ابوحیان غرناطی، اثیرالدین محمد بن یوسف بن علی بن حیان نفری غرناطی (654-745ق/1256-1344م) نحوی، شاعر و ادیب عصر بنی نصر در غرناطه و ممالیک در مصر. نسبت او به قبیله بربرنژاد نفزه می رسد(ابن حجر،6/62). پدرش اهل جیان بود(همو،6/63) و گویا پس از تصرف این شهر در 643ق به دست مسیحیان (عنان،20)، آنجا را ترک گفته است. ابوحیان در مطخشارش از توابع غرناطه زاده شده و در همانجا پرورش یافت(صفدی، اعیان العصر،11/163؛ ابن قاضی شهبه، طبقات النحاه،289). نسبت نفزی، جیانی و غرناطی وی از همین جهات است.اواز 670 ق و به قولی از 668ق شروع به تحصیل علم کرد(ابن جزری،2/285؛ ابن قاضی شهبه، همان، 291)، به شهرهای بسیاری در مغرب و مشرق مسافرت نمود و از محضر استادان بسیار و بنامی بهره جست. خود وی استادانش را 450 تن شمرده و در جایی دیگر شمار آنان را با کسانی که به او اجازه نقل حدیث داده اند، 1500 تن نوشته است(نک: ابن حجر،6/58،64؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیه،3/91). وی نخست در مطخشارش نزد ابومحمد عبدالحق بن علی انصاری و در غرناطه نزد ابوجعفر ابن طباع و ابن بشیر قرائات هفتگانه را آموخت (ابوحیان، البحر، 1/7؛ صفدی، اعیان، 11/165؛ سبکی، 6/32؛ ابن جزری، همانجا). سپس به ملازمت این زبیر درآمد و از او نحو آموخت (ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیه، 3/89؛ ابن خطیب، 3/44).به گفته صفدی (همانجا)وی قرآن را 20 بار نزد ابومحمد عبدالحق ختم کرد. ابن قاضی شهبه (طبقات النحاه، 289) اشاره می کند که او در غرناطه، نحو را نزد ابوعلی شلوبین آموخت، اما می دانیم که شلوبین در 645ق، یعنی حدود 10 سال قبل از تولد ابوحیان از دنیا رفته بوده است (نک:ابن خلکان،3/452).وی در حدود سال 671ق از غرناطه به مالقه رفت و بار دیگر در محضر درس ابن زبیر که در آن زمان در مالقه به سر می برد، حاضر شد و از وی علم حدیث، اصول فقه و نیز منطق آموخت و کتابهای الاشاره ابوالولید باجی و المستصفی اثر غزالی را نزد او خواند. همچنین قرائات سبع را تا آخر سوره حجر نزد ابن ابی الاحوص فرا گرفت (صفدی، همان، 11/165-166؛ ابن قاضی شهبه، همان، 290؛ مقری،3/315). در 673ق بار دیگر در محضر درس ابن طباع حاضر شد و الموطا را نزد وی خواند (ابن قاضی شهبه، همانجا). از دیگر استادان او در مالقه می توان از محمد بن عباس قرطبی نام برد (سبکی، همانجا).ابوحیان از مالقه به المریه و از آنجا به جزیره الخضراء و سپس جبل الفتح رفت و از استادان بنام آن دیار کسب علم کرد (حسینی دمشقی، 23). در 677ق از اندلس عازم مغرب شد و در سبته فرود آمد و سپس در بجایه از حلقه درس ابوعبدالله محمد بن صالح کنانی و در تونس از عبدالله بن هارون بهره مند شد (سبکی، همانجا؛ حسینی دمشقی،24) و تا 679ق در تونس به سر برد (همو،26). سپس در همین سال راه مشرق در پیش گرفت و برای گزاردن حج به حجاز رفت (ابن قاضی شهبه، همان، 289؛ مقری،3/318؛ حسینی دمشقی، 24).در علت مهاجرت وی به مشرق اختلاف است. به گزارش ابن خطیب،3/46-47) غرور جوانی ابوحیان سبب شد تا وی با برخی از استادان خود از جمله ابن طباع و ابن زبیر از در مخالفت در آید و حتی کتابهایی در رد سخنان و نظرات آنان بنویسد. ابن طباع شکایت پیش امیرمحمد بن نصر معروف به فقیه برد و چون امیر در صدد مجازات ابوحیان برآمد وی از ترس جان به مغرب گریخت و پس از چندی روانه مصر شد (قس: مقری،3/340)، اما سیوطی (بغیه، 1/281) به نقل از خود ابو حیان می گوید که آنچه عزم او را در مهاجرت به شرق راسخ کرد