اِبْنِ اَنْباری، یا انباری، ابوالبرکات عبدالرحمان بن محمد، کمالالدین (گاه: کمال) (4 ربیعالثانی 513 - 9 شعبان 577ق/15 ژوئیهٔ 1119- 18 دسامبر 1181م)، نحوی، لغتشناس و نیز فقیه و محدث. در انبار نزد پدر و خلیفهٔ بن محفوظ حدیث شنید و از آنان روایت کرد (ذهبی، سیر، 21/114؛ سیوطی، 2/86؛ قس: ابن دبیثی، 239). بسیار جوان بود که به بغداد رفت و در همانجا مسکن گزید و به مدرسهٔ نظامیه پیوست. در نظامیه نخست نزد ابومنصور رزاز به آیین شافعی، فقه و خلاف آموخت و گویا در همان ایام با عنوان «مُعید» به کار گماشته شد. پس از آن، نحو را در خدمت ابن شجری، نقیب طالبیان در کرخ، خواند (وی آخرین کسی است که ابن انباری شرح حالش را در نزههٔ خویش آورده است) و نزد جوالیقی ادبیات را فرا گرفت (ابن دبیثی، همانجا؛ کتبی، 2/293). وی نزد استادان دیگری نیز دانش آموخت (نک: صالح ضامن، 5) تا سرانجام «شیخ زمانه» شد و در نظامیه به تدریس نحو پرداخت (ابن دبیثی، همانجا؛ قفطی، 2/169-170). آنگاه آثارش شهرت یافت و طلاب علم از هر سو به محضرش شتافتند (قفطی، 2/170). ابوالبرکات در مقام استادی، نَفَسی گرم و «مبارک» داشت، چنانکه هر کس نزد وی شاگردی کرد، از مشاهیر شد (ابن خلکان، 3/139). همو گوید که برخی از این شاگردان را خود ملاقات کرده است (همانجا). صالح ضامن، نام 23 تن از این افراد را برشمرده است (ص 8 - 9). ابن انباری مردی سخت دیندار و پارسا و زاهدی مخلص و بیپیرایه بود (سبکی، 156). او از هیاهوی نظامیه روی برتافت و در گوشهٔ عزلت نشست. به نوشتهٔ قفطی در رباطی در شرق بغداد، در محلهٔ خاتونیهٔ خارجه مسکن گزید (2/170). در همین رباط بود که یک سال پیش از مرگش، ابن دبیثی از وی دیدار کرد و ابیاتی چند از او شنید (ابن دبیثی، 1/239). وی سرانجام در بغداد درگذشت و او را در باب اَبْزَر، در مقبرهٔ شیخ ابواسحاق شیرازی به خاک سپردند (قفطی، 2/171). سبکی اطلاعات بیشتری از زندگی او به دست داده است که در جای دیگر یافت نمیشود. به گفتهٔ وی ابن انباری خانهای از پدر به ارث برده بود که در آن مسکن گزید (شاید همان رباطی باشد که ابن دبیثی دیده است). نیز خانهای دیگر و دکانی داشت که اجارهٔ آنها در هر ماه، نیمدینار بود. وی بدین اندک قناعت میکرد و با آن روزگار میگذراند. در خانه چراغ برنمیافروخت، بر حصیر مینشست و جامههای ژنده میپوشید. لباس و عمامهای کم بها داشت که تنها روزهای جمعه میپوشید و برای نماز خارج میشد، و جز در این مورد، هرگز خانه را ترک نمیگفت. او از جملهٔ کسانی بود که با شیخ ابونجیب در خلوت نشست. یک بار خلیفه المستضیبالله، 500 دینار برای او فرستاد، اما ابن انباری هدیهٔ خلیفه را نپذیرفت و از قبول آن برای فرزند خویش هم خودداری کرد و گفت: «اگر من خالق فرزندم بودم، روزی او را هم میدادم»(7/156؛قس:ابن عماد،4/259؛ابوشامه،1/27).