اِبْنِ دُرُسْتویه، ابومحمد عبدالله بن جعفر بن درستویه بن مرزبان فارسی فَسَوی (258- 24 صفر 347ق/872 -17 مهٔ 958)، محدث، ادیب، لغوی، نحوی، او در فَسا که در آن روزگار شهری به بزرگی شیراز و خوش آب و هواتر از آن بود، به دنیا آمد (نک: خطیب، تاریخ، 9/428؛ یاقوت، بلدان، 3/891) و به همین جهت به فارسی و فَسَوی شهرت یافت. نام نیایش «درستویه» از دو کلمهٔ فارسی «دُرُست» و پسوند «اویه» تشکیل شده است. پدرش جعفر از محدثان بزرگ و مشهور زمان خود بود (خطیب، همان، 9/429؛ ابن خلکان، 3/44) و از علی بن مدینی و محدثان هم طبقهٔ او روایت حدیث میکرد (خطیب، همانجا؛ ذهبی، سیر، 15/532). ابن درستویه از کودکی در سفرهای پدر به شیوهٔ معمول محدثان، برای جمعآوری حدیث، با وی همراه گردید (همان، 15/531، 532) و تقریباً 12 ساله بود (نک: جبوری، 18- 19) که با پدرش وارد بغداد شد و با محدث بزرگ آنجا، عباس دُوری (د 271ق) ملاقات کرد و با راهنمایی پدر به استماع و روایت حدیث از او و محدثان هم طبقهاش پرداخت (ذهبی، العبر، 2/76-77) و با علمای نحو و لغت و ادب چون ابن قتیبهٔ دینوری (213-276ق/828 - 889م) و مُبرَّد (210- 285ق/825 - 898م) و ثَعلَب (200-291ق/816 -904م) دیدار کرد. هر چند که ابن درستویه رسماً نزد ابن قتیبه آموزش ندید (نک: ابن شاکر، 11/70؛ قس: ابن انباری، 143-144)، اما همان مصاحبت کوتاه با وی که در اوج شهرت و در سنین کمال (حدود 60 سالگی) بود، در عظمت توجه او به لغت و ادب بسیار مؤثر افتاد، و این تأثیر بعدها در شکل محتوای آثار وی آشکار گردید. ابن درستویه از این سفر به زادگاهش بازگشت (نک: جبوری، 19) و ملازمت و مصاحبت ابویوسف یعقوب بن سفیان فَسَوی را که از مورخان و محدثان بزرگ و مردی دنیا دیده و پارسا و به روایتی شیعی مسلک بود (نک: یاقوت، همان، 3/892؛ قس: سمعانی، 10/223)، برگزید (نک: ذهبی، میزان 2/400؛ ابن حجر، 3/267- 268) و کتاب تاریخ و مشیخهٔ او را از وی روایت کرد (ذهبی، العبر، 2/76؛ ابن عماد، 2/375). وی نسخهای از تاریخ یعقوب فسوی را به صورت مجموعهای نفیس و صحیح تهیه کرد که قرنها در دسترس دانشمندان بود (نک: خطیب، همان، 9/429؛ ابن انباری، 198). این کتاب تحت عنوان المعرفهٔ و التاریخ الفَسَوی بروایهٔ ابن درستویه به کوشش اکرم ضیاء العمری در 3 جلد (بغداد، 1974- 1975م) به چاپ رسیده است. پس از درگذشت نخستین مربی و استادش، یعقوب فسوی (277ق/890م) بار دیگر راهی بغداد شد (قس: جبوری، همانجا). در آن هنگام ابن قتیبه از دنیا رفته بود، و ابن درستویه، شاگردی و مصاحبت مبرد را که حدود 70 سال داشت، اختیار کرد (ابن شاکر، همانجا) و الکتاب سیبویه را تماماً نزد او خواند و از او روایت کرد و در فهم و تحلیل مضامین کتاب سیبویه و حفظ و نقل آرای وی استاد گردید (قفطی، 2/113). شرح کتاب سیبویه، مناظرهٔ سیبویه للمبرد و شرح المقتَضَب، (نک: آثار) دستاورد همین سالهاست. شرح وی بر کتاب المقتضبِ مبرد حکایت از روایت این کتاب از مبرد توسط ابن درستویه دارد. وی حوزهٔ درس ثعلب را نیز در آخرین دههٔ عمر او (تقریباً 80 سالگی) درک کرد و نحو و لغت را طبق مبانی و اصول مکتب