این بود که یکی از دانشمندان آن روزگار (به گمان برخی ابن طباع) که در منطق، فلسفه، ریاضیات و علوم طبیعی مهارت بسیار داشت، از سلطان درخواست کرد که شاگردانی هوشمند نزد وی فرستد تا وی هر آنچه در عمر دراز خود آموخته، پیش از مرگ به آنان بیاموزد. سلطان خواست ابوحیان را نزد وی فرستد، اما ابوحیان که از مجالس درس او سخت نفرت داشت، چاره ای جز فرار نیافت (قس: ابن عماد،6/146). با آنکه شاید این عوامل در مهاجرت او تاثیر مستقیم داشته است، از روحیات و نحوه زندگی او چنین بر می آید که انگیزه مهم تر او در این امر، همانند بیشتر معاصرانش، ادامه تحصیل و بهره مندی از مجالس درس دانشمندان مشرق زمین بوده است، خلاصه اینکه دانش دوستی او سبب شد که در این راه به گفته خودش (البحر،1/4) از هیچ مشکلی نهراسد و کسب علم را بر همه چیز حتی زن و فرزند ترجیح دهد.ابوحیان ضمن سفر حج در مکه، منی و جده به استماع حدیث پرداخت. در مکه از ابوالحسن علی بن صالح حسینی حدیث شنید و با بدرالدین ابن هود نیز مجالست داشت (ابن شاکر،1/345؛ حسینی دمشقی، همانجا). وی از حجاز به عیذاب و قوص رفت. در قوص با مجیرالدین ابن لمطی (638-721ق) ملاقات کرد و اشعار او را نزد خود وی خواند و سرانجام در 680ق به قاهره رسید و در مدرسه افرم به تحصیل مشغول شد (ابن شاکر، 3/138؛ حسینی دمشقی، همانجا؛ مقری،3/338).در آن زمان که از سرزمین اندلس ، تنها غرناطه در دست مسلمانان باقی مانده بود و بسیاری از ادیبان و عالمان اندلسی ناگزیر وطن خود را ترک کرده بودند، قاهره به صورت کانون علم و ادب آن روز در آمده بود و مجالس درس و بحث و مناظره علمی در مساجد و مدارس آن شهر رونقی خاص داشت ( سالم، 354؛ اشتر، 295-296) . در این احوال ابوحیان ابتدا در اسکندریه قرائات هشتگانه را نزد عبدالنصیر ابن علی معروف به ابن مریوطی و سپس قرائات هفتگانه را به روایت ورش نزد اسماعیل بن هبهُ الله ملیجی خواند (ابوحیان، همان، 1/7 ، 11؛ ابن جزری، همانجا) و کتاب الارشاد ابوالعز را نزد یعقوب بن بدران فرا گرفت (ابن جزری ، همانجا) از دیگر استادان او در اسکندریه می توان از عبدالوهاب بن فرات، ابن دهان و عبدالله بن احمدبن فارس نام برد( ابن قاضی شهبه، همان، 291) . سپس در قاهره نزد شیخ علم الدین عراقی خواند و بیشتر المهناج را حفظ کرد( صفدی، همان، 11/166؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیهُ، 4/91) . وی علاوه بر علوم یاد شده، در شعر و ادب و لغت نیز اندوخته فراوانی داشت و به گفته خود او( همان، 1/6) کتاب الفصیح ابوالعباس احمدبن یحیی شیبانی، دیوانهای شعرای معروف جاهلی و جزئی از کتاب حماسه ابوتمام را از حفظ داشت. او در 688 ق الکتاب سیبویه را به طور کامل نزد ابن نحاس ( ه م )، نحوی معروف، خواند( ابن خطیب، 3/45) و پس از آنکه نزدیک به 20 سال از عمر خود را در تحصیل علم سپری کرد و در علوم مختلف نحو، تفسیر، فقه، حدیث و قرائت قرآن آزموده شد، یکسره به تدریس و تالیف پرداخت.صفدی می گوید: در میان استادانم هیچ کس را به سخت کوشی وی نیافتم. هر گاه به خدمتش رسیدم، یا در کار تدریس بود، یا به جمع حدیث و تالیف تصنیف مشغول بود و هرگز او را در غیر این حالات نیافتم (همان، 11/165). ابوحیان به زودی بر همگنان خود پیشی جست و در شرق و غرب شهرتی عظیم یافت. در نحوه به شیخ النحاه یا امام انحاه، در علم حدیث به شیخ المحدثین و در سایر علوم به رئیس العلماء معروف شد( مقری، 3/288، 291؛ کسایی، فراء و دیگر نحویان معروف برتر خوانده اند(صفدی، همان، 11/161-162؛ مقری،3/290-291).