اَبوالْحُسِیْنِ بَصْری،محمدبن علی طبیب (د436ق/1044م)متکلم معتزلی و غلم اصولی حنفی . از تاریخ تولد او اطلاعی در دست نیست، اما می دانیم از مردم بصره بود که در بغداد اقامت گزید و در همانجا به فراگیری دانش پرداختو تا پایان عمر در همین شهر به تدریس کلام مشغول بود ودر آنجا درگذشت(خطیب،3/100، حاکم جشمی،387،ابن جوزی ،8/126،ابن خلکان،4/271). قاضی ابوعبدالله صیمری (د436ق)بر او نمازگزارد و در مقبره شونیزی به خاک سپرده شد (خطیب ،ابن جوزی،همانجاها).ابوالحسین بصری از شاگردان قاضی عبدالجبار معتزلی بود (نک:حاکم جشمی ،همانجا،فخرالدین رازی،اعتقادات،45 ). احترام وعلاقه وافر او نسبت به استادش را می توان از کثرت مراجعه وی به آراء او در کتاب المعتمد(ح190 بار)دریافت(نک:ابوالحسین،18،21،23،جم).با اینهمه ابوالخسین در تمامی آراءخود از او پیروی نکرد و حتی در مواردی با او به مخالفت برخاست (فخر رازی ،همانجا).استاد دیگر او طاهر بن لُبوهاست که از وی حدیث شنید (خطیب همانجا). اما درباره او گفته اند که از اهل روایت نبوده است.(ذهبی،میزان،3/654 )، به هر حال تنها یک حدیث از او نقل شده (خطیب ،همانجا)که بعدا دیگران همان را از وی نقل کرده اند. ابوالحسین حلقه درسی بزرگی در بغداد داشت(ذهبی،العبر،2/273,ابن شاکر ،10/239 ) . از شاگردان او در علوم عقلی می توان از ابوعلی ابن ولید،ابوالقاسم ابن تبّان (ذهبی،سیر،17/587)و محمودبن ملاحمی ،مصنّف المعتمدالاکبر را نام برد(ابن مرتضی،200). از ابوالحسین و شاگرد مشهور او ابن ملاحمی بسیاری کسان از جمله امام یحیی بن حمزه (د754ق/1345م)پیروی کردند( همانجا) .ابوالحسین را شیخ معتزله (ذهبی،میزان،همانجا،ابن شاکر ،همانجا)خوانده و یکی از ائمه اعلام ایشان (ابن خلکان،همانجا)دانسته اند . در ستایش از وی گفته اندکه فرید عصر خود(حاکمجشمی ، همانجا)،فصیح،بلیغ،با اطلاع بسیار (ذهبی، سیر،همانجا)و از اذکیای عالم (ابن شاکر،همانجا)بود.ذهبی در میزان الاعتدال (همانجا)او را قاضی خوانده است و این ابی اصیبعه (1/240) از کسی به نام ابوالحسین بصری در زمره اطبا نام می برد،ولی معلوم نیست که او همین ابوالحسین باشد. حاکم جشمی او را در طبقه دوازدهم از معتزله جای میدهد(همانجا،نیزنک:ابن مرتضی ،199)فخرالدین رازی(همانجا)از فرقه ای منسوب بدو سخن می گوید و از اقوال او برمی آید که تا اوایل سده 7ق از فرق معتزله ،فقط اصحاب ابوهاشم و اصحاب ابو الحسین باقی مانده بودند. ابوالحسین بصری کتابهای بسیاری تصنیف کرد( خطیب،ابن مرتضی،همانجا)و تصانیفش در اصول فقه از برتری خاصی برخوردار بود(ابنخلکان،همانجا)اثر برجسته او المعتمد فی اصول الفقه از کتب شاخص ومهم در علم اصول است و تاثیر بسیار در شکل گیری این علم داشته است. به گفته ابن مرتضی (همانجا)کتاب المعتمد پایه بسیاری از کتبی بود که پس از او در علم اصول تصنیف شد. ابوالحسین این کتاب را بر مبنی آراءکلامی خود نوشته است. المعتمد از نخستین مدونات اصولی است که درآن علم اصول بر پایه علم کلام پایه ریزی شده است.