قابلمه کاری کردن . [ ل َ م َ/ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح زرگرها، ورقه ٔ نازک از فلز روی چیزی کشیدن . روکش کردن . آب طلا یا نقره دادن . مطلا کردن . مفضض کردن (۱). || و مجازا به معنی سعی کردن و کوشش .
قابلمه کاری کردن . [ ل َ م َ/ م ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در اصطلاح زرگرها، ورقه ٔ نازک از فلز روی چیزی کشیدن . روکش کردن . آب طلا یا نقره دادن . مطلا کردن . مفضض کردن (۱). || و مجازا به معنی سعی کردن و کوشش .