وی پس از مرگ ابن نحاس در 698ق در مقام بزرگترین نحوی روزگار خود کرسی تدریس نحو را در جامع الاقمر و حاکمی و سپس تدریس تفسیر را در مدرسه صالحیه و جامع طولون و تدریس و نقل حدیث را در مدرسه منصوریه برعهده گرفت(ابوحیان، همان، 1/3؛ ابن قاضی شهبه، همانجا، طبقاتالنحاه، 290؛ مقری، 3/288؛ حسینی دمشقی، همانجا). شاگردانی از اطراف و اکناف در مجالس درس او شرکت جستند که بسیاری از آنان بعدها خود در صف بزرگان و دانشمندان روزگار خویش در آمدند(فیروزآبادی، 203؛ ابن حجر،6/59). در میان شاگردان معروف او از صفدی، ابن هشام، تقی الدین سبکی و فرزند وی تاج الدین سبکی، جمال الدین اسنوی، ابن عقیل، ابن رافع، ابن فضل الله، ابن مرزوق و …. می توان نام برد(صفدی، الغیث،2/416 نکت،280؛سبکی،-6/32؛ اسنوی1/458؛ ابن قاضی شهبه، همانجا؛ مقری،همانجا؛خوانساری، 8/91). وی کتابهای سقطالزند، مقامات حریری، حماسه ابوتمام، مقصوره ابن درید، فصیح ثعلب و نیز آثار ابن ابی الاحوص از جمله التبیان فی احکام القرآن، المعربالمفهم فی شرح مسلم، الوسامه فی احکام القسامه و المشرع السلسل فی حدیث المسلسل را تدریس می کرد(صفدی، همان، 281؛ مقری، همانجا) و این خود دلیل بر گستردگی دانش اوست. چنانکه از آثار او بر می آید، وی با زبانهای فارسی، ترکی وحبشی نیز آشنا بوده و چند اثر خود را به این زبانها تالیف کرده است (نک:بخش آثار در همین مقاله؛ قس: گنثالث، 188؛ حدیثی، 176-187).وی با همه عشقی که به علوم مختلف می ورزید، به فلسفه اعتنایی نداشت، تا آنجا که وقتی وارد مصر شد و گروه بسیاری را مشغول فراگیری فلسفه دید، بسیار تعجب کرد(مجذوب،34). آئین صوفیان را نیز نمی پسندید و با اینکه خود داستانهایی از کرامات برخی شیوخ متصوفه نقل کرده، آنان را مورد انتقاد بسیار قرار داده، چندان که در اشعارش آنان را زندیق و غرق در گمراهی خوانده است(نک:البحر،1/5؛ ابن حجر، 6/64؛ نامه دانشوران، 1/225-226).ابوحیان قبل از مهاجرت به شرق همانند بسیاری از مردم اندلس مذهب ظاهری داشت و نسبت به آن سخت تعصب می ورزید اما پس از ورود به مصر مانند بسیاری از دانشمندان دیگر مغربی چون ابن مالک(ه م) تحت تاثیر محیط مدارس مصر تغییر مذهب داد و با آنکه خود تاکید بسیار کرده بود که همیشه بر آئین ظاهری خواهد ماند، به مذهب شافعی گرایید و قصیده ای نیز در مدح شافعی سرود( صفدی، اعیان، 11/179؛ سبکی، 6/36؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیه 3/91-92). نسبت به حضرت علی(ع) ارادت خاصی داشت و دشمنانش را لعن می کرد و در آثار خود گاه به اقوال آن حضرت استناد می جست(ابوحیان، تقریب، 39؛ ابن حجر،6/62؛ مقری، 3/295، 338). با اینهمه، نباید در این جنبه از عقاید او مبالغه کرد. ارادت وی به علی(ع) نیز ممکن است از این جهت بوده باشد که آن حضرت را بنیان گذار علم نحو می دانسته است( ابوحیان، همانجا). ابوحیان از میان علمای معاصر، ابن تیمیه (ه م) را که بین سالهای 709 تا 713ق در اسکندریه و قاهره اقامت داشت، بسیار می ستود و حتی قصیده ای در مدح وی سرود اما پس از آنکه ابن تیمیه در کتاب العرش بر سیبویه خورده بسیار گرفت ابوحیان از او روی برتافت و به صف مخالفان او پیوست(ابن حجر، 6/64؛مقری، 3/295). ابوحیان شعر نیز می سرود و ابیاتی از اشعار او در آثار صفدی (همان،11/168-169، 172، 173، 180-183) ابن شاکر (4/72-74) و ابن خطیب(3/47-59) آمده است. برخی از این سروده ها در مدح نحو و نحویان بزرگ از جمله سیبویه و شیوخ خود و نیز حاکمان وقت است. وی