یادداشتی درباره لیلیان هلمن

لیلیان هلمن ۲۸ ساله بود که با نوشتن نخستین نمایشنامه‌اش «ساعت بچه‌ها» به شهرت رسید. در امریکای سال ۱۹۳۴ از «مرگ فروشنده» آرتور میلر خبری نبود و تنسی ویلیامز هم احتمالا هنوز دودل …

لیلیان هلمن ۲۸ ساله بود که با نوشتن نخستین نمایشنامه‌اش «ساعت بچه‌ها» به شهرت رسید. در امریکای سال ۱۹۳۴ از «مرگ فروشنده» آرتور میلر خبری نبود و تنسی ویلیامز هم احتمالا هنوز دودل بود که بالاخره شاعر شود یا نمایشنامه‌نویس. آن سال‌ها یوجین اونیل شاهکارش «سیر دراز روز در شب» را هنوز ننوشته بود و ادوارد آلبی هم قریب به ۳۰ سال فرصت داشت تا «چه کسی از ویرجینیا وولف می‌ترسد» را بنویسد. از «گوریل پشمالو» اونیل ۱۲ سال گذشته بود و تئاتر امریکا منتظر شگفتی دیگری بود. «ساعت بچه‌ها» در سال ۱۹۳۴ خوانده و دیده شد و نزدیک به ۷۰۰ شب در برادوی روی صحنه رفت. بسیار پیش‌تر از آنکه صحنه‌های تئاتر امریکا و سالن‌های نمایش برادوی به تسخیر مردان نمایشنامه‌نویسان امریکایی درآید، هلمن تماشاگران را به وجد آورده بود و تحسین منتقدان را برانگیخته بود. «ساعت بچه‌ها» نمایشنامه‌یی درباره قدرت ویرانگر دروغ و رنج ابدی متهم بودن به گناهی ناکرده و اتهامی پوچ بود. موفقیت «ساعت بچه‌ها» نام هلمن را سر زبان‌ها انداخت و اجرای «روباه‌های کوچک» در سال ۱۹۳۹ به نام او اعتباری مضاعف بخشید. پس بیراه نبود که در دوران اوج هلمن، او را ایبسن زمانه و استریندبرگ امریکا بنامند.
هلمن از اواسط دهه ۳۰ به فعالیت‌های چپ‌گرایانه روی آورد البته بعدها تاکید کرد هرگز بطور رسمی عضو حزب کمونیست نبوده است. او در زمان جنگ سرد با نویسندگان معترض بلوک شرق همراه و همدل بود و به همین دلیل قربانی مک‌کارتیسم شد. در سال ۱۹۵۲ به کمیسیون فعالیت‌های ضدامریکایی مجلس فراخوانده شد اما از فاش کردن نام همکاران و دوستان تئاتری‌اش که ممکن بود با حزب کمونیست مرتبط باشند سر باز زد. هلمن با اغماض کنگره محکوم نشد و در نامه‌یی به کمیسیون نوشت: «آزار مردم بیگناهی که از سال‌ها پیش آنها را می‌شناسم برای نجات خودم، برایم غیرانسانی، وقیحانه و رذیلانه است. من نمی‌توانم و نمی‌خواهم وجدانم را اخته کنم تا با مدهای امروزی دمساز شوم. اگرچه مدت‌ها پیش به این نتیجه رسیده‌ام که فردی سیاسی نبوده‌ام و هرگز مکانی امن و راحت در هیچ دسته سیاسی نیافته‌ام. » کمیسیون دلیل اغماض از اتهام هلمن را زن بودن او اعلام کرد.
نام هلمن از اواخر دهه ۴۰ تا دهه ۶۰ در لیست سیاه قرار گرفت، نتوانست کار کند، فعالیت‌هایش محدود شد و ناچار شد خانه‌اش را بفروشد. هلمن به اقتباس از آثار دیگر نویسندگان روی آورد و با شکست نمایشنامه «مادرم، پدرم و من» در سال ۱۹۶۳ نوشتن برای صحنه را برای همیشه کنار گذاشت و بیشتر بر تدریس و نگارش سه‌گانه خاطراتش متمرکز شد. اما او بازی را باخته پنداشته بود پس نمایشنامه‌نویسی را رها کرد. هلمن مدتی بعد در مصاحبه‌یی می‌گوید که دیگر از کار در تئاتر لذت نمی‌برد زیرا در آن حرف‌ها بیش از حد بر سر پول است.
روایتی دیگر از دلیل کناره‌گیری هلمن از تئاتر می‌گوید؛ وقتی مقاله‌یی را خواند که از ادوارد آلبی، تنسی ویلیامز و آرتور میلر به عنوان سه نمایشنامه‌نویس بزرگ و زنده امریکا نام برده بود، بسیار آزرده شد. هلمن از تئاترش جلو زده بود و همین دلیل غیاب نامش در میان سه نمایشنامه‌نویس بزرگ امریکا بود. نام او با حسرتی همیشگی همراه شده بود. زندگی او دستمایه کتاب‌ها و فیلم‌ها شد اما نمایشنامه‌هایش به محاق فراموشی رفتند.
لیلیان هلمن همچون داغی بر پیشانی مک‌کارتیسم، یاد دوران خفقان جنگ سرد را همواره زنده نگه‌داشته است. استعدادی که به گناه حضور در عرصه سیاست و فعالیت مستمر در گستره فرهنگ چنان که باید شناخته نشد. هلمن گرفتار درونمایه متن خود، «ساعت بچه‌ها»، شده بود؛ رنج ابدی متهم بودن به گناهی ناکرده. او وقتی ایبسن روزگار خودش نامیده می‌شد و حالا به بهانه همان شباهت از سکه افتاده بود. در نهایت خوشبینی هم نمی‌توان دلیل چشم‌پوشی از نام و آثار هلمن را، مانند چشم‌پوشی کمیسیون فعالیت‌های ضدامریکایی مجلس امریکا از اتهام او، زن بودن هلمن ندانست.

آزاده شاهمیری