بهژندهپوشی و استغنای او دیگران نیز اشاره کردهاند (ذهبی، سیر، 21/114؛ ابن کثیر، 12/310؛ سیوطی، 2/86). با اینهمه، گفتهاند که وی، روز بار عام صوفیان، در دارالخلافه حاضر میشده است (ابن کثیر، ابوشامه، همانجاها). در حالات ابن انباری آنچه غریب به نظر میرسد، روایت ابن زبیر (ص 109) است که گوید وی به اندلس سفر کرد و تا اشبیلیه پیش رفت و چندی در آن شهر مقام کرد (قس: ابوالفضل ابراهیم، 2/171، که از ابن مکتوم نقل کرده است؛ نیز علوش، 85، اما هیچ کدام اصل صلهٔ الصلهٔ را ندیدهاند). این روایت بدان سبب شهرت یافت که مورد استناد سیوطی (2/86) قرار گرفت، اما در هر حال این روایت، با تصریحاتی که دربارهٔ خوی گوشهگیر او داریم (قس: علوش، 84) منافات دارد. ابن انباری از آغاز تربیتی دینی یافت و در مدرسهٔ نظامیه نیز به مطالعه در علوم دینی به خصوص آیین شافعی همت گماشت (نظامالملک، شافعی بودن را یکی از شرایط ورود به این مدرسه قرار داده بود). از آثار او، چندین کتاب، از جمله هدایهٔ الذاهب، و نیز بدایهٔ الهدایهٔ در همین باب است. وی از گروهی چون محمد بن محمد بن عطاف، ابن خیرون، و احمد بن ابینصر بن نظامالملک روایت حدیث کرده است (ابن دبیثی، 1/239؛ سبکی، 7/156) و گروهی چون عمر قرشی و ابوبکر حازمی از او استماع حدیث کردهاند (ابن دبیثی، همانجا). علاوه بر این او را غالباً «فقیه» خواندهاند و بیگمان وی فقه را همراه با نحو در نظامیه تدریس میکرده است. با اینهمه وی را غالباً استاد نحو دانستهاند. به جرأت میتوان گفت که وی عمدهٔ شهرت خویش را مدیون کتاب اسرار العربیهٔ است، زیرا بیشتر نویسندگان، حتی کسانی که از ذکر فهرست آثار او خودداری کردهاند، نام این کتاب را در شرح احوالش آورده و به فایده و سهولت آن اشاره کردهاند (ابن خلکان، 3/139؛ یافعی، 3/408؛ ابن کثیر، 12/310؛ ابن تغری بردی، 6/90). اثر دیگر وی نزههٔ الالباء فی طبقات الادباء است که از منابع یاقوت (نک: 1/48) بوده است. از کتابهای موجود و نام کتابهای مفقود او برمیآید که وی بیشتر اوقاتش را صرف تألیف در علم نحو میکرده است. روش او عموماً همان است که در کتاب انصاف به چشم میخورد: وی میکوشد قواعد و اصول فقهی و نحوی را به هم پیوند دهد. از همینرو، شیوهٔ او در برداشتهای نحوی بیشتر به شیوهٔ فقیهان شبیه است (علوش، 131). با اینهمه، نمیتوان او را صاحب مکتب خاصی به شمار آورد. ادعای خود او دربارهٔ «ابتکار اصول نحو» (علوش، 154) چندان مقبول نیست و عطیه عامر (ص 9-11) به شدت ادعای او را مردود میشمارد. با اینهمه، کتاب انصاف او، شاید بهترین کتابی باشد که در باب خلاف میان دو مکتب کوفی و بصری نوشته شده و هنوز مورد استفادهٔ پژوهشگران است. ابن انباری، اگر چه شعر نیز میسرود، به شاعری شهرت نیافته است. آنچه از او به دست آمده از 5 قطعه (مجموعاً 25 بیت) در نمیگذرد: قطعهای با قافیهٔ سین، 5 بیت (کتبی، 2/295)؛ قطعهای دیگر با همین قافیه، 3 بیت (قفطی، 2/170)؛ قطعهای با قافیهٔ قاف، 4 بیت (ابن دبیثی، 