اَبوالْحَکَمِ مَغْربی،عبیدالله بن مظفر بر عبدالله بن محمد باهلی(486-4ذیقعدهٔ 549ق/1093-1010ژانویهٔ 1155م)،پزشک شاعر و موسیقیدان.وی در المریهٔ1اندلس دیده به جهان گشود(ابن نجار،2/148؛مقری،2/637؛فارمر،223)و به همین جهت به مغربی شهرت یافت،اما ابن خلکان اصل او را از المریه و زادگاهش را یمن دانسته است(ابنخلکان،3/123،125).اگرچه ابوالحکم در تمام رشتههای علمی روزگار خود دست داشت،ولی تبحر و تخصص او در شعر و پزشکی بود(الگود،174).در موسیقی علمی و نظری نیز اطلاعاتی داشت و از استعداد بسیاری در این زمینه برخوردار بود و از آلات موسیقی به نواختن عود میپرداخت(ابن ابی اصیبعه،2/144؛فارمر،182).وی شاعری شوخ طبع و هزل گو بود و در این کار افراط میکرد(ابن خلکان،3/123،124)،چنانکه دوستان و شاعران زمان خود را به هجو میآزرد و قبل از فوتشان،کتیبههایی با عباراتی زشت به عنوان نوشتهٔ سنگ قبر آنان میساخت(الگود،همانجا).در 516ق/1122م و نیز در 518ق به حج رفت،سپس به دمشق و از آنجا به صعید و مصر و اسکندریه سفر کرد(ابننجار،همانجا؛مقری،2/638).آنگاه به بغداد رفت و در مدرسهای که خود در آنجا تأسیس کرد،به تعلیم کودکان پرداخت(ابن خلکان،3/123؛فارمر،405).ابوالحکم مدتی در بغداد ناشناخته ماند،تا اینکه ملاقات تصادفی یکی از امرای دولت با او و آگاهی از مراتب علمی وی باعث اشتهار او گردید.آنگاه به مجلس عزیز ابونصر احمد بن محمد اصفهانی راه یافت و به پایمردی او در بیمارستان سیار سپاه سلطان محمد بن ملکشاه سلجوقی که 40شتر وسایل آن را حمل میکرد،به کار مشغول شد(ابن نجار،همانجا:قفطی،404،405).ابوالحکم به شرابخواری،هزل و لهو و لعب علاقهٔ بسیار داشت(ابن ابیاصیبعه،همانجا)و شاید به همین سبب بود که مقام و منزلت خود را در بغداد از دست داد و به دمشق رفت و در آنجا ریاست بیمارستانی را به عهده گرفت،اما همین کارها سبب شد که آنجا نیز به تدریج از سمتهای خود برکنار گردد،تا سرانجام به داروخانهداری تنزل مقام یافت(الگود،همانجا).وی در اواخر عمر عزلت گزید و در دکانی که در حبرون داشت،نشست و به تأمین معیشت از راه معالجهٔ بیماران و فروش دارو اکتفا کرد(ابن ابی اصیبعه،همانجا،خلیلی،1/234).ابوالحکم سرانجام در دمشق درگذشت و در باب فرادیس به خاک سپرده شد(مقری،همانجا).آثار:وی دیوان شعری با عنوان نهج الوضاعهٔ لاولی الخلاعهٔ(همانجا،زرکلی،4/198؛کحاله،6/246-247)داشته که ظاهراً از میان رفته است.این دیوان که مطالب جدی و هزل آمیز در آن به هم آمیخته و سرشار از مطایبات ادبی و فکاهی بوده،به وسیلهٔ پسرش ابوالمجد محمد ملقب به افضل الدوله شرح شده بوده است(مقری،همانجا،نکـ:شکر،3/273).اشعار او پراکنده در آثار برخی از نویسندگان بعدی نیز آمده است(مثلاً ابن ابی اصیبعه،2/144-155).ابن ابی اصیبعه(2/149-151)قطعه شعری از وی با عنوان«معرّهٔ البیت»نقل کرده که نسخهای خطی از آن در کتابخانهٔ برلین،به شمارهٔ(3)8157موجود است(GAL,I/321).این قطعه شعر مقصورهای است هزلیه،شبیه مقصورهٔ ابندرید(خلیلی،1/233؛بغدادی،1/456).آثار دیگری نیز از وی یاد کردهاند که اینک هیچ کدام در دست نیست:1.حافظ الصحهٔ،به نام عزالدین ابوحامد اصفهانی(بغدادی،همانجا)؛2.رسالهای در امراض صدری(فیلسوف الدوله،1/112)؛3.رسالهای برای اطبای بیمارستان(نامهٔ دانشوران،5/28)؛4.شرح حقیقهٔ البرء جالینوس(فیلسوف الدوله،همانجاها)؛5.مرثیهای دربارهٔ عمادالدین زنگی بن آقسنقر اتابک که در آن مطالب جدّ و هزل به هم آمیخته است(ابن خلکان،3/125).مآخذ:ابن ابی اصیبعه،احمد بن قاسم،عیون الانباء،به کوشش اوگوست مولر،قاهره،1299ق/1882م؛ابن خلکان،وفیات؛ابن نجار،محمد بن محمود،ذیل تاریخ بغداد،به کوشش قیصر نوح،بیروت،دارالکتب العلمیهٔ،بغدادی،هدیه؛خلیلی،محمد،معجم ادباء الاطباء،نجف،1365ق/1964م؛زرکلی،اعلام؛شکر،شاکر هادی،الحیوان فی الادب العربی،بیروت،مکتبهٔ النهضهٔ العربیهٔ؛فارمر،هنری جورج،تاریخ موسیقی خاور زمین،ترجمهٔ بهزاد باشی،تهران،1366ش؛فیلسوف الدوله،عبدالحسین،مطرح الانظار،تبریز،1334ق/1916م؛قفطی،علی بن یوسف،تاربخ الحکماء،به کوشش یولیوس لیپرت،لایپزیک،1903م؛کحاله،عمررضا،معجم المؤلفین،بیروت،داراحیاء التراث العربی؛مقری تلمسانی،احمد بن محمد،نفح الطیب،به کوشش احسان عباس،بیروت،1388ق/1968م؛نامهٔ دانشوران ناصری،قم،دارالفکر؛نیز:Elgood,Cyril,A Medical History of Persia and the Eastern Caliphate,London,1979;Farmer,H.G.,A.History of Arbian Music,London,1967;GAL.ابوالحسن دیانت</p>