کوفیان از او آموخت و کتاب الفصیح را در لغت، از او فرا گرفت و روایت کرد (ابن ندیم، 81) و بعدها به شرح آن پرداخت. با درگذشت مبرد، پیشوای مکتب بصره و ثعلب، پیشوای مکتب کوفه، ابن درستویه در چهارمین دههٔ زندگانی، به عنوان دانشمندی صاحب نظر و نکته سنج (قفطی، همانجا) و دقیق و اهل بحث، با معلوماتی وسیع و بیانی خوش (ابوحیان توحیدی، 1/131) جای خود را در مراکز علمی بغداد گشود. و چه بسا همین موفقیتها ابن درستویه را تا پایان عمر در بغداد ماندگار کرد (نک: خطیب، همانجا). نخستین دورهٔ زندگانی ابن درستویه که بیشتر در سماع و نقل حدیث گذشت (ذهبی، سیر، همانجا)، البته بیحاصل نماند و او توانست احادیث بسیاری را با اسناد عالی روایت کند (همان، 15/531). بیهقی در السُنَن الکُبری (5/355) و خطیب بغدادی در شَرَف اصحاب الحدیث (ص 13، 120، 121) از او حدیث نقل کرده است (قس: جبوری، 35) و بیشتر علمای رجال وثاقت او را در روایت حدیث پذیرفتهاند (نک: ذهبی، العبر، 2/77؛ قس: ابن کثیر، 11/233) و دو حکایتی را که در تضعیف او آمده، مردود شناختهاند (نک: خطیب، تاریخ، 9/429؛ ابن انباری، 197؛ ابن شاکر، همانجا). چیره دستی و ذوق و فهم او را در روایت حدیث (خطیب، ابن انباری، همانجاها) از کتابی که در غریب الحدیث تألیف کرده و همچنین از استشهادات فراوان و دقیق او به احادیث نبوی که فقط در کتاب تصحیح الفصیح بالغ بر 87 مورد است (نک: جبوری، 206)، میتوان دریافت. ابن درستویه در فصل دوم زندگانی علمی خویش، هنگامی که به فراگیری ادبیات عرب روی آورد (ذهبی، همانجا)، تجربههایی را که در کار حدیث فراهم آورده بود، در نحو و لغت نیز به کار بست (قس: جبوری، 35) و با تکیه بر آنها در ترویج مکتب نحوی و لغوی بصریان همت گماشت (نک: ابن ندیم، 68). وی در موارد تعارض دو مکتب بصری و کوفی آراء بصریان را مقدم میداشت. چنانکه ردّی بر کتاب اختلاف النحوییّن ثعلب کوفی نوشت و کتاب جرمی را که مشتمل بر نقطه نظرهای ادبی و لغوی بصریان بود. شرح و تفسیر کرد. در مقام تعارض نظرات سیبویه با اقوال دیگر بصریان نیز همواره بر آراء سیبویه پا میفشرد و حتی به تألیف کتاب النصرهٔ لسیبویه علی جماعهٔ النحوییّن دست زد. در عین حال، چنانکه از بررسی کتاب تصحیح الفصیح وی (نک: جبوری، 123-124) برمیآید، ابن درستویه به شیوهٔ محققان، آراء بصریان و کوفیان را در کنار هم میآورد و جانب حرمت و بیطرفی را فرو نمینهد و در بسیاری جایها از نام استادش ثعلب کوفی بدون تجلیل نمیگذرد. با اینهمه اصرار وی بر انتساب به مکتب بصره، ابن ندیم (همانجا) را بر آن داشته است که وی را در این کار سخت متعصب بداند و این نظر از طریق او به دیگران نیز سرایت کرده است (نک: قفطی، 2/113؛ فیروزآبادی، 107؛ داوودی، 1/230). در علم نحو سخت تحت تأثیر مبرد بود. چنانکه در تصحیح الفصیح بسیار از او نقل کرده است (جبوری، 24). پس از درگذشت مبرد به تدریس کتاب سیبویه به روایت وی پرداخت (نک: زبیدی، 187). پسرش، ابوجعفر احمد و شاگرد ممتازش، ابوعلی قالی از جمله کسانی بودند که یک دورهٔ کامل کتاب سیبویه را نزد او خواندند (همو، 121). با اینهمه خود او را هم آراء