روز سینما، شب سینما، ماه و سال سینما بیشتر یک سوال است تا یک جواب. مدتی است آن روزهای پر شور و لذت سینما را گم کردهام.
روز سینما، شب سینما، ماه و سال سینما بیشتر یک سوال است تا یک جواب. مدتی است آن روزهای پر شور و لذت سینما را گم کردهام. نمیدانم انگیزهها رفتهرفته کمرنگ و کمرنگتر میشوند یا سینما و مسایل دستوپاگیرش دارند از آن شور و شوق میافتند. تا دلتان بخواهد جشنواره سینمایی داخلی داریم، تا دلتان بخواهد آمار داریم، دانشکده و آموزشگاه، کارگاه سینمایی و تا دلتان بخواهد آواز دهل شنیدن از راه دور داریم. با نگاهی به وضعیت تئاتر و تولید آن، بودجه تلویزیون و تولید آن و توزیع و پخش فیلمهای سینمایی متوجه میشویم، سینمای ما دور از بحرانهای ما همچون گرانی، تورم و تحریمها نیست. سینمای ما تا دلتان بخواهد اگر و اما، باید و نباید دارد. تا دلتان بخواهد بازار تهمت، افترا، صفبندی و دارودستهبازی دارد. چتر فعالیت پراکنده مستقل باهزار رنج و درد راه به کجا میبرد؟
کل بودجه سینمای ما در یکسال از یک طبقه چند واحدی یک برج در تهران امروز کمتر است.
پس این همه بساط برای چیست؟ برای سینما؟ برای حال و روز سینما یا برای پز فرهنگی که ما هم مثلا سینما داریم؟ روز سینما زمانی است که نبضش بتپد و یک جریان هنری پردوام را رقم بزند. سالنها پشت سرهم تعطیل میشوند. فیلمها بیرمق و بیخاصیتتر میشوند. تنها دارودستههایی قد علم میکنند که ساز ناکوک خودشان را میزنند. آنچه را که تو بهعنوان یک «فیلمساز» میخواهی، فلان دسته و گروه دوست ندارد و آنچه را که «آنها» دوست دارند، تو دوست نداری اما سینما از همان روزی که قطارش در سال ۱۹۸۵در کافه زیرزمینی به راه افتاد همچنان به راه خودش میرود. درود بر سینما، قطار و مسافرانش که سر باز ایستادن ندارند.
داریوش فرهنگ
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است