ـ "استیم بوت بیل جونیر" (کیتن)، پس از سالها از شرق آمریکا نزد پدرش (تورنس)، که ناخدای یک کشتی بخاری قدیمی است، به منطقه تجاری رودخانه میسیسیپی بازمیگردد. اما انتظارات پدرش با دیدن این جوان ریزجثه با لباسهای آلامدش برآورده نمیشود. "استیمبوت بیل جونیر" درمییابد دختری (بایرون) که تازه با او آشنا شده، فرزند صاحب کشتی عظیم بخاری (مک گوایر) و رقیب پدرش است و نیز اینکه توطئههائی برای از میدان به در کردن پدرش در جریان است...
ـ آخرین فیلم مستقل کیتن ـ پیش از اینکه فریب کمپانی مترو ـ گلدوین ـ مایر را بخورد! ـ مثل تمام شاهکارهایش لبریز از شوخیهای اصیل و پرزحمت "سینمائی" است. کیتن آشنا، عاشقپیشهای ناشی است و در کشاکش دائمی با ماشین (که اینجا در هیئت کشتی بخار ظاهر میشود)، ناآگاه از فوت و فنهای بیشمار حرفه خانوادگی بهاضافه یک رابطه پدر/فرزندی نه چندان ایدهآل که باید آرام آرام و در طی فیلم اصلاح شود. قهرمان او دردانه شهری "دنیاندیده"ی است (مثل "رولو تردوی" در نیویکیتر، ۱۹۲۴) که باید بتواند در حاشیه میسیسیپی در میان مردان سرسخت و خشن و برابر طبیعت گاه لجوجش ابراز وجود کند وگرنه محبوب پدر نخواهد شد. صحنه نجات پدر از زندان، تسلط کامل کیتن بر تداوم شوخی در میزانسن ثابت را نشان میدهد و فصل توفان پایانی که از الهامی سوررآلیستی مایه میگیرد، از بیمحاباترین جاهطلبیهای کیتن در خلق شوخیهای فیزیکی در ابعاد واقعی است که بعد از هفتاد سال و با نگاه عیبجویانه هنوز بینقص است و بارها از فصل گردباد فیلم جادوگر شهر زمرد که ۱۱ سال بعد از آن ساخته شد، واقعیتر بهظنر میرسد. در عین حال که جزئیات مختلف، اینجا و آنجا، کیفیت رؤیا / کابوسوار غیرمنتظرهای به آن میبخشند.