ویژهای در مباحث نحوی بود که ابوحیان اندلسی (د 745ق) در تذکرهٔ النُّحاهٔ (فهرست آن) آورده است. جبوری نیز (ص 125-132) آراء خاص وی را در نحو گرد آورده است. ظاهراً همین عنایت برخی از گذشتگان به آثار نحوی وی باعث شده که بیشتر او را نحوی بخوانند (نک: ذهبی، سیر، 15/531) و جانب علم لغت را که وی در آن بیشتر تبحر داشت، فرو نهند (نک: ابوحیان توحیدی، همانجا). در علم لغت، کتاب العین را که اندک اندک حتی در انتسابش به خلیل هم تردید میشد (قفطی، 1/343؛ قس: ابن خلکان، 2/246- 247) و بر اثر کوشش مخالفان میرفت تا مجهول القدر بماند، بار دیگر در حوزههای علم و ادب مطرح ساخت و کتاب الانتصار لکتاب العین و انه للخلیل را در دفاع از آن نوشت و آراء مفضّل ضبّی را که با تألیف کتاب الرد علی الخلیل در مقام انکار العین و نقض مندرجات آن برآمده بود، رد کرد. الفصیح ثعلب کوفی را نیز که کتابی کم حجم و پرفایده بود (نک: حاجی خلیفه، 2/1272) و سرنوشتی مشابه العین داشت (نک: یاقوت، ادبا، 5/144؛ ابن خلکان، 6/181؛ سیوطی، المُزهِر، 1/207)، به میدان نقد و بررسی کشانید و شرح عالمانهای (قفطی، 2/113) بر آن افزود و راه را برای شروح متعددی که بعدها بر آن نوشته شد، هموار گردانید (حاجی خلیفه، همانجا) و در جای جای آن (بیش از 100 مورد) به آراء خلیل استناد کرد (قس: جبوری، 42). در فن عروض نیز در پاسخ یکی از دانشمندان کوفه که در رد عروض خلیل کتاب نوشته و آن را بیاساس خوانده بود، کتابی جامع، در 7 جلد (ابن خیر، 399). به نام جوامع العروض تألیف کرد. ابن درستویه در رشتههای مختلف علوم قرآنی نیز صاحب تألیف بود. مهمترین اثر او در این باب کتاب التوسّط است که در آن به مقایسهٔ کتاب معانی القرآن تألیف اخفش، از مکتب بصره و نیز کتابی به همین نام اثر ثعلب از مکتب کوفه (ابن ندیم، 37) پرداخت. همچنین به تألیف دو کتاب جداگانه به نامهای المعانی فی القرآن و تفسیر السّبع الطوال همت گماشت که ناتمام ماندند. وی به خصوص، در علم قرائات که عمدتاً با نحو و لغت سروکار دارد، صاحب نظر بود و کتاب الاحتجاج للقُرّاء را در این زمینه تألیف کرد (نک: همو، 38). ابن مقسّم بغدادی (محمد بن حسن بن یعقوب، د 354ق) یکی از نحویان و مُقریان معاصر ابن درستویه، قرائت ویژهای برای قرآن مجید پیشنهاد کرد که به اختیار ابن مقسم شهرت یافت. ابن درستویه با نوشتن ردیهای کتاب او را به باد انتقاد گرفت و سرانجام او را به توبه در محضر فقیهان و قاریان بغداد واداشت. از اینجا میتوان دریافت که ابن درستویه تا چه حد به حفظ قرائات مشهور پایبند بوده است (قس: جبوری، 99). گذشته از محدثان بزرگی چون دار قطنی (ابن شاکر، 11/70)، ابن شاهین، ابن مَنده (ذهبی، سیر، 15/531)، ابن المظفَّر و ابوعلی بن شاذان (ابن جوزی، 6/388) که از ابن درستویه حدیث روایت کردهاند و ابن رزْقَوَیه که احادیث بسیاری از عباس دوری را به روایت او در امالی خود آورده (خطیب، تاریخ، 9/429)، دانشمندان بزرگی نیز از وی نحو و لغت و ادب آموختهاند، از جمله، مرزبانی (د 384ق) که در الموشَّح در مواضع متعدد از او روایت کرده است (نک: فهرست الموشح )، ابواسحاق