اِبْنِ دَهّان، ابوبکر مبارک بن ابی طالب مبارک بن سعید معروف به وجیه (د 16 شعبان 612ق/10 دسامبر 1215م)، ادیب، نحوی، مقری و شاعر نابینای واسطی. او در جمادی الا´خر 532 یا 534/ فوریه یا مارس 1138 یا 1140 (ابن قفطی، 2/256؛ ذهبی، سیر، 22/88) به دنیا آمد. یاقوت (17/59) و صفدی (ص 234) تولد او را در 502ق نوشتهاند و بدیهی است کلمهٔ «ثلاثون» (30) از آن افتاده است. وی بخشی از دوران کودکی خود را در واسط گذراند و طی آن از ابوسعید نصر بن محمد ادیب و ابوالفرج علاء بغدادی شاعر - معروف به سوادی - و دیگران دانش آموخت. سپس همراه پدر رهسپار بغداد شد و در محلهٔ ظفّریّه مسکن گزید (یاقوت، همانجا؛ ابن قفطی، 3/254). در بغداد از ابن خشاب نحوی دانش آموخت و در سلک ملازمانِ ابن انباری (ابوالبرکات) که مشهورترین استاد او بود درآمد (یاقوت، همانجا) و تصانیف او را از خود او شنید (یاقوت، همانجا؛ ابن قفطی، 3/255). ابن دهان شماری از کتب نحو، لغت، شعر و نیمی از الکتاب سیبویه را نزد ابوالبرکات خواند. همچنین از ابوزرعه طاهر بن محمد مقدسی (یاقوت، همانجا)، یحیی بن ثابت و احمد بن مبارک مُرَقَعاتی حدیث شنید (ذهبی، همانجا). در میان شاگردان او دو تن از همه مشهورترند: یکی یاقوتاست که وی را به عنوان استاد خویش بسیار ستوده (همانجا) و دیگری ابن جوزی است که مقدمهٔ استاد را در نحو نزد خود او خوانده است (8(2)/573). حسن بن باقِلاوی حِلّی، عبداللطیف بن یوسف بغدادی و سالم بن ابی الصَّقْر عروضی از دیگر شاگردان او بودهاند (یاقوت، همانجا). ابن ابی الجَیْر (ذهبی، المختصر، 343) و احمد بن سلامه، استاد ذهبی از او اجازهٔ روایت حدیث داشتهاند (همو، سیر، 22/89) و بِرزالی از او روایت کرده است (همو، المختصر، همانجا). وی حافظ قرآن بود (همو، سیر، 22/88)، و به گفتهٔ یاقوت (17/59 -60) زبانهای فارسی، ترکی، حبشی، رومی، هندی، ارمنی و زنگی را میدانست و به همهٔ آنها به خوبی سخن میگفت و هرگاه شاگردان غیر عرب مقصود وی را درک نمیکردند، مطلب را به زبان خود آنان بیان میکرد. اما از میان دیگر منابع، تنها ذهبی ( سیر، 22/87 - 88) به این نکته اشاره کرده است. وی سپس در شمار ملازمان و نزدیکان وزیر عضدالدین بن ابیالفرج بن رسیس الرؤسا درآمد و آموزگار خصوصی فرزندان او شد. نزدیکی او با خاندان وزیر چندان بود که یکی از کنیزکان وی، از شاعر خواست ابیاتی بسراید تا او جامهٔ خود را به آنها مزین کند. ابن دهان قطعهای زیبا سرود و از این راه مورد عنایت خاص وزیر قرار گرفت (یاقوت، 17/70 -71). با اینهمه، شغل دائمی او تدریس بود و سالها نیز در نظامیهٔ بغداد به این کار اشتغال داشت (همو، 17/59) و ظاهراً تا هنگام مرگ در همین مقام باقی ماند (ذهبی، سیر، 22/88). داوری شاگردانش و همچنین نظر برخی از نویسندگان دربارهٔ او سخت متناقض است. یاقوت (17/59، 60) ضمن اظهار تأسف از ناسپاسی شاگردان نسبت به وی، او را آموزگاری نیکو دانسته و ابن نجار (ذهبی، سیر، 22/87 - 88)، هوش، دانش، فروتنی و بردباری و چیرهدستی او را در نحو، لغت، تصریف، عروض، معانی، شعر، تفسیر و نیز آشنایی وی را با فقه و طب و نجوم و علوم اوائل ستوده و گفته است که وی «نخستین کسی بود که دهانم را به دانش گشود». اما شاگرد دیگر او ابوالبرکات محمد بن ابیالفرج تکریتی که شاعر هم بوده (سیوطی، 2/274) تلون مزاج او را در اختیار مذهب هجو کرده است (یاقوت، 17/66؛ ابن قفطی، 3/255؛ ذهبی، المختصر، همانجا) و ابن قفطی (همانجا) وی را پرسخن، بیهودهگو، آزمند و پر ادعا در آنچه نمیدانسته توصیف کرده است؛ اما یاقوت (17/59) اشاره کرده است که وی هنگام درس بیشتر وقت خود را صرف بیان اخبار و داستانها و خواندن اشعار میکرد، آنگاه شاگرد، خسته و فرسوده از وی کناره میگرفت. یاقوت از میان همهٔ صفات وی بیش از همه، بردباری او را ستوده و گفته است که هیچ گاه خشمگین نشد (17/64) و حتی آنگاه که به عمد میخواستند وی را به خشم آورند موفق نشدند و او با زیرکی به حیلهٔ آنان پی برد. از اشعار او، چند مخمّس کوتاه (یاقوت، 17/60، 61، 63، 67 -70) و دو قصیده در مدح مسعود بن جابر صاحب مخزن، بر جای مانده است. علاوه بر این ابن دبیثی شماری از سرودههای او را نوشته بوده، که از میان رفته است. (نک: ذهبی، المختصر، همانجا). اگر چه اکنون هیچ اثری از نوشتههای او، جز اشعار یاد شده، در دست نیست، اما ابن قفطی (همانجا) او را در نحو صاحب تصنیف دانسته و ابوشامه (ص 91) از مقدمهٔ او در نحو یاد کرده و ابن جزری (2/41) به دلیل کثرت محفوظات او در علوم گوناگون وی را اعجوبه خوانده است. ابن دهان در آغاز حنبلی بود، اما به گفتهٔ ابن جوزی (8(2)/573) چون حنبلیان او را آزردند، حنفی شد و به گفتهٔ اسنوی (1/536) چون خلیفه آموزگاری حنفی برای فرزند خویش میخواست به این مذهب درآمد و چون در نظامیه به تدریس پرداخت مذهب شافعی را پذیرفت (یاقوت، 17/66)، زیرا واقف مدرسه، شافعی بودن مدرس را شرط تدریس قرار داده بود (ابن قفطی، همانجا). همین تغییر مکرر مذهب - چنان که گذشت - ابن ابی الفرج را به هجای او واداشت. سیوطی (همانجا) پس از نقل قطعهٔ هجائیهٔ ابن ابی الفرج، با تأسف نوشته است که شاگردان چنینند: از استادان دانش میآموزند و سپس آنان را هجو میکنند. اما ابن دهان خود گفته است که مذهب خویش را تغییر نداده است (ابن جوزی، همانجا). ابن دهان، سرانجام، در بغداد درگذشت و در گورستان وَرْدِیَّه به خاک سپرده شد (یاقوت، 17/59). ابو شامه (همانجا) میافزاید که در نظامیه بر او نماز گزاردند و در وزیریه در کنار ابن فضلان به خاکش سپاردند.