اِبْنِ اِدْریس، احمدبنادریس حسنیابوالعباس (1172-1253ق/ 1759- 1837م)، مفسّر، محدّث، عارف و صوفی فاسی، رئیس طریقهٔ ادریسّیه. او از سادات حسنی است و نسب وی از طریق ادریس بن عبدالله بن حسن (عبدالله محض) به امام حسن (ع) میرسد. احمد در آبادی میسور، در نزدیکی فاس واقع در مغرب (مراکش) زاده شد (حسنی یمنی، 1/223) و پس از فراگیری علوم مقدماتی به فاس سفر کرد و در آنجا به آموختن علوم متداولِ آن روزگار پرداخت. در آنجا با علاّمه مُجَیْدری، یکی از عالمان شنقیط، آشنا شد و از وی دانش فراگرفت و با وساطت او به دیدار عبدالوهّاب تازی، از پیشوایان تصوف مغرب رفت و از او و ابوالقاسم غازی طریقهٔ تصوف شاذلی را آموخت. پس از آن ابن ادریس مجلس درسی تشکیل داد که گاه استادش عبدالوهّاب از روی احترام در درس وی حاضر میشد (نَبهانی، 342). با اینکه احمد به شدت تحت تأثیر اندیشههای عبدالوهّاب بود، پس از مرگ استادش از یکی دیگر از مشایخ تصوف به نام ابوالقاسم وزیر غازی پیروی کرد. گفتهاند که پس از مرگ آخرین پیشوایش از خدا خواست تا شخص دیگری را به عنوان قطب و پیشوا به او بشناساند، اما به او الهام شد که دیگر در پهنهٔ زمین کسی نیست تا وی از او چیزی فراگیرد، مگر قرآن که میتواند راهنمای او باشد. چنانکه خود گوید، پس از آن فقط با قرآن انس گرفت و تا مرگ از او جدا نشد، از این رو سخنان و آموزشهای او عمدتاً صبغهٔ قرآنی یافت (همو، 343). ابن ادریس به مکه سفر کرد و مدت 14 سال در آنجا اقامت گزید و با عالمان مذاهب مختلف اسلامی آشنا شد و با آنان به بحث و تبادل نظر پرداخت و بر اساس بینش وحدت گرایانهٔ صوفیانهاش کوشید تا اختلاف نظرهای فرقهای میان عالمان و پیروان مذاهب موجود اسلامی را کاهش دهد (ریحانی، 1/297- 298). سید احمد سنوسی، از پیشوایان فرقه «شاذلیه» و از عالمان مغرب، در مکه با ابن ادریس دیدار کرد و از وی دانش آموخت (همو، 2/301). پس از آن، ابن ادریس به دعوت سید احمد سنوسی به مغرب بازگشت و آنگاه به دعوت محمد مجذوبی سواکنی، از عالمان سودان، به آن دیار سفر کرد و مدتی در آنجا ماند (همانجا). سرانجام به یمن رفت. وی ابتدا به شهر حدیده و سپس به زبید مهاجرت کرد و در آنجا با حافظ عبدالرحمان بن سلیمان اهدل، مفتی زبید، آشنا شد و مدتی در خانهٔ او سکنی گزید، و در 1245ق/ 1829م به شهر صبیا رفت و در آنجا به نشر افکار و تبلیغ طریقهٔ خود پرداخت و در همانجا درگذشت (حسنی یمنی، 1/224). با اینکه ابن ادریس در سرتاسر یمن پیروانی یافت و در برخی ازشهرها و مناطق کوشش بیشتری در جهت گسترش عقاید خویش کرد، اما به گفتهٔ ریحانی (1/302) شهر زبید مرکز فعالیت او به شمار میآمد. چنانکه از منابع احوال و افکار ابن ادریس بر میآید، او در روزگار خود در مغرب و یمن، و در میان اهل تصوف و عرفان از شهرت و نفوذ قابل ملاحظهای برخوردار بود. با اینکه طریقهٔ اصلی او «شاذلیه» بود، خود طریقهای را پایهگذاری کرد که به «احمدیه» یا «ادریسیه» (ریحانی، 1/229، 301) شهرت یافت. برخی از صوفیانِ بنام مغرب و یمن در سدهٔ 13ق/19م، از آرای او بسیار تأثیر پذیرفتند و بر اساس تعلیمات او طریقههایی را در سیر و سلوک صوفیانه بنیاد نهادند. احمد سنوسی با اینکه خود پیرو فرقهٔ شاذلیه بود، تحت تأثیر افکار ابن ادریس قرار گفت و فرقهٔ خاصی به نام «سنوسیه» منسوب به او بنیاد پذیرفت. از این رو این فرقه از حیث تعالیم و اندیشهها، طریقهای است بین شاذلیه و ادریسیه (همو، 1/301). عبدالرحمان بن سلیمان اهدل، با اینکه خود از عالمان و فقیهان بزرگ بود، از مریدان و پیروان ابن ادریس به شمار میرفت. شیخ محمد مجذوبی سواکنی سودانی نیز از شاگردان و پیروان وی بود. شیخ ابراهیم رشید، مؤسس طریقهٔ رشیدیه، شیخ احمد مرغنی، مؤسس مرغنیه که در یمن و سودان پیروانی دارد و نیز شیخ محمد