اشعار عاشقانه و حماسی سخت تمایل داشت(صفدی، همان، 11/168؛ابن حجر،6/62؛ مقری، 3/296) و موشهاتی نیز سروده است که برخی از آنها را صفدی (همان،11/183-184ن 186-187) و مقری (3/309-310، 312-313) نقل کرده اند (قس: حدیثی، 80-83). ابوحیان نسبت به مردم بسیار بدگمان بود و نیز طبعی سخت بخیل داشت و شگفت آنکه به بخل خود افتخار می کرد و در هر مجلسی آن را می ستود و ارباب کرم و بخشش را نکوهش می کرد. زر و سیم را چندان دوست می داشت که آن را درمان هر درد می شمرد و خود در شعری ((امیدوار بودن به در همی را که در دام کیسه او گرفتار آمده، همانند امید فرزند داشتن از عقیم)) دانسته است(صفدی،همان،11/167-168)، از همین رو برخلاف دیگر علما هیچ گاه مال خود را صرف خرید کتاب نکرد و همیشه از کتابهایی که به عاریت می گرفت استفاده می کرد (مقری،3/296-297).از روابط وی با حکومتهای وقت جز این نمی دانیم که با امیر سیف الدین ارغون روابط دوستانه نزدیکی داشته و نزد وی از احترام خاصی برخوردار بوده است(صفدی، نک، همانجا). ابوحیان دختری به نام نضار داشت که از محدثان عصر خود به شمار می رفت. او را سخت گرامی می داشت و بسیار می ستود نضار در 730ق درگذشت و ابوحیان از مرگ او سخت متاثر شد چندان که تا یک سال در کنار قبر او در برقوقیه قاهره منزل گزید و در این مدت با دیگران کمتر معاشرت می کرد. سپس کتابی بنام وی نوشت و آن را النضار فی المسلاه عن نضار نامید (مقری، 3/314). ابوحیان که در اواخر عمر نابینا شده بود، در قاهره درگذشت و در مقبره صوفیه مدفون گردید(ابن وردی، 482؛ صفدی، همان، 284؛ حسینی دمشقی، 26). صفدی(اعیان، 11/163-164) او را رثا گفته است.آراء نحوی: ابوحیان تا حد تقدیس الکتاب سیبویه را حرمت می نهاد و هیچ کتابی را جز آن لایق تدریس نمی دانست. این کتاب در تکوین اندیشه ها و آراء نحوی وی تاثیر بسزایی داشت. گرچه در زمان او اختلافات بین مکتبهای نحوی فروکش کرده بود و نحویان تعصب خاصی نسبت به مکتبهای نحوی و بزرگان نحو نداشتند او نسبت به سیبویه پیشوای مکتب بصره سخت تعصب می ورزید تا آنجا که به هیچ یک از علمای عصر خود اجازه نمی داد از سیبویه و کتابش انتقاد کنند و همان گونه که اشاره رفت روابطش را با ابن تیمیه بدان سبب که گفته بود سیبویه پیامبر نحو نیست که عاری از خطا باشد قطع کرد و او را سخت به باد انتقاد گرفت ( سیوطی، بغیه، 1/282). . همین تعصب بیش از حد ابوحیان نسبت به نحویان کهن و خاصه سیبویه که ناشی از گرایشهای ظاهری وی بود باعث شد که او تنها به تقلید از گذشتگان اکتفا کند و همانند ابن مضاء (ه م ) در مسائل نحوی نیز ظاهری مسلک باقی بماند( ابن وردی. همانجا؛ ضیف، 321) از همین رو در آراء نحوی او به ندرت ابتکار و نوآوری به چشم می خورد.دلبستگی ابوحیان به سیبویه سبب شده که وی در همه مسایل نحوی آراء او را بر دیگر بزرگان نحو حتی خلیل بن احمد، ثعلب، مازنی، مبرد و جرمی ترجیح دهد برخی از این مسایل اینهاست:1. نحویانی همچون خلیل مازنی و ابن مالک ضمایر منفصل مفعولی را دو لفظ جداگانه به شمار می آورند و مثلا"((ایاه)) را نیز مانند ((ایا الشوائب)) ترکیبی اضافی می دانند اما ابوحیان به تبعیت از سیبویه آن را لفظی واحد به شمار می آورد و بر آن است که اگر ((ایا)) را مضاف بشماریم در هنگام اضافه باید اعراب آن ظاهر گردد، چه اسامی مبنی مانند((ای)) در هنگام اضافه معرب می شوند.2. تقدم خبر ان و یا معمول خبر آن مانند جمله ((اما زیدا فانی ضارب)) که سیبویه جایز نمی شمارد اما مبرد ابن درستویه فراء