طبری، بغدادی، فقیه مالکی (ابراهیم بن احمد د 355ق) که انتصار لکتاب العین را به خط خود و به روایت ابن درستویه نوشته است (جبوری، 33، 51، 52)، ابوطاهر مقری (عبدالله ابن محمد)، از قاریان معروف معاصر وی که گفتهاند پس از ابن مجاهد، شیخ القراءِ بغداد (د 324ق) کسی چون او در علم قرائات نیامده است و کرمانی، ابوعبدالله محمد بن عبدالله (نک: زبیدی، 120-121). شاخصترین شاگرد او ابوعلی قالی اسماعیل بن قاسم بغدادی (د 356ق) است که در امالی خود مکرراً در استشهادات شعری از او نقل میکند (نک: فهرست امالی ). وی با تکیه بر مایهٔ علمی و ادبی که از ابن درستویه و دیگر علمای مشرق کسب کرده بود، به اندلس رفت و شمار قابل توجهی از کتب مشرقیان را در نحو و لغت و ادب به آن دیار برد و خود به تدریس و ترویج آنها همت گماشت که از آن میان میتوان 3 کتاب المکتفی، شرح الفصیح و العروض را که همه از تألیفات ابن درستویه است، نام برد (نک: ابن خیر، 313، 342، 399). دربارهٔ سال وفات ابن درستویه در گزارش ابن ندیم (ص 68) اختلاف فاحشی وجود دارد. وی درگذشت او را در «سیصد و سی و چند» میداند، ولی در این مورد گویا شرح حال ابن درستویه با نحوی معاصرش، ابن نحّاس (ابوجعفر احمد بن محمد، د 337ق) که ظاهراً تألیفاتی همنام تألیفات ابن درستویه داشته و مدتی ساکن بغداد بوده (نک: یاقوت، ادبا، 3/224- 225، 228)، در هم آمیخته است. آثار چاپی: 1. تصحیح الفصیح (ابن شجری، 2/129) یا شرح الفصیح (ابن ندیم، همانجا؛ ابن خلکان، 3/45؛ ابن شاکر، همانجا؛ سیوطی، بغیهٔ، 2/36) یا شرح فصیح ثعلب (فیروزآبادی، 107) که شرحی است بر کتاب الفصیح ( فصیح الکلام ) ثعلب کوفی. جلد اول این کتاب، به کوشش عبدالله جبوری (بغداد، 1975م) به چاپ رسیده است. از آنجا که ابن درستویه نام بسیاری از آثار خود را در تصحیح الفصیح آورده (نک: جبوری، 198- 199) ناچار باید این کتاب را در اواخر عمر نوشته باشد. فهرست کتابهایی که در تصحیح ذکر شده، اینهاست: الارشاد، الحیّ و المیّت، اِبطال الاضداد، اِبطال القلب، ابطال تعاقب الحروف، اتفاق الالفاظ و المعانی، افتراق معنی فَعَل و اَفْعَلَ، الترکیب، عِلَل الاشتقاق و حججه، کتاب الکتّاب و الهدایهٔ فی النحو (نک: جبوری، 47-74، 199). 2. شرح مایُکتَب بالیاء من الاَسماءِ المقصورهٔ و الافعال. این رساله که به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده، برای نخستین بار به کوشش عبدالحسین فَتْلی در مجلهٔ کلیهٔ الا¸داب (بغداد، 1973م) و بار دیگر به کوشش محمد بدوی مختون در مجلهٔ معهد المخطوطات (شم 23، 1977م) به چاپ رسیده است. 3. کتاب الکتّاب. این کتاب اخیراً با همین نام به کوشش ابراهیم سامرایی و عبدالحسین فتلی در کویت (1977م) به چاپ رسیده و پیش از آن نیز دو بار در بیروت (1921 و 1927م) به کوشش لویس شیخو چاپ شده است. ابن ندیم (ص 68) نام این کتاب را ادب الکتّاب المتمم ذکر کرده است. زمخشری در الکشّاف (1/74) این کتاب را کتاب الکتاب المتمم فی الخط و الهجاء خوانده و از آن نقل کرده است. برخی آن را الالفاظ للکتاب I/114) )، GAL, الکتاب المتمم فی الخط و الهجاء )، GAL,S,I/174) کتاب