عابد سندی عالم و مفتی مدینه (نبهانی، 344)، محمد بن علی سنوسی، محمد حسن ظافر مدنی و عثمان مرغنی (مخلوف، 396) از شاگردان ابن ادریس بوده و از شخصیت و افکار او تأثیر پذیرفتهاند. سلسلهٔ ادریسیه هم اکنون نیز در سومالی، جیبوتی و اریتره طرفدارانی دارد. از ابن ادریس ستایشهای بسیار شده است. برخی مقام عرفانی او را تا حد ابن عربی و جلالالدین بلخی بالا برده (ریحانی، 1/288) و کرامات بسیاری به او نسبت دادهاند. گفته شدهاست که او قادر بود در خواب و حتی در بیداری محمد (ص) را دیدار کند (همو، 1/298). چنانکه از گفتهٔ ریحانی برمیآید ابن ادریس، مانند صوفیان دیگر، دعوت به زهد و توکل میکرد و حتی کار برای کسب روزی و مال را نیز ناروا میدانست و جهاد را به جهاد با نفس منحصر میکرد (1/305- 307)، ولی در عین حال سکوت عالمان را در برابر فرمانروایان و ترک امر به معروف و نهی از منکر را از سوی آنان، از بزرگترین مفاسدِ دین و دنیا میدانست (ابن ادریس، 142). او به علم کلام بیعلاقه بود، زیرا به گمان او این علم صفات خدا را محدود میکند (ظافر، 1/69)، و نیز معتقد بود که متکلمان برآنچه دریافتهاند، ایمان آوردهاند، در حالی که «اهل الله» که کسانیند که از طریق آنچه خداوند به آنان آموخته است ایمان میآورند. فرق بین این دو روش این است که کسی از طریق تعلیم الهی ایمان آورده، ایمان او فوق عقل و نقل است، یعنی عقل و نقل مبنای ایمان او نیست، امّا کسی که به فهم و درک خود متکی است همواره در الفاظ باقی میماند (همو 1/68 -69). ابن ادریس دیگران را از تقلید در عقاید باز میداشت و معتقد بود که فهم و شناخت تکلیف آدمی است و هرکس که از نعمت فهم استفاده نکند کفران نعمت کرده است، از این رو خود میکوشید که تمامی عقاید و یا نظریهها و احکامی که صادر میکند، مبتنی بر دلایلی از قرآن و سنّت باشد (نجاری، 432-433) و بدین جهت در رأی و فتوا بسیار محتاط بود (ظافر، 1/67). وی در علوم قرآنی و حدیث مهارت تام داشت (ریحانی، 1/300) و در زمرهٔ حافظان حدیث بود (حسنی یمنی، 1/224). گویند روزگاری که وی در مکه میزیست گروهی از عالمان به او حسد میورزیدند و برای اینکه دانش او را بیازمایند، احادیث بسیاری، که در میان آنها حدیث مقطوع، موصول، ضعیف و صحیح وجود داشت، بر وی عرضه میکردند و او با حوصلهٔ تمام به نقّادی میپرداخت و اسناد صحیح آنها را باز میگفت (ظافر، همانجا). شاگردش عبدالرحمان اهدل شرح حال او را در کتاب النفس الیمانی نوشته و او را به نیکی ستوده است (حسنی یمنی، 1/224)، و نیز یکی دیگر از شاگردان او به نام ابراهیم بن صالح آرا و تعالیم و اقوال استاد را در دو کتاب جمع کرده، یکی را العقد النفیس فی نظم جواهر التدریس و دیگری را مجموعهٔ الاحزاب والاوراد نام نهاده است که هر دو (حسنی یمنی، 1/223) به نام ابن ادریس چاپ شده است. کتاب اول به صورت سؤال و جواب و گاه نیز نقل قولهای کوتاهی است که غالباً در موضوع عرفان و اخلاق و تفسیر و گاه مسائل خاص فقهی است و در پایان آن شرح حال ابن ادریس آمده است. همچنین یکی دیگر از شاگردانش، حسن بن احمد عاکش، نیز شرح زندگی وی را نوشته است (حسنی یمنی، همانجا). آثار او عبارتند از: السلوک، که چاپ شده است (زرکلی، 1/95)؛ المحامد الثمانیهٔ ( المحامید و الاحزاب )؛ روح السنهٔ؛ رسالهٔ القواعد، این 3 کتاب با هم در سالهای 1318، 1328 و 1334ق در حجر، استانبول و در یمن چاپ شده است؛ شرح حدیث صَلِّ صلاهَٔ مودع، چاپی (تیموریه، 20/298). بغدادی به کتاب دیگری با عنوان کیمیاء الیقین اشاره کرده است (1/396). پس از مرگ ابن ادریس، نوادهٔ او محمد بن علی که در عین گرایشهای صوفیانه، مردی سیاسی نیز بود، در یمن و عُسیر به قدرت رسید و سلسلهٔ ادریسیان را بنیاد نهاد که سالها در آن سامان فرمانروایی کردند (ریحانی 1/318-321).