و ابن مالک آن را صحیح می دانند. ابوحیان آن را مخالف سماع و قیاس می شمارد و می گوید مبرد نیز بعدها نظر سیبویه را پذیرفته است.3. درباره اسمهای ششگانه اصل ((اعراب به حروف)) را نمی پذیرد و شکل اعرابی آنها را زاییده کنش-واکنشهای صوتی می داند. مثلا" در نظر او و سیبویه ابوک(مرفوع) در اصل ابوک بوده آنگاه ((ب)) به تبعیت از واو مضموم شده و در عوض ضمه واو نیز که بر آن تقثیل است حذف شده در اباک اصل ابوک بوده که واو ان به الف قلب شده همچنین ابیک در اصل ابوک بوده سپس ((ب)) به تبعیت از واو مکسور شده ابوک آنگاه کسره واو به علت ثقل حذف گردیده ابوک و سرانجام واو به یا تغییر یافته: ابیک (قس:سالم 306-323 که درباره آراء او مفصل بحث کرده است) در موارد نادری نیز آراء وی مخالف آراء بصریان و موافق نحویان کوفه است از جمله نحویان بصره عطف بر ضمیر مجرور را بدون تکرار حرف جر جایز نمی دانند مانند ((فقال لها و للارض )) و ((و علیها و علی الفلک)) در حالی که ابوحیان به دلیل استعمال فراوان آن در شعر و نثر عرب (قیاس) آن را جایز می شمارد( سیوتی الاقتراح 100 سالم 314-315 برای اطلاع از دیگر آراء وی نک:حدیثی 453 به بعد)ابوحیان و ابن مالک:ابوحیان در آثار خود علاوه بر ابن زبیر و ابن طباع ابن مالک نحوی بزرگ هموطن و معاصرش را نیز سخت مورد انتقاد قرار داده است( مقری2/434) برخی مایه اصلی اختلافات بین او و ابن مالک را غرور علمی وی و حسادتش نسبت به ابن مالک دانسته اند و بر آنند که به همین سبب ابوحیان هیچگاه در مجالس درس وی شرکت نجست (سالم165-167) اما با اندکی تحمل در زندگی آن دو نادرستی این گفته روشن می گردد. ابوحیان و ابن مالک گرچه هموطن و معاصر یکدیگر بوده اند هیچگاه در طول عمر خود یکدیگر را ندیده اند زیرا می دانیم که ابن مالک در 632ق یعنی 22 سال قبل از ولادت ابوحیان از اندلس به مصر مهاجرت کرد و ابوحیان در 679ق یعنی 6 سال پس از مرگ ابن مالک(د 673ق) وارد قاهره شده است علاوه بر این ابوحیان در هنگام مرگ ابن مالک 19 سال بیشتر نداشته (برخلاف گفته مقری که دوران هم روزگاری آن دو را 30 سال می دانم) و در آن زمان شهرتی بدست نیاورده بوده تا بخواهد خود را همسنگ ابن مالک بداند و با او از در رقابت درآید و یا نسبت به او حسادت ورزد بنابراین مخالفتهای ابوحیان و انتقاداتش از ابن مالک همه پس از مرگ ابن مالک بوده است( به خصوص که مخالفتها و انتقادات ابوحیان نسبت به آثارو آراء ابن مالک همه یک سویه است و در هیچ یک از منابع پاسخ یا انتقادی متقابل از ابن مالک به چشم نمی خورد).وی در بسیاری از موارد استدلالهای ابن مالک را سست و بی اساس خوانده (مقری 2/432) اما در مواردی نیز منصفانه او را ثقه و فاضل شمرده و حتی از او به لفظ((صاحبنا ))یاد کرده است(ابوحیان تذکره 345 مقری همانجا) بعلاوه از برخی آثار او از جمله التسهیل سخت ستایش کرده و آن را در ردیف الکتاب سیبویه دانسته است(مقری 2/433، 3/294) در بسیاری از موارد نیز دیگران را به فراگیری آثار ابن مالک تشویق و ترغیب کرده (ابن عماد 6/146) و خود به شرح برخی از آثار او پرداخته است.ابوحیان و ابن هشام: ابن هشام مدتی در قاهره شاگرد ابوحیان بود و دیوان زهیر بن ابی سلمی را نزد وی خواند(سیوتی بغیه 2/68) اما پس از مدتی از او روی برتافت و با او بنای مخالفت گذاشت با وجود نظرات مختلف درباره انگیزه این اختلافات (نک:ه د ابن هشام) اغاز این دشمنی را احتمالا" باید از زمانی دانست که ابوحیان به نقد آراء نحوی ابن مالک پرداخت ابن هشام که سخت شیفته ابن مالک بود نتوانست انتقادات شدید ابوحیان را تحمل کند از این رو حتی حق استادی وی را نادیده گرفت و به دشمنی با او پرخاست(قس: سالم 324).