اِبْنِ سَمَجون، ابوبکر حامد (د اوایل سدهٔ 5ق/11م)، پزشک، داروشناس و ادیب اندلسی اهل قُرطبه. از گزارش مختصر ابن ابی اصیبعه (2/51 -52) تقریباً هیچ اطلاعی دربارهٔ جزئیات زندگی ابن سمجون به دست نمیآید، جز آنکه کتاب خود الادویهٔ المفردهٔ را در ایام المنصور محمد بن ابی عامر حاجب دربارِ امویان اندلس (د 392 یا 393ق/1002 یا 1003م) تألیف کرده است. صفدی نیز تنها گفتهٔ ابن ابی اصیبعه را نقل کرده است (11/280). اختصاری که در نوشتهٔ ابن ابی اصیبعه وجود دارد، تصویر مبهمی از زندگی ابن سمجون به دست میدهد تا آنجا که برخی از محققان اروپایی یا به کلی دربارهٔ تاریخ زندگی او گرفتار تردید و اشتباه شدهاند (نک: لکلرک، و یا گزارش ابن ابی اصیبعه و خبر منابع اندلسی و مغربی را دربارهٔ اشخاص متفاوتی دانستهاند (نک: 2 )؛ EIاما از قراین برمیآید که موضوع همهٔ این منابع مربوط به یک شخص است. ظاهراً حمیدی (د 488ق/1059م)، پس از ابن شهید، نخستین نویسندهای است که از ابن سمجون یاد کرده است (1/307). در گزارش او که عیناً ضبّی (ص 257) نیز آن را تکرار کرده، ابوبکر حامد بن سمجون به عنوان ادیبی صاحب نظر در علم بلاغت، و صاحب کتابی در علم بدیع معرفی شده است. ابن سعید نیز از شخصی با عنوان ابوساکن حامد بن سمجون همراه با سه بیت از اشعار او یاد کرده (2/53) که ظاهراً با آن ابن سمجون که حمیدی، ضبّی و ابن ابی اصیبعه به وی اشاره کردهاند، متفاوت است. گزارش ابن ابار میتواند میان این اخبار متفاوت پیوندی برقرار سازد. وی با اقتباس از حمیدی، میگوید که به نظر او ابن سمجون همان کسی است که صاحب آثاری در علم ادویه است (1/280). به این ترتیب همهٔ این منابع از یک نفر سخن میگویند، خاصه اگر با توجه به ویژگی خط مغربی، کنیهٔ غریب «ابوساکن» را که در المغرب برای ابن سمجون آورده شده، بتوان صورتی محرف و ناخوانا از همان «ابوبکر» دانست (قس: فیصل، 11/280؛ ضیف، 2/53، که ابن سمجون مذکور در منابع یاد شده را یک نفر محسوب داشتهاند). در یک نسخهٔ کشف الظنون به جای ابن سمجون، ابن اسحق، و در نسخهٔ چاپی، ابن سمحون (با حاء) دیده میشود (حاجی خلیفه، 1/51). اما در اندلس افراد این خاندان به ابن سمجون شهرت داشته (نک: فیروزآبادی، ذیل سمجون) و به گفتهٔ ابن سعید (همانجا) همگی بزرگزاده و جنگاور بودهاند. دربارهٔ پدر ابن سمجون نیز اطلاعی از منابع به دست نمیآید و مأخذ بغدادی که نام او را عبدالله ذکر کرده، معلوم نیست (1/259). بر مبنای اشارهٔ ابن ابار (همانجا) که ابن سمجون را قرطبی دانسته و با توجه به شکوفایی علمی و محیط مستعد فرهنگی در اسپانیای اسلامی آن روزگار، میتوان گفت ابن سمجون که از زندگی آسودهای برخوردار بوده، دوران کودکی و نوجوانی خود را در قرطبه گذرانده و از محضر استادان عصر به خوبی بهره جسته است. نقل قولهای فراوان او از آرای صاحبنظران پیشین در کتاب خود (ابن ابی اصیبعه، 2/52)، حاکی از عمق و گستردگی مطالعات اوست که بدون تحصیل در نزد استادان فن میسر نمیگردد. چنانکه گفته شد، ابن ابی اصیبعه (همانجا) معتقد است که ابن سمجون کتاب خود را در زمان محمد بن ابی عامر ملقب به المنصور نوشته است. منصور وزیر و حاجبی بزرگ و در عین حال دوستدار علم و همنشین دانشمندان بود. وقتی ابن سمجون در زمان قدرت وی، یعنی حدود 390ق/1000م، و شاید به تشویق و حمایت او، کتاب خود را مینوشت، به احتمال قوی کمتر از 35 سال نداشته است. بنابراین همنشینی و صحبت او با اسماعیل الظافر (ابن سعید، 2/53) بنیانگذار