سلیقهها ممکن است با یکدیگر داشته باشند به آینده خود و جامعه میاندیشند و برای تعالی اجتماعشان در کنار هم یاد میگیرند. به نظر میرسد که کاربست اصول یادگیری در مدارس، دقیقا همان مسأله اساسی است که می تواند نیازهای روزافزون اعضای مدرسه را برطرف کند و دستیابی به اهدافی مانند ارتقای رضایت شغلی و بهبود عملکرد آموزشی در مدرسه را تسهیل کند. چالشی که در سالهای اخیر، مساله افرادی بوده است که در حوزه آموزش فعالیت میکنند و دغدغه یادگیری را دارند. تجربه نشان داده است که مدارس یادگیرنده نه تنها در آزمونهای کمی نمرات بهتری داشتهاند و در امتحانات عملکرد موفقتری از خود نشان دادهاند، بلکه این سازمانهای یادگیرنده موفق شده اند تا از بن و ریشه تغییر کنند و از الگوهای مؤثرتر مدیریتی برای پیشبرد امور روزمره بهره بگیرند.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است