آثار :در روزگار ابو حیان شرح نویسی اختصار و به نظم درآوردن آثار دیگران شیوه رایج نحویان بود ابوحیان نیز از این قاعده مستثنی نیست و چنانکه خواهیم دید بیشتر آثارش از این قبیل است.الف:چاپی:1. الادراک للسان الاتراک از کهن ترین دستورهای زبان ترکی است این اثر نخست در 1309ق/1892م در استانبول به چاپ رسیده است.2. ارتشاف الضرب من لسان العرب این اثر خلاصه ای است از کتاب التذییل و التکمیل فی شرح التسهیل مولف که به کوشش مصطفی احمد نهاس در قاهره (1404-1409ق/1984-1989م) به چاپ رسیده است.3. الارتضاء فی الفرق بین الضاد و الظاء این اثر به کوشش محمد حسن ال یاسین همراه کتاب الفرق بین الضاد و الظاء تالیف محمدبن نشوان حمیری در بغداد (1380ق/1691م) به چاپ رسیده است.4. البحر المحیط این کتاب از تفاسیر مهم قرآن کریم به شمار می رود و مولف آن را در 710ق در روزگار حکومت الناصر هنگامی که در قبه منصوریه به تدریس تفسیر مشغول بود نوشته است وی در تفسیر آیات نخست معانی مختلف هر واژه را با ذکر شواهد مختلف ذکر کرده است سپس با توجه به آراء نحویان کهن و بویژه سیبویه احکام نحوی هر آیه را به تفصیل بیان داشته است از همین رو در این کتاب روح نحو بیشتر از روح تفسیر حاکم است پس از آن مولف به شان نزول هر آیه و مناسبت و ارتباط آن با آیات قبل و بعد و نیز قرائت های مختلف پرداخته است وی در این تفسیر چنانکه خود می گوید به ظاهر آیات توجه داشته و هرگونه تاویل به گونه ای که در تفاسیر صوفیان و باطنیان آنده مردود شمرده است(نک:1/3-5) این اثر در قاهره(1328ق/1910م) و بیروت(1403ق/1983م) به چاپ رسیده است در حاشیه چاپ اخیر کتاب النهر الماد مولف و الدر اللقیط ابن مکتوم آمده است( برای اطلاع بیشتر از البحر المحیط نک:حدیثی 189 به بعد).5. تذکره النحاه اثری است در مباحث صرفی و نحوی که مطالب آن با بحث درباره حروف رب، منذ،مذ و لو)) شروع شده و بخشهای پایانی آن به مسائل لغوی و نقل قطعاتی از کتابهای نحوی همچون الانصاف ابن انباری التبیین فی مذاهب النحویین ابو البقا و المحلی فی النحو تالیف ابو غانم مظفربن احمدبن حمدان اختصاص یافته است (نک:ص 679،704،713،724-737) ابوحیان در این کتاب ترتیب و نظم خاصی را رعایت نکرده و به هر مسئله ای که پرداخته علاوه بر ذکر مفصل آراء مختلف نحویان انبوهی از اشعار کهن عرب و آیات قرآن را به عنوان شاهد مثال آورده و سپس به تفضیل راجع به جوانب لغوی آن شواهد بحث کرده است. از این رو این کتاب از لحاظ لغوی نیز حائز اهمیت است. این اثر به کوشش عفیف عبدالرحمن در بیروت(1406ق/1984م) به چاپ رسیده است.6. تحفه(اتحاف) الاریب بما فی القرآن من الغریب. مولف در آغاز این کتاب واژگان قرآن را به دو دسته تقسیم کرده است واژه های ساده و مفهوم همگان و واژه هایی که معنای آنها جز بر اهل فن روشن نیست. وی در این اثر به واژه عا و اصطلاحات نوع دوم پرداخته و پس از مرتب ساختن آنها به ترتیب حروف معجم هر کلمه را به اختصار شرح و معنا کرده است. مولف در ترتیب واژگان حرف اول وسوم از حروف اصلی را معیار قرار داده است مثلا" در حرف(ب) ترتیب واژه ها را این گونه آورده است:برع بوع بدع و سپس بهت بغت که از جهاتی شبیه روش جوهری در الصحاح است(نک:تحفه جم؛سالم 302)در مقایسه ای گذرا بین این اثر وکتاب تفسیر غریب الاقرآن تالیف ابن قتیبه به خوبی درمی یابیم که کتاب ابن قتیبه