در مقابل این روش اصولی،روش دیگری وجود داشت که قواعد اصول را از چگونگی استنباط فقها و روش فقهی آنان به دست می آورد. کتاب مآخذ الشرائع ابو منصور ماتریدی(د333ق/945م)و کتاب تمهید الفصول فی الاصول سرخسی (د483ق/1090م)از این قبیل است.المعتمد افزون بر اینکه دقت و نظم ابوالحسین را درتدوین قواعد علم اصول نشان می دهد،بیانگر قوت آراءکلامی،منطقی ولغوی وی نیز هست.گفته اند المعتمد شرح کتاب العهد قاضی عبدالجبار بوده است(ابن خلدون،455) اما ابوالحسین خود درابتدای المعتمد (ص7-8) گوید که بعداز شرحی که برکتاب العهد قاضی عبدالجبار نوشت،به المعتمد پرداخت. از این رو شرح العهد را کتاب دیگری باید دانست که ابوالحسین نوشته بوده واکنون در دست نیست.فخر الدین رازی (ذهبی،سیر،17/587-588،یافعی،3/57)و سیف الدین آمدی از کتاب المعتمد بهرها برده اند. به گفته ابن خلدون،فخرالدین رازی در کتاب خود المحصول و سیف الدین آمدی در کتابش الاحکام در حقیقت چهار کتاب البرهان امام الحرمین ،المستصفی اثر غزالی ،کتاب العهد قاضی عبدالجبار و المعتمد بصری را به طریق خاص خود خلاصه کردند(همانجا).آراءکلامی وفلسفی:ابواحسین حنفی مذهب بودو اینکه حاج خلیفه می گوید(2/1732) که او مذهب شافعی داشت ،پایه استواری ندارد.ابن ابی الوفاء نام او را در زمره حنیفیان آورده است(2/93،94)و اینکه قاضی ابوعبدالله صیمری شیخ و امام حنیفیان بر جنازه او نماز گزارد (خطیب،همانجا)،موید این معناست.شهرت ابوالحسین بصری به آراءوعقاید اعتزالی اوست،ولی وی در فلسفه نیز دستی تمام داشت.گفته اند که مذهب او درواقع مذهبی فلسفی بوده که جامه کلام معتزلی پوشیده است (شهرستانی،الملل و النحل،1/78).وی در بسیاری از نظریات خود به راه فیلسوفان می رفت وسعی برآن داشت تا با تفحص و تامل در ادله شیوخ معتزلی خود،آنها را باطل کند (شهرستانی،همانجا،نهایه الاقدام،221)شایان ذکر است که مذهب فلسفی ابوالحسین مکتب مشائی بود وبا این زمینه به جمع آوری شروح سماع طبیعی ارسطو همت گماشت (بدوی،25). ابوالحکم کاتب سماع طبیعی ارسطو تصریح دارد براینکه کتابت او از نسخه ای است متعلق به ابوالحسین بصری که وی آن را از نسخه ابن السمح استنساخ کرده و تعلیقاتی برآن افزوده بوده است. بدین ترتیب نسخه ابوالحکم حاوی تعلیقاتی است که ابوالحسین برآن و نیزحاوی تعلیقاتی است که ابوالحسین از ابن السمح نقل کرده و در حاشیه کتاب طبیعت ارسطو آورده بود(نک:ارسطو ،76،77،485)واز آنجا که وی سماع طبیعی ارسطو را نزد ابوعلی حسن بن السمح خوانده و تعلیقات او را در نسخه خود نقل کرده است ،می توان گت در فلسفه شاگرد او بوده است (GAS,I/627).بروکلمان نیز به این نکته اشاره دارد(GAL,I/600).