گس یک مزه مشترک است

کنار چشمه آرزوهای شهر رم ایستاده بودم. با خودم فکر می‌کردم. با خدای خودم حرف می‌زدم. به گذشته فکر می‌کردم. نه گذشته خیلی دور. همان روزهایی که دلم یک مُشت آرزو می‌خواست. آرزوهایی که حالا اینجا در برابرم ایستاده‌اند و برایم اتفاق افتاده‌اند. آرزوی قدم بر یک فرش قرمز، آرزوهای خوب برای «گس» مزه‌ترین فیلمی که در آن بازی کرده بودم.

کنار چشمه آرزوهای شهر رم ایستاده بودم. با خودم فکر می‌کردم. با خدای خودم حرف می‌زدم. به گذشته فکر می‌کردم. نه گذشته خیلی دور. همان روزهایی که دلم یک مُشت آرزو می‌خواست. آرزوهایی که حالا اینجا در برابرم ایستاده‌اند و برایم اتفاق افتاده‌اند. آرزوی قدم بر یک فرش قرمز، آرزوهای خوب برای «گس» مزه‌ترین فیلمی که در آن بازی کرده بودم.

● فلاش بک

من چشم بسته و بدون شناخت پا جلوی دوربین «گس» گذاشتم. نه کیارش اسدی‌زاده را می‌شناختم و نه فیلمنامه را خوانده بودم. دستیار آقای اسدی‌زاده با من تماس گرفت و من را متقاعد کرد.

بعد از آشنایی و صحبت با کارگردان فیلم، حس کردم او می‌داند چه کار می‌خواهد بکند. می‌داند کجا قدم برداشته و می‌خواهد فیلم بسازد. همان زمان دوستانی به من می‌گفتند که نباید ریسک کنم و شاید جز چند نام آشنا، همه‌چیز برای من غریبه بود. اما من عاشق تجربه‌ام و «گس» دلچسب‌ترین تجربه‌یی بود که داشتم. من با این فیلم بخشی از خود را دیدم.

بخش دیگری از خود را تجربه کردم. حال و هوای یک من ساکت. تجربه تلخ خیانت برای هیچ کس غریب نیست. برای من هم نبوده و من در قالب نزدیک‌ترین کاراکتر به شخصیتم آن را بازی کردم. نقش سهیلا، نقشی دشوار بود. زنی که سکوت می‌کند، دیالوگ ندارد یا حداقل کم دارد، همه‌چیز در صورتش است و بس. نمی‌خواستم کم یا زیاد باشم. از سهیلای فیلم گس دور شوم اما با هدایت کارگردان همه‌چیز درست سرجایش قرار داشت، نه برای من بلکه برای همه.

جایزه‌یی که نصیب این فیلم در فستیوال رم شد بیان‌کننده همین است. کیارش اسدی‌زاده با تمام جوانی‌اش یک هدایت‌کننده درست است و من هم همچون امیر قادری (منتقد سینما و یکی از اعضای هیات داوران هشتمین جشنواره رم) بر این باور هستم که اسدی‌زاده آینده بسیار روشنی دارد.

● سکانس آخر

این فیلم از دردها حرف می‌زند، از یک درد مشترک. دردی که تنها در جامعه ما نیست. وقتی این فیلم دیده می‌شود، تشویق می‌شود و جایزه می‌گیرد یعنی زنان خارج از مرز ایران، در کشوری همچون ایتالیا، در حالی که به گونه‌یی دیگر بزرگ شده‌اند، دغدغه‌های دیگری دارند، آزادی‌های بیشتری دارند، تفکراتی متفاوت از زنان جامعه ما دارند، باز هم در یک درد، مشترک هستند. این نشانه این است که این مرزهای جغرافیایی اگر روزی برداشته شوند، همه یک زبان دارند، یک دغدغه. این زبان را سینما به خوبی می‌داند و فیلمی موفق است که به این زبان بهتر سخن بگوید.

تنها تاسف من بر این است که هنوز مردم کشورم موفق به دیدن این فیلم نشدند و من به شخصه دوست داشتم، این فیلم را ابتدا روی پرده‌های سینمای ایران می‌دیدم. با این حال به آینده این فیلم در ایران هم خوشبین هستم و اطمینان دارم که مردم کشورمان هم از این فیلم استقبال و با آن همزادپنداری می‌کنند.