هنرمند خوب هنرمند مرده است!

برای ایرانیان همه چیز با یک خبر آغاز می‌شود: ‌او مرد. همه چیز با یک سوال ادامه پیدا می‌کند:‌ «می‌شود سرنوشت را تغییر داد؟» اما لحظه‌ها می‌گذرند و هیچ چیز تغییر نمی‌کند؛ آنها می‌مانند و تکرار یک خبر کوتاه: او مرد.

برای ایرانیان همه چیز با یک خبر آغاز می‌شود: ‌او مرد. همه چیز با یک سوال ادامه پیدا می‌کند:‌ «می‌شود سرنوشت را تغییر داد؟» اما لحظه‌ها می‌گذرند و هیچ چیز تغییر نمی‌کند؛ آنها می‌مانند و تکرار یک خبر کوتاه: او مرد.

او می تواند پدر باشد یا مادر، پدربزرگ یا یک دوست و همکار قدیمی. او می تواند ستاره باشد. یک آدم مشهور، یک چهره شناخته شده. می تواند ورزشکار باشد با مدال های رنگارنگ از مسابقه های مختلف. می تواند شاعر باشد، نویسنده یا بازیگر. او اگر ستاره باشد ناگهان عکسش روی در و دیوار می نشیند، تیتر یک روزنامه ها می شود و آثارش خریدار می یابد. نگاه کنید به فروش آلبوم های موسیقی ایرج بسطامی پس از مرگش! «کاست صدای مرحوم ایرج بسطامی در کرمان کمیاب شد» این عین خبری است که ایرنا در روزهای پر سوگ زلزله روی خروجی اش گذاشت.

برآورد عموم بر این است که ما ایرانی ها و البته شرقی ها مردم مرده پرستی هستیم و این به دلیل وجود یک صفت خاص در فرهنگ ماست. همه ما سنت گرا و گذشته گرا هستیم. مردم ما با توجه به این که جزو کهن ترین تمدن های دنیا هستند، این نگاه به گذشته همیشه همراهشان است و همین امر باعث شده تمام مواردی که مربوط به گذشته آنهاست، برایشان عزیز باشد. درست به همین علت وقتی کسی را از دست می دهند، آن فرد ناگهان به گذشته آنها تبدیل می شود. گذشته ای که قابل برگشت هم نیست در نتیجه ناخودآگاه آن فرد هم برایشان عزیز می شود.

همین است که احوال هنرمندان آسیب دیده و پیگیری وضع شان تنها در واژه های گزارش های ژورنالیستی قابل پیگیری و کمتر مسئولی است که حال و اوضاع این روزهای اصغر شاهوردی یا مصطفی کرمی را بداند. حالا نگاه کنید به این خبر های تلخ: محمود استاد محمد به دلیل مشکلات دارویی درگذشت. از مرگ تلخ سعدی افشار هنوز چند ماهی نگذشته است. رقم وجه جمع شده در جشن گلریزان این هنرمند به یک میلیون تومان هم نرسید، اما صفحات سیاه شده از این اسطوره تئاتر در مجلات بسیار بود. او بعد از دهه ها ستاره شده بود، چرا که مرده بود.