در واقع به سبب علاقه ابوالحسین به فلسفه و ورود درآن وردّ نظریات اهل اعتزال بود که معتزله بهشمی مذهب از او بیزاری جستند(نک:ابنمرتضی،همانجا). این امر نه تنها در مورد بهشیمه ،بلکه درباره سایر فرق معتزله نیز صادق است . حاکم جشمی می گوید که وی چون به فلسفه و کلام اوایل آلوده شده بود،مقبول بسیاری از متکلمان نبود (همانجا). قفطی درباره این گرایش ابوالحسین می افزاید او که عالم به علم کلام اوایل بود ،نمی توانست این دانش خود را براهل زمانه آشکار کندو در رعایت اختفا می کوشید . پس نظریات خویش را به صورت متداول بین متکلمان مسلمان آراست و بر این شیوه کتابهایی در مذهب اعتزال نوشت و در ضمن آن آرا خاص خود را نیز بیان کرد(نک:ص293-294).ابوالحسین بصری در بخشی ازآراخود به تعالیم عبدالجبارمعتزلی و معتزلیان وفادار ماند ،با وجود این با بسیاری از افکار جبائیه و بهشیمه مخالفت کرد.او متفکری برجسته بود ودر مجموع نظام فکری مستقلی برای خود داشت. گرایشهای فلسفی بصری جهت خاصی به نظام فکری وی داد که ترکیبی بود از افکار معتزلی ،آرأنزدیک به مذهب اشعری و نظریات فلسفی .ابوالحسین در مورد خداوند نظریه احوال را رد می کردو همچون اکثر قریب به اتفاق مسلمین به صفات قائل شد(شهرستانی،المللوالنحل،همانجا،نهایه الاقدام،177،221،فخرالدین رازی ،همانجا). همچنین او مانند بیشتر معتزلیان صفات وجودی خدائند تعالی را با ذات او یکی دانست(منصور بالله،69) .وی صفات را عین ذات خداوند می دانست،در حالی که در ذاتهای دیگر صفات عارض برآنهاهستند وخداوند به صفتی جدا از ذات محتاج نیست(نک:فخرالدین رازی ،البراهین ،1/134)شهرستانی در یک جا می گوید که ابوالحسین تمام صفات باری را به عالمیت،قادریت ومدرکیت باز گردانید(الملل والنحل،همانجا)هم او در جای دیگر گفته است :درحالی که واصلیه معتزله همه صفات باری را به دوصفت علم وقدرت باز گرداندند،ابوالحسین بصری همان دو صفت را نیز به یک صفت واحد تقلیل دادوآن علمیت است(همان،1/51)همو در نهایه الاقدام سخنی دیگر دارد،وی می گوید ابوالحسین همه صفات را از جهتی به قدرت وعلم واز جهت دیگر به قدرت یا علم بازگرداند(ص175). در ضمن گفته اند که وی در سمع وبصر از صفات خداوند توقف کرد (فخرالدین رازی ،اعتقادات،همانجا).به زعم ابوالحسین خداوند تعالی ماهیتی دارد که علم ما از درک آن قاصر است(منصور بالله ،85). به رغم این نظر ،وی به مذهب هشام میلی یافت و با اینکه احوال را نفی می کرد،به تجدد احوال باری در زمان تجدد کاینات معتقد شد (شهرستانی ،همان،221).به نظر ابوالحسین بصری علم باری تعالی به شرط حضور معلوم است و چون معلومات دگرگونی می پذیرد ،علم به صورت قبلی معلوم عین جهل است که این برخداوند روا نیست ،ولذا خداوند نیز محل حوادث است(فخرالدین رازی،البراهین،1/98،116-118 ).ابوالحسین بصری معدوم را شی نمی دانست،یعنی شیئیت معدوم را نفی می کرد (شهرستانی ،الملل والنحل ،1/78 ،نهایه الاقدام،151،فخرالدین رازی ،اعتقادات،همانجا)،در حالیکه به جز ابوالحسین و ابوالهذیل علاف معتزلیان دیگر به شیئیت معدوم قائل بودند(عضدالدین ایجی،53 ).در مکتب این متکلم ،شیئیت در موجود حقیقت است ودر معدوم مجاز(همو56). اینکه ابوالحسین می گوید معدوم شی نیست ،نتیجه این نظر اوست که وجود وماهیت در هر شی واحدند ورای وی در این باره با ابوالحسن اشعری یکی است . بر این اساس هرگاه وجود باطل شود ،ماهیت نیز باطل خواهد شد ولذا معدوم شیئیت نخواهد داشت (فخرالدین رازی ،البراهین،1/39-41،43).