جسد یك انگلیسی كه با داس كشته شده، در منطقه بختیاری، روی لولههای نفت پیدا میشود. كوهیار، پسر رییس طایفه علی یار، و خدا مراد، كه مجسمه شیر سنگی میسازد، جسد را میبیند و دفن میكنند.
مأموری به نام عامری برای پیگیری قتل و دستگیری قاتل به منطقه اعزام میشود. یك دیپلمات انگلیسی نیز او را راهنمائی میكند. عامری، كوهیار را قاتل میداند. بین او و نامدار خان كه همخون علی یار و رئیس طایفهای دیگر است نزاع در میگیرد. بگو مگوهای آنها، همان گونه كه دیپلمات میخواهد، جنگی ناخواسته را موجب میشود، كه مرگ علی یار، كشتار قشون دولتی و قاتل عامری را به دنبال دارد.