نیما یوشیج در آغاز جوانی، سرودن همهگونه شعر سنتی را تجربه کرد: قصیده و قطعه و مثنوی و رباعی و حتی غزل در مجموعه آثار او کم نیست. گفتهاند که شاعر در سرودن اینگونه قالبها …
نیما یوشیج در آغاز جوانی، سرودن همهگونه شعر سنتی را تجربه کرد: قصیده و قطعه و مثنوی و رباعی و حتی غزل در مجموعه آثار او کم نیست. گفتهاند که شاعر در سرودن اینگونه قالبها موفق نبوده و به همین سبب رو به شیوه تازه کرده است و باید توفیق او را در کارهای نوآیین وی جست. این گفته، به ظاهر درست است. نیما در قصیدهسرایی، از ملکالشعرای بهار کم میآورد. در مثنوی و رباعی و قطعه و غزل هم دیگران از او تواناترند. روی هم، سخنپرداز و سخنورز نیست. زبانآوری نظام بهار یا رسایی و شیوایی کلام ایرج را ندارد. اما یک نکتهای مهم در این میان از نظر دور مانده است: نحوه تفکر و ماهیت عاطفه نیما با سرشت قالبهای سنتی- فارسی همساز نیست.
چنان جامههایی در خور جان تازهاندیش او نبوده است. از همینروست که قالب شعر خود را دیگرگونه میکند. آنگاه بر بنیاد همان وزنهای عروض گذشتگان، افاعیل و ارکان خردشده را میآزماید و مصراعهای خود را مناسب کلام خویش، بلند و کوتاه میکند و قافیه را به مثابه «زنگ پایان مطلب» به کار میگیرد و شاهکارهایی چون «داستانی نه تازه» (۱۳۲۵)، «اجاق سرد» (۱۳۳۷)، «ریرا» (۱۳۳۱)، «برف» (۱۳۳۴)، «در پیش کومهام» (۱۳۳۶)، و چندین شعر دیگر میآفریند؛ سرودههایی که او را در مقام یگانه بنیادگذار شعر نو آیین فارسی جاودانه میکند.گروهی چنین پنداشتهاند که نیما فقط با تغییر در وزن و بلند و کوتاه کردن مصراعها «شعر نو» آفریده است. این پنداشت نادرست است، زیرا در این صورت باید بحر طویلها و مسمطها و مستزادها را هم نمونههایی از شعر نو به شمار آوریم و چه بسیارند آنانی که وزن را شکستهاند، اما حتی یک سطر هم که دربرگیرنده کمترین اندیشه یا احساس یا تازگی در زبان یا پایانبندی درست شعر باشد، عرضه نکردند- و هنوز هم نمیکنند. نیما وزن را از روی تفنن نشکست، نیاز درونمایههای شعرا و به تحول ناگزیرش کرد. به سودای گشایش خاطر و شوخطبعی، خودش گفته: «کوتاه و بلند شدن مصرعها در شعرهای من بنا بر هوس و فانتزی نیست. هر کلمه من از روی قاعده دقیق به کلمه دیگر میچسبد.» و افزوده است که «من به رودخانه شبیه هستم که از هر کجای آن لازم باشد بدون سر و صدا میتوان آب برداشت.»
او در این گفتار صادق است و بر هر شاعر موفقی که پس از وی در ادبیات معاصر ایران تثبیت شده باشد اثر گذاشته است، از آنرو که اندیشگی شاعران را از نگرش بر «شیوه کتابی» به سرشت و زمان و عاطفه و زبان ویژه هر فرد برگردانده است. من امروز میدانم که باید سخن بگویم، اما نه به زبان منوچهری و سعدی یا حافظ و صائب، بلکه با واژگان همساز با اندیشه خاص خودم.
شکستن تصنعی وزن بسیاری از شاعران را از اندیشه درست نیما در زمینه بدعت در شعر غافل کرد و به همین سودا، کسانی که از قالب ظاهری او پیروی کردند افزون از شمار شدند. تنی چند از شاعران، اما، منظور اصلی نیما را از شکستن وزن و همساز کردن قالب و درونمایه (صورت و معنا) دریافتند و آثاری جاودانه سرودند.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است