ابوالحسین بصری با اشعری متفق القول است در اینکه وجود نفسِحقیقت یا ماهیت است،نه جزوآن و نه زایدبرآن (عضدالدین ایجی،48) .وی واشعری اشتراک موجودات را به «وجوه»واعتبارات عقلی(مثل نسبتهاو اضافات ،قرب وبعدو...)راجع می دانند (شهرستانی ،الملل ،76)،در حالیکه به عقیده ابوالحسین تمایز اشا به اعیان است (همان78) سرانجام او همچون هشام بن حکم معتقد بود که به اشیا پیش از موجود شدنشان نمی توان علم پیدا کرد(همانجا)با تمام این اوصاف ،بصری در گرایش شدید به عقل وکاراییعقل،به مذهب اعتزال پای بند ماند . او در فصلی از المعتمد به اثبات عقلی بودن حسن وقبح می پردازد (ص868-879)،در عین حال در فصلی دیگر علم به بعضی واجبات دین را منحصراً از طریق شرع می داند(ص888-889).،در حالی که منصور بالله می گوید که به نظر ابوالحسین بصری وجوب امامت هم عقلی است وهم شرعی (ص159)تفتازانی(ص273)وفخرالدین رازی (البراهین،1/199)می گویند که به زعم اوامامت واجب است به وجوب عقلی ،یعنی اونیز همچون برخی از بزرگان دیگر معتزلی برآن بود که معرفت به وجوب نصب امام عقلی است نه سمعی، زیرا به عقل در میابیم که نصب امام در دفع ضرر مفید است و دفع ضرر واجب ،پس تعیین پیشوا واجب است(فخرالدین رازی ،همانجا). نکته دیگر در مذهب او اینکه برخلاف بسیاری از مشایخ معتزلی به کرامات اولیا قئل بود(همان 2/136)،اما مریدی ومرادی را نمی پذیرفت(همو،اعتقادات،همانجا)وشاید همین عدم پذیرش حاکی از عقل گرایی شدید او باشد ،چه قبول مریدی ومرادی نشانه بی اعتبار دانستن عقل است. به نظر ابوالحسین بصری دو متفق در امری ممکن است که هر دوقادر به آن باشند(منصوربالله،108) ومقدور بین دوقادر(یکی خداوند تعالی ویکی بنده )مطلقاً امکان دارد(عضدالدین ایجی،151)،اما ظاهراَاین قید اطلاق که ابوالحسین آورده نامناسب است(نک:چلبی،97)به این ترتیب فعل بنده به کسب نیست و اسناد فعل مطلقاًپذیرفته نمی شود و هر عاقلی قادر به ایجاد فعل حسن یا قبیح است(ابوالحسین،371). وی عمل قبیح را به دوگونه صغیر وکبیرتقسیم می کردو قبیح کبیر رانیز به دوگونه می دانست:آنچه عقاب عظیم بر آن مترتبباشد که کفر است وآنچه سزاوار چنان عقابی نباشدو آن فسق است(ص346).ابوالحسین بصری هم سخن با بیشتر اطبا ومنکران بقای نفس،انسان را عبارت از جسمی می دانست که از امتزاجات چهار عنصر با مقادیر معین پدیدآمده است(فخرالدین رازی،التفسیر،21/44).او بهشت ودوزخ را خلق شده میدانست ودر این مورد با ابوعلی جبّائی واشاعره همدستان بود. بیشتر معتزله او را به سبب همین رای نفی کردند،چه اینان میپنداشتندکه بهشت ودوزخ در رستاخیز خلق خواهند شد(عضدالدین ایجی،374،375).ابوالحسین بر این گمانبود که سنت می تواند قرآن را نسخ کند واین عقلاًممکن است (مکدرموت،401-402). ظاهراًاو در این رای خود از آرا ابوحنیفه وحنیفیان متاثر شده است.آثار:اثر مهم المتعهد فی اصول فقه است.