یکی از ماخذ عمده ابوحیان در تالیف این اثر بوده است و حتی در مواردی عین عبارات ابن قتیبه را آورده است(به عنوان مثال قس:ابن قتیبه 42ن50،64 و ابوحیان همان 191،178،317، ذیل الصیب السلوی و وسط)تفاوت این دو اثر در این است که ابوحیان کتاب خود را براساس حروف معجم مرتب ساخته و ابن قتیبه بر اساس ترتیب سور قرآن دیگر این که اثر ابن قتیبه برخلاف کتاب ابوحیان با تفصیل و نقل شواهد و آراء مختلف همراه است تحفه الاریب بارها به چاپ رسیده است به کوشش محمد سعیدبن مصطفی وردی در هما (1345ق/1936م) به کوشش احمد مطلوب و خدیجه الحدیثی در بغداد(1397ق/1977م) به کوشش سمیرطه مجذوب در دمشق وبیروت(1408ق/1988م) و همچنین به کوشش داود سلوم و نوری حمودی غیثی با عنوان ترتیب تحفه الریب در بیروت (1409ق/1989م) این کتاب توسط قاسم حنفی با نام مختصر التحفه و غریب الاقرآن تهذیب و مختصر شده است.7. التذییل و التکمیل فی شرح التسهیل شرح ونقدی است مفصل بر التسهیل ابن مالک قسمتی از این کتاب در 1328ق در مصر به چاپ رسیده است .8. تقریب المقرب خلاصه ای است از کتاب المقرب ابن عصفور (ه م )که مولف در ان شواهد و مثالهای المقرب را به کلی حذف کرده و مباحث آن را به اختصار آورده است تا به گفته خود او تقریب 39)حفظ ان برای ممتعلمین و دانش پژوهان آسان تر جدا گردد اما این اختصار و خلاصه گویی ابهاماتی پیش آورده و فهم ان را بر خوانندگان دشوار ساخته است از این رو مولف به ناچار بر ان شرحی به نام التدریب فی تمثیل التقریب نوشته و در آن شواهد و مثالهای المقرب را با توضیح کامل آورده است نک:آثار خطی مولف در این کتاب برخی مباحث و فصول را به ترتیبی متفاوت با ترتیب المقرب آورده و برخی را پس و پیش و برخی دیگر را به کلی حذف کرده است(نک:همان 31-40 عبدالرحمن 26-27) این کتاب به کوشش عفیف عبدالرحمن در بیروت (1402ق/1982م) به چاپ رسیده است.9. دیوان که به کوشش احمد مطلوب و خدیجه حدیثی در بغداد (1388ق/1969م) به چاپ رسیده است.10. منهج السالک فی الکلام علی الفیه ابن مالک شرحی است بر الفیه ابن مالک که به کوشش سیدنی گلیزر در نیوهیون(1367ق/1947م) به چاپ رسیده است.11. النکت الحسان فی شرح غایه الحسان شرحی است بر کتاب غایه الاحسان فی علم السان مولف (نک:آثار خطی) و در واقع مقدمه ای است در مباحث صرفی و نحوی برای نوآموزان. مولف در این کتاب نکات مبهم غایه الاحسان را با ذکر شواهد شعری و نیز مثالهایی از قرآن شرح کرده است به علاوه درباره هر مساله آراء بسیاری از نحویان بزرگ و مکتبهای مختلف بصره، کوفه، بغداد، مصر و به ویژه اندلس را آورده است و در میان معاصران بیشتر به گفته های استادانش از جمله ابن نحاس و ابن زبیر استناد کرده است(نک:ص 37،47،66؛قس:فتلی25).این کتاب علاوه بر مباحث نحوی حاوی برخی نکات لغوی است به کوشش عبداحسین فتلی در بیروت (1405ق/1985م) به چاپ رسیده است.12. النهر الماد مختصری است از تفسیر البحر المحیط اثر خود مولف که یک بار در حاشیه البحر المحیط به چاپ رسیده و بار دیگر به کوشش بوران ضناوی و هدیان ضناوی به طور مستقل در بیروت (1407ق/1987م) منتشر شده است.13. هدایه النحو کتاب کوچکی است در نحو که مولف در آن برخی قواعد نحوی را به روش الکافیه ابن حاجب اما به اختصار در یک مقدمه و 3 فصل و یک خاتمه آورده است. این اثر در کانپور هند (1280ق/1863م) به چاپ رسیده است.