سینمای حمایتی ـ هدایتی همین است. خریدن هدایت فیلمسازان با سرمایه ملت با عنوان حمایت از سینمای ملی و فاخر و جهانی و معناگرا.
سینمای حمایتی ـ هدایتی همین است. خریدن هدایت فیلمسازان با سرمایه ملت با عنوان حمایت از سینمای ملی و فاخر و جهانی و معناگرا. و در این معامله سیاستهای هر دولتی به روشنی مشخص میکند که چه کسانی لیاقت هدایت و حمایت را دارند و چه کسانی باید چهار سال صبر کنند تا نوبت به آنها برسد تا در دولت بعدی به سمت سیاستهای دیگری هدایت شوند.
سینما و فیلم در این میان بهانه کوچکی است برای پرداختها و دریافتها. این همه عطش برای کار فرهنگی در همه زمینهها از سرچشمهیی است که در سایهاش میتوان در پی الفاظ و عناوین دهنپرکن دستور هر بریز و بپاشی را داد. شمقدری و مردانش بدشانس و بدسلیقه و نابلد بودند که مانند اسلاف و برخی معاصرانشان نتوانستند روی اجرای پروژه هدایت و حمایت پردههای غیرقابل بلند شدن بکشند وگرنه تاریخ سینمای ایران انباشته از پروژههای «لاله» است و خیل فیلمسازانی که به روش نیکنژاد کارنامه فیلمسازیشان را طی کردهاند. سینمای هدایتی- حمایتی همین است. داستان غمانگیز و تولید ناراضی.
چه کسی از پروژه لاله راضی است؟ لاله صدیق که میگوید هنوز رایت تولید فیلم را به طرف ایرانی نداده. نیک نژاد که با دست چپ قرارداد را امضا کرده. آقامحمدیان که خود را تنها، مجری فرامین بالادستیها میداند. شمقدری که دیگر بیانیه «انالله و اناالیه راجعون» صادر نمیکند. علیرضا سجادپور که با وجود سیاست پاسخگویی در همه زمینهها فعلا به سیاست سکوت در همه زمینهها روی آورده. پس چه کسی از این پروژه عجیب و غریب راضی است؟ همه از مدیر تازه مرکز گسترش میخواهند مثل قهرمان فیلمهای مافیایی هر چه پرونده در خیابان شهید قندی است در برابر خبرنگاران عمومی کند تا حداقل دلشان خنک شود از دست کسانی که این پولها را صرف هدایت آنها نکردهاند. سینمای هدایتی- حمایتی همین است.
تا وقتی قرار است دولتها برای سینما ریلگذاری کنند و با اهرم ممیزی و بودجه سینما را به هر ناکجایی که خواستند ببرند و به هیچ مرجعی هم پاسخ ندهند و در برابرش نان سفره سینماگران را بدهند و سینما زینت مجالس سیاسی شود و نمایندگان مجلس، سینما را بهانهیی برای زیر فشار گذاشتن دولت کنند و حوزه هنری به بهانه ترویج خیانت در آثار فیلمسازان، آنها را ممیزی دوباره کند و سینماگران را به دو شقه تقسیم کند و در مقابل برای خودش پروانه ساخت بدون فیلمنامه بگیرد و سینماگران به هر دلیل موجه و ناموجهی دستمزدشان را نه از شکاف گیشهها که از شکاف بخشنامهها و نه از دست ملت که از بودجه عمومی دریافت کنند، «لاله»ها در سینمای ایران خواهند رویید.
اسمها تغییر میکنند. مدیران عوض میشوند. اما روشها عوض نمیشود. سینمای هدایتی- حمایتی همین است. سینمایی ورشکسته که با میلیارد سرشوق میآید و با میلیون دلش میشکند. بهترین تهیهکنندهاش متنفذترین تهیهکننده در جناحبندیهای سیاسی است و موفقترین کارگردانش کسی است که خوب بلد است پروژه تحویل بدهد و بهترین بازیگرش هم کسی است که مطابق نقش فاخرش از پروژه زخمی شده پول بگیرد. بقیه هم که سیاهیلشگر این بازیاند و اهمیتی ندارند. سینمای وابسته ایران تا زمانی که به هوای هر بادی خودش را در معبر سیاست مدیران میگذارد نباید توقع حمایت عادلانه و هدایت هنرمندان از سیاستمداران را داشته باشد. سینمای ایران خود کشتزار لاله است. لالهکاران که کار دیگری بلد نیستند.
میــنا اکــبری
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است