240؛ قفطی، 2/171)؛ قطعهای با قافیهٔ عین، 3 بیت؛ قطعهای با قافیهٔ دال، 10 بیت (کتبی، همانجا). این اشعار همه شامل معانی اخلاقی است. کتابهایی که از ابن انباری میشناسیم بسیار است. ذهبی ( عبر، 4/231) تعداد آنها را 130 اثر میداند. ظاهراً همو (د 748ق/1347م) نخستین کسی است که به تدارک فهرست آثار ابن انباری همت گماشت و در سیر اعلام النبلاء (21/114) نام 30 کتاب او را بر شمرده است. کتبی (د 764ق/1363م) نیز 64 اثر او را نام برده است (2/294). متأخران کوشیدهاند فهرست کاملتری از آثار او به دست دهند. سامرایی (ص د - ح) 73 کتاب، و صالح ضامن (ص 10- 15) 87 کتاب به نام او ضبط کردهاند. آنچه ما برشمردهایم، کلاً 85 کتاب است. آثار: الف - چاپی: از مجموع آثار او تاکنون این کتابها به چاپ رسیده است: اسرار العربیهٔ، چ 1، به کوشش سیبولد، لیدن، 1886م، چ 2 به کوشش محمد بهجهٔ البیطار، دمشق، 1957م؛ الاغراب فی جدل الاعراب، به کوشش سعید افغانی، دمشق، 1957م؛ الانصاف فی مسائل الخلاف بین البصریین و الکوفیین، نخست جزئی از آن در روسیه، 1873م توسط گیرگاس1 به چاپ رسید، سپس جزئی دیگر در وین توسط ج. کوسوت2 چاپ شد، جزئی دیگر نیز در پترزبورگ، 1878م، به کوشش گیرگاش و روزن3 انتشار یافت، عاقبت وایل4 همهٔ کتاب را همراه با تعلیقات و شروح به زبان آلمانی، 1913م، در لیدن انتشار داد. آخرین چاپ به کوشش محییالدین عبدالحمید در قاهره، 1953م، انجام یافته است؛ البلغهٔ فی الفرق بین المذکر و المؤنث، به کوشش رمضان عبدالتواب، قاهره، 1970م؛ البیان فی غریب اعراب القرآن، به کوشش طه عبدالحمید طه، قاهره، 1969-1970م؛ حلیهٔ العقود فی الفرق بین المقصور و الممدود، به کوشش عطیه عامر، بیروت، 1966م؛ زینهٔ الفضلاء فی الفرق بین الضاد و الظاء، به کوشش رمضان عبدالتواب، بیروت، 1971م؛ « شرح بانت سعاد » به کوشش رشید عبیدی، مجلهٔ کلیهٔ الا¸داب بجامعهٔ بغداد، شم 18، 1974م؛ «فرائد الفوائد»، به کوشش حاتم صالح ضامن، مجلهٔ البلاغ، شم 10، 1979م؛ لمع الادلهٔ فی اصول النحو، چ 1، به کوشش سعید افغانی، دمشق، 1957م، چ 2 به کوشش عطیه عامر، بیروت، 1963م؛ «اللمعهٔ فی صنعهٔ الشعر»، به کوشش عبدالهادی هاشم، مجلهٔ المجمع العلمی العربی، ج 31، 1956م، دمشق؛ منثور الفوائد، به کوشش حاتم صالح ضامن، بیروت، 1403ق/1983م؛ نزههٔ الا´لباء فی طبقات الادباء، چ 1، قاهره، سنگی، 1294ق/ 1876م، چ 2، به کوشش عطیه عامر، پاریس، 1957م، بیروت، 1963م، چ 3 به کوشش ابراهیم سامرایی، بغداد، 1959م، چ 4، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1967م. ب - خطی: از ابن انباری 6 کتاب به صورت خطی در دست است تقریباً همهٔ منابع لازم را صالح ضامن (ص 11-12) و علوش (ص 118-120) و نیز اندکی را بروکلمان I/495) S, GAL, I/334; ذکر کردهاند و ما از نقل آنها خودداری میکنیم. اما اگر از این میان کتابی چاپ شده، در فهرست چاپها نهادهایم یا اگر نسخهای از کتابی به ظاهر مفقود، پیدا شده به آن اشاره کردهایم: الدّاعی اہلی الاسلام فی علم الکلام ( آربری، .