ب-خطی:1. اعراب القرآن دو بخش از این اثر در کتابخانه رباط الفتح مراکش موجود است(علوش1/36-37). بخش نخست شامل اعراب سوره حمد تا انتهای سوره نساء و بخش دوم شامل سوره مائده تا پایان سوره اعراف است. همچنین بخشهای اول و سوم این کتاب در کتابخانه اسکوریال موجود است(( 2. التدریب فی تمثیل التقریب شرحی است بر کتاب تقریب المقرب خود مولف که نسخه ای از آن در کتابخانه بشیر آقا ایوب استانبول نگهداری می شود 3. تلویح التوضیح فی النحو. نسخه ای از آن در کتابخانه الخلیل فلسطین یافت می شود(همانجا).4. خلاصه التبیان فی المعانی و البیان اثری است منظوم در علم معانی و بیان. نسخه ای از آن کتابخانه جلال الدین البری مکه موجود است(حسینی،دلیل،1/205).5. عقد اللالی فی القراءات السبع العوالی منظومه ای است در 1044 بیت که مولف به تقلید از حرز الامانی شاطبی سروده است. ابن حجر(6/61-62) این اثر را از حرز الامانی برتر دانسته است. نسخه هایی از آن در دارالکتب قاهره کتابخانه بانکیپور و کتابخانه جلال الدین البری مکه نگهداری می شود(حسینی، همانجا؛ندوی، همانجا).6. غایه الاحسان فی علم اللسان(البیان) اثری است در نحو که خود مولف آن را با نام النکت الحسان شرح کرده است. نسخه ای از این اثر همراه شرح آن در دارالکتب قاهره موجود است(همانجا) و نسخه دیگری از آن همراه النکت الحسان در برلین موجود است(آلوارت، ) 7. لغات القرآن. نسخه ای از آن در دارالکتب قاهره موجود است(نک:سید،فهرس،1/42).8. المحه البدریه فی علم العربیه. دو نسخه از آن در دارالکتب قاهره نگهداری می شود که یکی از آنها همراه شرحی است که ابن هشام بر آن نوشته است(GAL,S همانجا). نسخه دیگری از آن با شرح شمس الدین محمد برماوی در موزه بریتانیا موجود است(کاتالوگوس،II/238 ).9. المبدع الملخص من الممتع فی التصریف خلاصه ای است از کتاب الممتع فی التصریف ابن عصفور.10. الموفور من شرح ابن عصفور خلاصه ای است از کتاب الشرح الکبیر ابن عصفور نسخه ای از این اثر و نیز از اثر شماره 9 ضمن مجموعه ای به خط مولف در دارالکتب قاهره نگهداری می شود(عبدالرحمن،23-24؛سید،خطی،3/3-4،144).11. نکت الامالی علی عقد اللالی این شرح عقداللالی مولف است. نسخه ای از آن در بانکیپور موجود است(ندویXVIII/88-89).12. دو قصیده از وی در مدح زمخشری در برلین (آلوارت،VII/70 ) و واتیکان(GAL,Sهمانجا)موجود است.ج-آثار یافت نشده:1. الابیات الوافیه فی علم القافیه،2.الاثیر فی قراءه ابن کثیر3.الاسفار المخلص من کتاب الصفار که خلاصه ای از شرح صفار بر الکتاب سیبویه بوده است.4. الاعلام بارکان الاسلام 5. الافعال فی لسان الترک 6. الانوار الاجلی فی اختصار المحلی 7. التنخیل المخلص من شرح التسهیل 8. التجرید لکتاب سیبویه 9. تحفه الندس فی نحاه الاندلس10. تقریب النئی فی قراءه الکسایی 11. الحلل الحالیه فی اسانید القرآن العالیه12. الزمره فی قراءه حمزه 13. الروض الباسم فی قراءه عاصم14. زهو الملک فی نحو الترک15. الشذا فی مساله کذا16. الشذره17.غایه المطلوب فی قراءه یعقوب18. الفصل فی احکام الفصل19. فهرست مسموعاتی20.قطر الحبی فی جواب اسئله الذهبی 21. مجانی الهصر فی آداب و تواریخ لاهل العصر22.المخبور فی لسلن الیخمور23. المزن الهامر فی قراءه ابن عامر24.مسلک الرشد فی تجرید مسایل نهایه ابن رشد25.مشیخه ابن ابی منصور 26. المورد الغمر فی قراءه ابن عمرو 27. منطق الخرس فی لسان الفرس 28. الناقع قراءه نافع 29. نفحه المسک فی سیره الترک 30. نوافث السحر فی دمائث الشعر31. نورالغبش فی لسان الحبش 32. نهایه الاغراب فی علمی التصریف و الاعراب 33. النیر الجلی فی قراء زیدین علی 34. الوهاج فی اختصار المنهاج(صفدی، اعیان العصر،11/179-180).</p>