در شبی زمستانی خانواده سید حمزه، كه در حومه شهر آمل زندگی میكنند، صدای تیر اندازی میشنوند. روز بعد پدر به شهر میرود و متوجه میشود كه یك گروه سیاسی مسلح از جنگل به شهر یورش آورده و پس از مقاومت نیروهای مسلح و مردم متفرق شدهاند.
جواد پسر بزرگ خانواده نیز در درگیری زخمی شده است. پس از بازگشت به خانه سید حمزه با تعدادی از افراد مهاجم روبهرو میشود. آنها از او راهی برای نجات میجویند. سید حمزه افراد مهاجم را به منطقهای برفی میكشاند و پس از ماجراهائی آنها را خلع سلاح میكند.