«تنهای تنهای تنها» فیلم غافلگیر کنندهای است. فیلمنامه در یک سوم میانی دستش را رو میکند و شما میفهمید که با یک اثر نمایشی با اهمیت طرف هستید.
«تنهای تنهای تنها» فیلم غافلگیر کنندهای است. فیلمنامه در یک سوم میانی دستش را رو میکند و شما میفهمید که با یک اثر نمایشی با اهمیت طرف هستید. اثری که میخواهد درباره مسائل سیاسی روز حرف بزند و از رابطه دوستانه دو نوجوان، به موضوع انرژی هستهای و گزارشهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و خلاصه تحولات جهانی میرسد. در دقایق اولیه در مقام یک مخاطب بزرگسال تصور میکنید که اشتباه به سینما آمدهاید و با خودتان میگویید کاش فرزند کودکم را به سینما آورده بودم تا از دیدن شیطنتهای هم سن و سالهایش لذت ببرد.
پس از گذشت ۳۰ دقیقه از فیلم متوجه میشوید که اتفاقا نشانی را درست آمدهاید. فیلم به شکل نمایشی و هنرمندانه، همان چیزی است که سیاستمداران ایرانی هر روز در سخنرانی هایشان میگویند. مهربانی رنجرو با الگ (پسر بچه روسی) در سطح اول روایت موتور درام را گرم کند و قصه را به حرکت وا میدارد. اما این عشق و علاقه کودکانه در سطح دوم روایت کارکرد مهمتری پیدا میکند و تبدیل به یک نماد و نشانه میشود. مهرورزی این پسربچه برای مخاطب جهانی فیلم یادآور صلح دوستی و آرامش ایرانیانی است که از انرژی هستهای میخواهند برای پیشرفت کشورشان بهره ببرند. امتیاز اصلی و نقطه قوت فیلم در ارتباط نامریی و نامحسوسی است که بین این دو مسئله ایجاد میشود. شما از یک طرف بابت برهم خوردن رابطه دو پسربچه ناراحت میشوید و از طرف دیگر این سوال در ذهنتان نقش میبندد که مسببان اصلی این ناراحتی چه افرادی هستند؟ اما در زمانهای که کارگردانها حال و حوصله ندارند دوربینهایشان را از تهران خارج کنند باید قدر چنین فیلمهای بومی را بدانیم.
البته شاید استفاده از لفظ بومی برای این فیلم درست نباشد. چرا که فیلم به همان اندازهای که سعی در تصویر کردن شخصیتهای بوشهری و طبیعت و آداب و رسوم آنجا دارد، به همان اندازه هم به مخاطب جهانیاش توجه میکند و حرفی میزند که دامنهاش از مرزهای ایران فراتر می رود. «احسان عبدیپور» با اولین فیلمش به شدت کارگردانی چون امیر نادری را به یادمان میآورد. کارگردانی که با شخصیتهای کودک وارد دنیای قصه شده و با حرفهای مهم و جهانی خارج میشوند. در آثار هر دو کارگردان وقتی همه چیز از زاویه نگاه پاک و لطیف کودکان مورد نقد و بررسی قرار میگیرد، همه معادلات بر هم میخورد و نتیجه حرف و سخن جدید میشود. رنجرو و الگ دو پسربچه با دو فرهنگ و نژاد و ملیت و زبان متفاوت هستند. ولی با هم حرف میزنند، میخندند، بازی میکنند و اشک میریزند. انگار تنها چیزی که این دو را به هم نزدیک میکند زبان جهانی دوستی و محبت است که مرز و جغرافیا نمیشناسد.
نویسنده: احسان رحیم زاده
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است