رئاب . [ رِ ] (ع اِ) (۱) ج ِ رأب . (از ناظم الاطباء). (منتهی الارب ). رجوع ب-ه رأب شود. رؤبهٔ. کفشیر و چوب پاره که بدان پیوند کنند بر خنور شکسته . (از آنندراج ). رجوع به رأب شود. || ج ِ رُؤْبهٔ. (منتهی الارب )(اقرب الموارد). رجوع به رؤبهٔ شود. || مصلح : هو رِئاب بنی فلان ؛ ای مصلحهم . (اقرب الموارد).
[ رِ ] (اِخ ) (۲) ابن حنیف بن رئاب بن حارث بن امیهٔبن زید الانصاری . صحابی بدری است . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). او در جنگ بدر شرکت کرد و در روز بئر معونهٔ کشته شد. (از الاصابهٔ ج 2قسم 1).