واپس ماندن واپس ماندن . [ پ َ دَ ] (مص مرکب ) بازماندن .واماندن . در عقب ماندن . (ناظم الاطباء) : بدان پشتی چو پشتش ماند واپس که روی شاه پشتیوان من بس . نظامی .ای که خواب آلوده واپس مانده ای از کاروان جهد کن تا بازیابی همرهان خویش را.سعدی (خواتیم ).