الکتاب المتمم (حاجی خلیفه، 2/1451- 1452) نیز نامیدهاند. این کتاب مشتمل بر 12 باب است و دانستنیهای نظری و عملی مورد نیاز کاتبان در آن گردآوری شده است. ابن درستویه خود در مقدمهٔ آن میگوید: این کتاب در میان خاص و عام رایج خواهد شد و نویسندگان، کتابها و رسالههای علمی و ادبی خود را برپایهٔ آن خواهند نوشت و هیچ کس از اهل ادب، از مضامین آن بینیاز نخواهد بود (نک: بستانی، ف، 3/59؛ جبوری، 74-77). آثار خطی: 1. الارشاد، نسخهای از یک کتاب نحو به نام الارشاد در علم نحو ضمن مجموعهای به شمارهٔ 1119 در کتابخانهٔ وزیری یزد موجود است که احتمالاً تألیف ابن درستویه است (وزیری، 3/864؛ نیز نک: جبوری، 50). 2. الحی و المیت یا الحیاهٔ و الموت (ابوحیان اندلسی، 627)، دو نسخه از این اثر در کتابخانههای رباط و استانبول موجود است VIII/107) .(GAS, 3. خبر قُسّ بن ساعدهٔ و تفسیره (ابنندیم، 69؛ قفطی، 2/114). سخاوی (ص 165) این کتاب را نام برده و ابن کثیر (2/231، 236) از آن نقل کرده است. در کتابخانهٔ چستربیتی ضمن مجموعهای به شماره 5498 کتابی ذیل عنوان حدیث قس بن ساعدهٔ موجود است که احتمال دارد همین اثر ابن درستویه باشد II/182) .(GAS, آثار منسوب: علاوه بر 8 اثر که ابن درستویه خود در کتاب تصحیح الفصیح از آنها نام بردهاست، کتابها و رسالههای زیر را نیز به او نسبت دادهاند: 1. الاِحتجاج للقراء (ابن ندیم، 38، 69). قفطی (همانجا) این کتاب را الاحتجاج للفراء نامیده است که نمیتواند درست باشد (نک: الرد علی الفراء...)؛ 2. اخبار النحویین (ابن ندیم، 69) یا اَخْبار ألنُحاهٔ (طاش کوپری زاده، 1/136) یا طبقات النحاهٔ (نک: حاجی خلیفه، 2/1107- 1108). ریاضی زاده (ص 24) کتاب اخبار النُّجّاب را بر آثار ابن درستویه افزوده است که ظاهراً باید تصحیفی از نام اخبار النحاهٔ بوده باشد؛ 3. الازمنهٔ، ناتمام (ابنندیم، همانجا)؛ 4. اسرار النّحو، ناتمام (فیروزآبادی، 107)؛ 5. الانتصار لکتاب العین و اَنَّهُ للخلیل (قفطی، فیروزآبادی، همانجاها)؛ 6. تفسیر السبع الطوال، ناتمام (ابن ندیم، 68؛ قفطی، همانجا؛ داوودی، 1/231)؛ 7. تفسیر قصیدهٔ شبیل بن عزرهٔ (ابن ندیم، 69؛ نک: جبوری، 54)؛ 8. تفسیر الشیء، ناتمام (ابن ندیم، همانجا)؛ 9. تفسیر کتاب الجَرمی (خطیب همانجا؛ ابن خلکان، 3/44) یا شرح کتاب الجَرمی (نک: ابن ندیم، همانجا؛ ابن انباری، 197)، زبیدی (ص 116). این کتاب را جامع اصول عربیت دانسته و قفطی (2/113) آن را در نوع خود بینظیر خوانده است؛ 10. تفسیر المفضّلیّات یا شرح المفضّلیّات، ناتمام (ابن ندیم، همانجا؛ قفطی، 2/114؛ فیروزآبادی، همانجا)؛ 11. التوسط بین الاخفش و ثعلب فی معانی القرآن ( تفسیر القرآن ) و اختیار ابی محمد فی ذلک (ابن ندیم، 37، 68؛ داوودی، همانجا؛ ابن خلکان، 3/45)؛ 12. جوامع العروض (ابن ندیم، 69) یا العروض (ابن خیر، 399). این کتاب همان الرد علی بُزُرج العروضی است (قس: جبوری، 56)؛ 13. الرد علی ابن خالویه فی الکُلّ و البعض (ابن ندیم، همانجا)؛ 14. الرد علی ابن مقسم فی اختیاره؛ 15. الرد علی ابی زَید البلخی فی النحو؛ 16. الرد علی ثعلب فی اختلاف النحویین که در