شاهٔ. (ع اِ) گوسپند نر و ماده . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). ج ، شاه ، شیاه ، شِواه ، اشاوِه ، شَوی ْ، شیه ،و شیِّه و این سه قسم اخیر اسم جمعند. (اقرب الموارد). || و اصل شاهٔ، شاههٔ است چه تصغیر آن شُوَیهَهٔ و جمع شیاهٔ آمده است . هاء برای تخفیف حذف گردیده و اصل شاههٔ نیز شَوهَهٔ است ، الف بدل از واو آمده . در ادنی عدد جمع گویند: ثلاث شاهٔ تا ده و چون از ده تجاوز کرد بتاء آورند و گویند: احدی عشرهٔ شاهٔ و چون کثیر اراده کنند گویند: هذه شاهٔ کثیرهٔ. (منتهی الارب ). و گویند «فلان کثیر الشاهٔ» و آن در معنای جمع است چه «ال » برای جنس است و نسبت به شاهٔ را شاوی ّ آورند چنانکه نسبت به سماء را سماوی . (از اقرب الموارد).
- آذان الشاهٔ ؛ گیاهی است که آن رالصیقی نامند. (منتهی الارب ).
- شاهٔ اذراء ؛ گوسپندی که گوش وی سیاه و سپیدبود و تن سیاه . (مهذب الاسماء). (۱)
- شاهٔ ثولاء؛ گوسپندی دیوانه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ).
- شاهٔ جماء ؛ گوسپندی بی سرو (۲) . (مهذب الاسماء). گوسفند بی شاخ . (منتهی الارب ).
- شاهٔ خوصاء ؛ گوسپند که یک چشم وی سیاه باشد و دیگر سپید. (منتهی الارب ). در نسخه ٔ خطی مهذب الاسماء کتابخانه ٔ مولف شاهٔ خوصاء، گوسپندی یک چشم سبز و دیگر سیاه . ج ، خوص . و در نسخه ٔ دوم خطی کتابخانه ٔ مؤلف : شاهٔ خوضاء و در نسخه ٔ سوم شاهٔ خورات ، گوسفندی یک چشم سیاه و دیگر چشم سبز ذکر شده است و این اخیرظاهراً بر اساسی نیست .
- شاهٔ رأساء ؛ گوسپند سرسیاه و تن سفید. (مهذب الاسماء).
- شاهٔ رُبّی ؛ گوسفندی که نوزاده بود. ج ، رُباب .(مهذب الاسماء). و در نسخه ٔ خطی دیگری از مهذب الاسماء «زبی » آمده که مبنای درستی ندارد.
- شاهٔ رثماء ؛ گوسفندی سر بینی سیاه . (مهذب الاسماء).
- شاهٔ رخماء ؛ گوسپند سپیدسر سیاه بدن . (منتهی الارب ). گوسفندسرسپید و تن سیاه . (مهذب الاسماء).
- شاهٔ مجرهٔ ؛ گوسپند لاغر. (منتهی الارب ).
|| گاو نر دشتی . (مهذب الاسماء). گاو وحشی نر ماده . || غوچ . || بز. || غزال و آهو. || گاو. || شترمرغ . || گورخر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زن . (منتهی الارب ). کنایه از زن است مانند: «یا شاهٔ ماقنص لمن حلت له ». (از اقرب الموارد). || نام چند ستاره ٔ کوچک . (ناظم الاطباء). جمع تمام معانی بالا شاء که اصل آن شاه َ است . (منتهی الارب ). و شیاهٔ. شَوی ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). شِواه . اَشاوِه . شَیِّه شَیِّه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شَیه . (منتهی الارب ).