واگویه‌های فیلمسازی زرد زرد و بسیار هم کم‌عمق

نگاهی به فیلم آسمان زرد کم‌عمق

«اینجا بدون من» عنوان آخرین فیلم بهرام توکلی قبل از «آسمان زرد کم‌عمق» است. فیلمی‌که توانست هم نظر مخاطبان را به خود جلب کند، هم اینکه رضایت منتقدان را کسب کرد. همین پیش‌زمینه سبب شد که فیلم «آسمان زرد کم‌عمق» توقعات را از این فیلمساز بالا ببرد.

اما این توقع در ساخته جدید توکلی رنگ باخت، چون این کار باز دغدغه‌های شخصی فیلمسازش را تصویر می‌کند، بدون اینکه بخواهد به مخاطبانش فکر کند. فیلمی ‌با ریتم کند و سر در گم که تنها می‌خواهد دل‌مشغولی‌های یک بیمار روانی را ترسیم کند که خانواده خود را کشته است.

اینکه چرا این فیلم به گواه بسیاری از اهالی مطبوعات که در جشنواره سال گذشته فیلم را دیدند‌‌، نتوانست رضایتمندی مخاطبان را کسب کند، مبتنی بر چند عامل است که در ابتدا به ریتم کند آن اشاره شد، اما آنچه که بیش‌از همه در این فیلم نمود پیدا می‌کند فیلمنامه کار است که تنها سعی می‌کند در قالبی روانشناسانه به دغدغه‌های ذهنی قهرمان خود (ترانه علیدوستی) بپردازد.

در این میان فضای تاریک و غم‌انگیز فیلم، نقش قابل توجهی در دوری مخاطب از کار دارد، البته کارگردان سعی می‌کند با فلاش‌بک‌هایی که به گذشته می‌زند و در آن طبیعت بکر شمال را تصویر می‌کند تا حدودی این سیاهی را بپوشاند، اما در نهایت آنچه که بر ذهن مخاطب باقی می‌ماند، تلخی و افسردگی مفرط کار است. اینکه چرا برخی از فیلمسازان ما به این ورطه گرفتار می‌آیند تا حدودی نشات گرفته از گرایش این فیلمسازان به سینمای هنری اروپا به ویژه سینمای فرانسه است که در آن آنچه در آخرین درجه اهمیت قرار دارد، مخاطب است، به نحوی که این تصور در ذهن ایجاد می‌شود که تنها فیلمسازش است که می‌فهمد و دیگر تماشاگران فیلم مجبور هستند به این درک دلبسته باشند.

درخصوص دیگر بخش‌های فیلم هم می‌شود چند اظهار نظر داشت. ابتدا بازیگری فیلم که تا حدودی خوب از کار در آمده است به ویژه صابر ابر و در ادامه ترانه علیدوستی که هر دو از بازیگران توانمند سینما هستند، اما این برتری تنها برای دقایقی مخاطب را جذب می‌کند ولی در ادامه کلیت کار این توانایی به نوعی ضایع می‌شود.

میزانسن فیلم، کاری متوسط رو به پایین است که در آن زیباشناختی سینما لحاظ نمی‌شود، بلکه تنها آنچه که فیلمنامه طلب می‌کند را مدنظر دارد. در کنار این فاکتور موسیقی فیلم هم به طور کامل در خدمت روند کند فیلم است. در کلامی‌بیشتر به دور شدن تماشاگر از فیلم کمک می‌کند، در صورتی که موسیقی اهرمی‌برای جذاب‌تر شدن فیلم است. نکته دیگر، اینکه این فیلم خود آگاه است که به هیچ وجه قادر نیست در گیشه موفقیتی کسب کند، پس با لجبازی تمام به سویی می‌رود که در آن تماشاگر هیچ جایگاهی ندارد. امری که نشان می‌دهد فیلمساز فراموش کرده که هدف از فیلمسازی در ابتدا ایجاد سرگرمی‌است.

در انتهای کلام «آسمان زرد و کم‌عمق» را نباید یک فیلم سینمایی نامید، بلکه واگویه‌های فیلمسازی است که سینما را محلی برای تراوشات ذهنی خود فرض کرده است. فیلمسازی که می‌توانست با ساخت کاری دیگر همانند «اینجا بدون من» برای خود جایگاهی مناسب در سینما کسب کند.

نویسنده : داود کنشلو