مرد رویاهای سبز

سال پیش در حال تنظیم متن یادداشتی درباره وضعیت اکران سینماها بودم که ناگهان همکارم آن خبر تلخ را به گوشم رساند; خبر آن قدرغیر منتظره و غیرقابل باور بود که لحظاتی مبهوت به جلو …

سال پیش در حال تنظیم متن یادداشتی درباره وضعیت اکران سینماها بودم که ناگهان همکارم آن خبر تلخ را به گوشم رساند; خبر آن قدرغیر منتظره و غیرقابل باور بود که لحظاتی مبهوت به جلو نگریستم و با خود فکر کردم شاید منبع اصلی این خبر، پیامک های ناجوانمردانه ای باشد که از صبح چندتایی از آنها را در خصوص درگذشت اکبرعبدی، جمشید مشایخی و عزت الله انتظامی برایم ارسال کرده بودند اما این یکی در رادیو اعلا م و علت اصلی فوت نیز سرطان خون بود.
اصلا باور کردنی نبود که کارگردان خوش برخورد و مودب سینما و تلویزیون به همین سادگی ما را ترک کرده باشد; در دقایقی مروری کوتاه برکارنامه هنری اش داشتم و خاطرات شیرین گذشته برایم زنده شد; فریادهای اکبرعبدی برسربچه های همسایه در مجموعه «درخانه»، آن شاعرانگی واحساسی که در کلام بازیگران «خانه سبز» موج می زد و ترکیب خلا قانه موقعیت های نمایشی کمدی در جنگ ترکیبی «قطار ابدی» همچون یک فیلم کوتاه از جلوی چشمانم عبور کردند و این یادآوری، بزرگی کارگردانی شاعر را در نظرم جلوه گر ساخت که با خاطره سازی های دهه ۷۰، خود را به عنوان هنرمندی شاعر و خلا ق شناساند و توانایی بی بدیلش در خلق فضایی واقعی از روابط زن و شوهری در قاب تلویزیون، همچنان «همسران» را به یک نمونه مثالی از کمدی موقعیت آپارتمانی بدل کرده است.رسام به همراه یار دیرینش بیژن بیرنگ، در یک تداوم مثالی از خلاقیت در تصویرسازی کمدی و درام و تلفیق همگون موقعیت های کمدی در فضایی که به ذات باید دارای باری درام باشد مانند آن صحنه ای که رضا خبر مرگ نزدیک خود را به خانواده می دهد و خانواده اش همگی از حال می روند اما ورود جد بزرگ و آن تقابل کمدی، از تلخی منطقی صحنه کاست و شیرینی خاطره ای سبز را در ذهن مردم پرورانید که همچنان هم طعم ناب یک کمدی خانوادگی را درکام مخاطب چون عسلی شیرین مجسم می کند.
و وقتی «درخانه» با گروه «همسران» نشسته و به «خانه سبز» در «سرزمین سبز» می نگریم، دوست داریم تا سوار بر «قطار ابدی» به دنبال «سیندرلا » برویم تا شاید اینچنین با مرد رویاهای سبز زندگیمان خداحافظی شایسته ای کرده باشیم.

نویسنده : نیما بهدادی مهر