قهرمان دوچرخه سواری به نام گل آقا، پس از كسب مدال قهرمانی آسیا، در بازگشت به زادگاه خود با استقبال پر شور همشهریانش روبهرو میشود.
مقامات دولتی شهر او را بلافاصله به فرمانداری میبرند تا در جلسهای كه برای استقبال ورود یكی از اعضای خانواده سلطنتی به شهر تشكیل شده شركت كند. فرماندار و مقامهای نظامی و امنیتی از گل آقا میخواهد تا با استفاده از محبوبیت خود مردم را ترغیب كند كه قالیهای منازل خود را در اختیار فرمانداری بگذارد تا مسیر استقبال را با آن فرش كنند. گل آقا از این همكاری تن میزند،اما پس از آن كه برادر نامزدش، كه خبرنگار شهر است، بهعنوان محرك او ربوده میشود خواست فرماندار و مقامهای نظامی را اجابت و مردم را به مشاركت دعوت می كند. پدر گل آقا، اوس خالد مخالف شركت فرزندش و مردم شهر در مراسم استقبال است. به همین دلیل، روز جشن ازدواج گل آقا را تاریخی تعیین میكند كه با ورود عضو خانواده سلطنتی به شهر مقارن است. مردم در جشن باشكوه ازدواج گل آقا شركت میكنند و در مراسم استقبال، كسی از سكنه شهر،جز خانواده فرماندار و مقامات شهر، حاضر نمیشوند.