جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن یزید جعفی . کنیتش ابویزید یا ابومحمد و از اصحاب علی (ع ) بوده . وی قائل برجعت او بدنیا بود.او از عطا و شعبی روایت دارد و ثوری و شعبه از وی روایت کنند و در سال 128 هَ . ق . درگذشت . (الانساب سمعانی ). کنیه ٔ وی ابومحمد است . سفیان بن سعید و حسن بن صالح از او روایت کرده اند. در اعلام زرکلی چنین آمده : ابوعبداﷲ جابربن یزیدبن حارث جعفی تابعی و فقیه است . وی اهل کوفه بوده ، بعضی حدیث او را مدح کرده و برخی دیگر او را متهم دانسته اند، زیرا قائل برجعت بوده است . وی در علم دین مهارت داشت و روایت ازو بسیار نقل شده است . وفاتش بسال 128 هَ .ق . اتفاق افتاده است . (الاعلام ص 175). صاحب منتهی المقال آرد: کشی او را ستوده است و بعضی وی را نکوهش کرده اند و هر دو قول ضعیف است چنانکه در کتاب کبیر آورده اند و سید علی بن احمد عقیقی علوی گوید که پدرم از عماربن ابان از حسین بن ابی العلان از صادق (ع ) روایت کند که حضرت در حق جابر دعا کرد و گفت او درباره ٔ ما راستگو بود و ابن عقد گوید محمدبن احمدبن البر الصنایع از احمدبن الفضل از حنان بن سدیر از زیادبن ابی العلان روایت کند که صادق درباره ٔ جابر دعا کرد و گفت او درباره ٔ ما راست میگوید و بر مغیره نفرین کرد و گفت او درباره ٔ ما دروغ میگوید. ابن الغضائری گوید: جابربن یزید جعفی کوفی موثق است ولی اکثر کسانی که از وی روایت کنند ضعیفند و عمربن شمس الجعفی ومفضل بن صالح سکونی و منخل بن جمیل اسدی که ضعیفند ازوی بسیار روایت کنند و من معتقدم که باید روایت آنان را فروگذاشت و در روایاتی که دیگران از وی آورده اند نیز باید توقف کرد مگر آنکه از راه دیگر دلیلی بر صحت آنها باشد و نجاشی گوید: جابربن یزید جعفی ابوجعفر (ع ) و ابوعبداﷲ (ع ) را ملاقات کرده . وی بسال 128 هَ .ق . درگذشته است و جماعتی از قبیل عمربن سمر و مفضل بن صالح و منخل بن جمیل و یونس بن یعقوب از وی روایت کرده اند که متهم وضعیفند. و خود او مشکوک بود (مرددبین چند تن است ) و شیخ ما محمدبن النعمان اشعار بسیاری برای ما یاد کرد که دلالت بر مشکوک بودن وی داشت و بعقیده ٔ من درست تر آن است که در آنچه آنان از وی روایت کنند باید توقف شود چنانکه شیخ ابن الغضائری نیز گفته است . و در رجال نجاشی است که ابن یزید ابوعبداﷲ یا ابومحمد جعفی از قدماء عرب است . نسب وی ابن الحرث یعقوب یا یغوث بن کعب بن الحرث بن معویهٔبن وائل بن مراربن جعفی است و او ابوجعفر (ع ) و ابوعبداﷲ (ع ) را ملاقات کرده است . سپس گوید: باید دانست که در خلاصه آمده است : باید در آنچه ایشان از وی روایت کنند توقف کرد، چنین برمی آید که آنچه را ثقات از او نقل کنند باید پذیرفت و شاید صواب همین باشد زیرا انتساب اشعار مزبور به وی معلوم نیست و ممکن است همین اشخاص ضعیف نقل کرده باشند و مستند کسانی که او را مشکوک دانند همین اشعار است . و در رجال کشی است که حمدویه و ابراهیم از محمدبن عیسی از علی بن الحکم از زیادبن ابوالجلاله نقل کند که گفته است : اصحاب ما در احادیث جابر جعفی اختلاف داشتند. او گفت از ابوعبداﷲ (ع ) سؤال میکنم و گوید چون بر حضرت وارد شدم خود حضرت ابتدا کرد و گفت خدا بیامرزد جابر جعفی را. او در حق ما راستگوبود و خدا مغیرهٔبن سعید را لعنت کند که بر ما دروغ می بست . و جبرئیل بن احمد گوید حدیث کرد مرا محمدبن عیسی از عبداﷲبن جبله ٔ کنانی از ذریح محاربی گفت : حال جابر را از ابوعبداﷲ (ع ) سؤال کردم جواب نگفت گمان بردم چون در میان جمع از وی جویا شدم چیزی نگفت دوباره از وی سؤال کردم پاسخ داد مردمان پست چون احادیث جابر را بشنوند گویند او شیعی بوده است . و از سفیان ثوری نقل شده که گفت جابر در احادیث خود راست گو است لیکن شیعی مذهب بوده است و هم از وی نقل شده که گفت پرهیزکارتر از جابر در حدیث ندیده ام و بعداً اختلاف اقوال را نقل میکند و بالنتیجه گوید آنچه در قدح وی گفته شده همه برگشت بتشیع و اعتقاد وی برجعت میکند وثقه بودن او را ترجیح میدهد و قدح پاره ای از علمای رجال را در مقابل حدیث صحیحی که حضرت صادق (ع ) او رادعا کرده وترحم بروی کرده است غیرقابل معارضه میداند و اختلاف درباره ٔ وی را ناشی از این میداند که او یکی از ابواب بوده و اسراری از خوارق عادات و معجزات را برای مردم بیان میکرده که برای آنان قابل درک نبوده است و همین امر باعث اختلاف عقیده درباره ٔ وی شده و گرنه با احادیث صحیحی که در مدح وی وارد شده جای تردید در ثقه بودن او باقی نمیماند. (تلخیص از منتهی المقال ). ظاهراً این شخص همان جابربن زید جعفی است .