پاپوش . (نف مرکب ، اِ مرکب ) کفش . پای افزار. پاافزار. پوزار. پااوزار. نعل . حِذاء : به اقتضای زمان کار خویشتن بگذار که سعی بیهده پاپوش میدرد، «مثل است ».
سلیم . - پاپوش برای شیطان دوختن ؛ سخت گربز بودن . - پاپوش برای کسی دوختن ؛ او را بزحمت و رنج و تعب وزیان و خسارتی دچار کردن . به حیله او را گناهکار یامدیون کردن .