(IV/21 این کتاب را ضامن و علوش در شمار کتابهای مفقود نهادهاند و بروکلمان به آن اشاره نکرده است؛ شرح السبع الطوال؛ عمدهٔ الا´دباء فی معرفهٔ یکتب بالا´لف و الیاء؛ الکلام علی عصی و مغزو؛ الوجیز فی التصریف؛ هدایهٔ الذاهب فی معرفهٔ المذاهب. ج - کتابهای مفقود: فهرست کتابهای او را، علاوه بر ذهبی و کتبی که پیش از این ذکر کردیم، عمدتاً سبکی، ابن قاضی شهبه، سیوطی، بغدادی، حاجی خلیفه و خوانساری نیز آوردهاند. ما برای پرهیز از اطناب از ذکر منابع خودداری میکنیم، به خصوص که علوش به همهٔ این منابع - غیر از ذهبی و کتبی - ارجاع داده است: الاختصار فی الکلام علی الفاظ تدور بین النظار؛ الا´سئلهٔ فی علم العربیهٔ؛ الا´سمی فی شرح الاسماء ( یا الا´سنی فی شرح اسماء الله الحسنی)؛ اشتقاق الفعل من المصدر؛ الاشارهٔ فی شرح المقصورهٔ ( یا شرح المقصورهٔ)؛ اصول الفصول فی التصرُف؛ الاضداد؛ الالف و اللام؛ ألفات القطع و الوصل؛ الالفاظ الجاریهٔ علی لسان الجاریهٔ؛ الانوار فی العربیهٔ؛ الایضاح فی النحو؛ بدایهٔ الهدایهٔ؛ بغیهٔ الوارد؛ البلغهٔ فی اسالیب اللغهٔ؛ البلغهٔ فی نقد الشعر؛ البیان فی جمع افعل أخف الاوزان؛ تاریخ الا´نبار؛ تصرفات لو؛ التفرید فی کلمهٔ التوحید؛ تفسیر غریب المقامات الحریریهٔ ( یا شرح المقامات)؛التنقیح فی مسلک الترجیح؛جلاءالاوهاموجلاءالافهام...؛ الجمل فی علم الجدل؛ الجوهرهٔ فی نسب النبی (ص) (که شاید از او نباشد)؛ الحض علی تعلیم العربیهٔ؛ حلیهٔ الطراز فی حل الا´لغاز؛ حلیهٔ العربیهٔ؛ حواشی الایضاح؛ حیص بیص؛ دیوان اللغهٔ؛ رتبهٌٔ الانسانیهٔ فی المسائل الخراسانیهٔ؛ الزهرهٔ فی اللغهٔ؛ سمت الادلهٔ فی النحو؛ شرح الایضاح (شاید همان حواشی الایضاح باشد)؛ شرح الحماسهٔ؛ شرح دواوین الشعراء؛ شرح دیوان المتنبی (یا مغانی المعانی)؛ شرح المقبوض فی العروض؛ شفاء السائل فی بیان رتبهٔ الفاعل؛ عدهٔ السؤال فی عمدهٔ السؤال ( یا نجدهٔ السؤال )؛ عقود الاعراب؛ الفائق فی اسماء المائق؛ الفصول فی معرفهٔ الاصول؛ فعلت و أفعلت؛ قبسهٔ الادیب فی اسماء الذیب؛ قبسهٔ الطالب فی شرح خطبهٔ ادب الکاتب؛ کتاب فی یعفون؛ کتاب کلا و کلتا؛ کتاب کیف؛ کتاب ما؛ لباب الا¸داب؛ اللباب المختصر؛ المرتجل فی ابطال تعریف الجمل؛ المرتجل فی شرح السبع الطوال (شاید همان شرح السبع الطوال باشد)؛ المسائل البخاریهٔ؛ مسائل سأل عنها بعض أولاد المسترشد بالله؛ المسائل السنجاریهٔ (شاید همان المسائل البخاریهٔ باشد)؛ مسألهٔ دخول الشرط علی الشروط؛ المعتبر فی الفرق بین الوصف و الخبر؛ مفتاح الذاکرهٔ؛ المقبوض فی العروض؛ مقترح السائل فی ویل أمه، منثور العقود فی تجرد الحدود؛ المیزان فی النحو؛ نسمهٔ العبیر فی التعبیر؛ نقد الوقت؛ نکت المجالس فی الوعظ؛ النوادر؛ النور اللائح فی اعتقاد السلف الصالح.