رد کتاب اختلاف النحویین ثعلب کوفی نوشته شده است؛ 17. الرد علی القراء فی المعانی (ابن ندیم، همانجا) که رد بر معانی القرآن فراء است (نک: جبوری، 60)؛ 18. الرد علی المفضل بن سلمهٔ (ابن ندیم، 68) یا الرد علی المفضّل (الضّبی) فی الرد علی خلیل (ابن خلکان، همانجا؛ صفدی، 17/104؛ سیوطی، بغیهٔ، همانجا). کتاب مفضل ضبی الرد علی الخلیل و اصلاح ما فی کتاب العین من الغلط و المحال و التصحیف نام دارد (ابن ندیم، 80)، ولی ابن شاکر (همانجا) با حذف «فی» از میان نام کتاب، دو کتاب به نامهای الرد علی المفضل و الرد علی الخلیل به ابن درستویهٔ نسبت داده که تناقضی آشکار است. با اینهمه بعضی فهرست نویسان از او پیروی کردهاند (طاش کوپری زاده، همانجا؛ بغدادی، هدیه، 1/446). ابن ندیم (ص 69) الرد علی من نقل کتاب العین عن الخلیل و نقض کتاب العین (ص 68) را نیز به ابن درستویه نسبت داده است که ظاهراً این دو عنوان باید بر روی هم نام دیگر همین کتاب الرد علی من نَقَضَ کتاب العین عن الخلیل بوده باشد (قس: جبوری، 72-73)؛ 19. الرد علی من قال بالزوائد و قال یکون فی الکلام حرف زائد (ابن ندیم، 69)؛ 20. رسالهٔ الی نجیح الطولونی فی تفضیل العربیهٔ (ابن ندیم، همانجا)؛ 21. شرح کتاب سیبویه (ابوحیان توحیدی، 1/131)؛ 22. شرح المقتضب که شرحی است ناتمام بر کتاب مشهور مبرد؛ 23. شرح الکلام و بناه (ابن ندیم، همانجا) یا شرح الکلام و نکته (قفطی، همانجا)؛ 24. غریب الحدیث (ابن ندیم، 68)؛ 25. الکلام علی ابن قتیبهٔ فی تصحیف العلماء (همو، 69؛ جبوری، 59)؛ 26. المذکر و المؤنث (ابن ندیم، 68)؛ 27. معانی الشعر؛ 28. المعانی فی القرآن (ابن ندیم، همانجا؛ ذهبی، سیر، 15/532؛ قس: جبوری، 69). ابن شاکر (همانجا) نام این اثر را تفسیر القرآن ذکر کرده است؛ 29. المقصور و الممدود (ابن ندیم، همانجا)؛ 30. المکتفی در علم نحو (ابن خیر، 313)؛ 31. مناظرهٔ سیبویه للمبرد (ابن ندیم، 69) که میتواند تقریرات درس استادش مبرد بوده باشد؛ 32. النصرهٔ لسیبویه علی جماعهٔ النحویین (ابن ندیم، همانجا) که به گفتهٔ قفطی (2/114) ناتمام مانده است. در بعضی نسخههای الفهرست (ابن ندیم، همانجا) نام کتاب به صورت النصرهٔ لِسُوَیْد... تصحیف شده و از آنجا به منابع دیگر نیز (بغدادی، ایضاح، 2/343؛ همو، هدیه، همانجا) سرایت کرده است؛ 33. نقض کتاب ابن الراوندی علی النحویین (ابن ندیم، همانجا)؛ 34. الهجاء (همو، 68) که خطیب بغدادی (9/428) آن را از بهترین کتابهای ابن درستویه دانسته و زبیدی (ص 116) از نظر موضوع و محتوا آن را ستوده است (نیز قفطی، 2/113). حاجی خلیفه (2/1472) نام این کتاب را به صورت الهیجاء تصحیف کرده است. در الفهرست ابن ندیم (ص 68) شرح الجرمی به اشتباه عنوان توضیحی الهدایهٔ قلمداد شده است. برخی از محققان معاصر کتاب الهدایهٔ را که ضمن مجموعهٔ کتابهای درسی جامع المقدمات مکرراً چاپ شده است، همین اثر ابن درستویه پنداشتهاند (نک: مشار، 246، 1002، 1003)، در حالی که ابواب و فصول آن مطابق الکافیهٔ مرتب شده که مؤلف آن (ابن حاجب، د 646ق/1248م) حدود 300 سال بعد از ابن درستویه میزیسته است (نک: جبوری، 73-74).