حکومت بنیذیالنّون در طُلیطله، که او نیز امیریادیب، شاعر و نویسنده بود، باید در سالخوردگی ابن سمجون، یعنی بعد از 427ق/1036م که آغاز قدرت یافتن ظافر بنذیالنون است، به وقوع پیوسته باشد (نک: ابن اثیر، 9/288؛ ابن خلدون، 4(2)/347). ناامنیها و آشفتگیهای ناشی از اختلافات و زد و خوردهای ملوکالطوایف اندلس در آن روزگار، میتواند انگیزهٔ خروج ابن سمجون سالخورده از قرطبه و پیوستنش به ظافر بن ذیالنون بوده باشد. چرا که مصاحبت این دو قطعاً در جایی غیر از قرطبه اتفاق افتاده است، زیرا قرطبه بعد از وفات ظافر، به دست پسرش ابوالحسن یحیی المأمون فتح شد (ابن خلدون، همانجا). از این پس دیگر نشانی از ابن سمجون در دست نیست و زمان و مکان مرگ او نیز نامعلوم است. آثار: از کتاب اقراباذین (ابن ابی اصیبعه، 2/52) و کتابی در بدیع (حمیدی، 1/307) که به ابن سمجون نسبت داده شده، اثری در دست نیست. اثر عمدهٔ او کتاب مشهوری است در ادویهٔ مفرده که ابن ابی اصیبعه (همانجا) آن را سخت ستوده است. این کتاب با نام کوتاه شدهٔ الادویهٔ المفردهٔ نزد قدما شهرت یافت، چندانکه همواره مورد استفاده و اقتباس پزشکان و نویسندگان قرار گرفت. از جمله ابن میمون در شرح اسماء العُقّار (ص 3-4) به استفادهٔ خود از آن اشاره کرده و ابن بیطار بارها به نقل از آن پرداخته است (مثلاً 1/8، 22)؛ به گفتهٔ لکلرک ابن بیطار 40 بار از ابن سمجون یاد کرده است (همانجا؛ نیز نک: اولمان، .(267 همچنین مقری تلمسانی مستقیماً مطلبی را از آن نقل کرده است (1/197- 198). همهٔ این نقلها، به اضافهٔ مختصری که عبداللطیف بغدادی از آن پرداخته (ابن ابی اصیبعه، 2/212) نشان دهندهٔ رواج این کتاب در میان پزشکان و داروشناسان سدههای بعد است. سبب استقبال فراوان از آن، چنانکه از نام کامل کتاب: الجامع لاقوال القدماء و المتحدثین من الاطباء و المتفلسفین فی الادویهٔ المفردهٔ، برمیآید، جامعیت آن نسبت به آثار گذشتگان است. ابن سمجون بیشتر آرا و تجربیات صاحب نظران بزرگ پیش از خود را در باب داروهای سادهٔ غیر مرکب (ادویهٔ مفرده) شرح داده و متن نسبتاً کاملی در اختیار پزشکان و داروسازان آن دوره گذاشته که آنان را از کتابهای متعدد بینیاز میساخته است. از این رو او را به عنوان کسی که به حق، خدمت بزرگی به علم داروسازی و داروشناسی کرده است، محسوب داشتهاند (دفاع، 385). ابن سمجون در این کتاب از آثار دانشمندان یونانی به ویژه دیوسکوریدس و نیز کسانی چون ابن رَبَّن طبری، عمران بن ابی عامر، محمد بن عبدون و ابن کتّانی استفاده کرده است III/236,) GAS, 320 316, 303, .(301, آخرین نشانِ یافت شده از کتاب ابن سمجون همان چند سطر نقل شده به وسیلهٔ مقری تلمسانی است. از آن پس، تا چند دههٔ پیش اثری از آن در دست نبود و حتی در 1940م مایرهوف آن را مفقود اعلام کرد (کهله، .(25 بعداً بخشهایی از آن یافت شد و کهله در مقالهٔ مشبعی دربارهٔ آن به بحث پرداخت و بخشی از آن را نیز، همراه اصل عربی، به آلمانی ترجمهکرد (ص .(33-44 در این کتاب داروها، نه برحسب الفبای عربی، بلکه به ترتیب الفبایی قدیمی سامی آورده شدهاند (همو، .(26-27 ابن سمجون طبقهبندی خود را از داروها متفاوت از دیوسکوریدس، که از منابع مهم اقتباس او به شمار میرود، ارائه کرده است (همو، .(28 تاکنون دو نسخهٔ ناقص، هر یک شامل بخشی متفاوت از این کتاب به دست آمده است. یکی از آن دو در موزهٔ بریتانیا (مرکزی، 312) و دیگری در کتابخانهٔ احمد ثالث استانبول نگهداری میشود (جامعه، 5(2)/261).