این کتاب کلان در دمشق (1384ق/1964م)وبه کوشش محمد حمیدالله و احمدبکیر و حسن حنفی در دو بخش چاپ شده است .از کتابهای دیگر او تصفح الادله در دو جلد مجلد بزرگ (حاکم جشمی 387،ابن خلکان ،4/271،ذهبی،سیر،17/588)،غررالدله در یک ملجد بزرگ (ابن خلکان،همانجا،ذهبی،تاریخ13/333)و شرح اصول خمسه (ابن خلکان،ذهبی،همانجاها)را می توان نام برد گتابهای صلح الدله،فصیح الدله راکه هر یک در دو مجلد است،نیز بدو نسبت داده اند (همانجا،حاجی خلیفه،2/1272)که به احتمال همان تصفح الدله است.البته حاجی خلیفه نام تصفح الدله را نیزجداگانه در فهرست خود اورده است(1/413).کتاب دیگر او نقض الشافی فی الامامه گه ردیه ای است بر الشافی فی الامامه است سید مرتضی علم الهدی(حاکم جمشی،ابن مرتضی،همانجاها).کتابی در همین زمینه با نام کتاب فی الامامه (ابن خلکان ،همانجا)یا کتاب الامامه (ذهبی،همانجا)بدو منسوب شده که احتمالا همان نقض الشافی باشد وی کتاب دیگری نیزدارد به نام نقض المقنع فی الغیبه (حاکم جشمی،ابن مرتضی،همانجاها)که ان هم رد کتاب المقنع فی الغیبه از سید مرتضی است. شرحی بر العهد قاضی عبدالجبار و شرح بر سماع طبیعی ارسطو را چنانچه پیشتر اشاره شد،باید از جمله اثار او دانست.ظاهرا کتابهای دیگری در اصول دین(ابن خلکان،همانجا)داشته است که نشانی از ان در دسترس نیست .ماخذ:ابن ابی اصیبعه،احمد ابن قاسم،عیون الانبا،قاهر،1299ق/1882م,ابن ابی الوفا,محمد ابن محمد,الجواهر المضیته فی الطبقات الحنیفه,حیدر اباد دکن,1332ق,ابن جوزی ,عبدالرحمن بن علی,المنتظم,حیدر اباد دکن,1359ق,ابوالحسین بصری,محمد ابن علی,المتعد فی اصول الفقه,به کوشش محمد حمید الله,دمشق,1384_1385ق/1964_1965م.ابن خلدون,عبدالرحمن ابن محمد،مقدمه,بیروت,داراحیا التراثالعربی,ابن خلکا وفیات,ابن شاکر کتبی,محمد,عیون التواریخ,نسخه عکسی در کتابخانه مرکز,ابن مرتضی,احمد ابن یحیی.الامنیت والامل,به کوشش محمد جواد مشکور,بیروت,دارالفکر,ارسطو,الطبیبه,ترجمه اسحاق ابن حنین,به کوشش عبدالرحمن بدوی,قاهره,1384ق/1964م,بدوی,عبدالرحمن مقدمه ای بر الطبیبه ارسطو(نک:هم ارسطو).تفتازانی,مسعود ابن عمر,مقاصد فی علم الکلام,ترکیه 1305ق,چلبی: حسن,شرح المواقف,قاهره,1292ق,حاجی خلیفه،کشف,حاکم جشمی محسن ابن محمد ((الطبقات الحادی عشره والثانیه عشره من کتاب شرح العیون))فضل العتزالوطبقات معتزله به کوشش فواد سیدکویت ,1974م,خطیب بغدادی,احمد ابن علی ,تاریخ بغداد قاهره,1349ق,ذهبی,محمد ابن احمد ,تاریخ اسلام نسخه عکسی موجود درکتابخانه مرکز,همو,سیر اعلام النبابه کوشش شعیب ارنووطومحمد نعیم عرقسوسی,بیروت,1403ق/1983م,همو,العبر,محمد سعیدبن بسیونی,بیروت,1405ق/1985م,همو, میزان الاعتدالبه کوشش علی محمد بجاوی,بیروت, 1382ق/1963م,شهرستانی,محمدبن عبدالکریم,الملل و النحل به کوشش محمدبن فتح الله بدران,قاهرهمکتبه الانجلوالمصریه,همو,نهایته الاقدام فی علم الکلام به کوشش الفرد فخرالدین رازی محمد بن عمر اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین به کوشش سامی نشار قاهره,1356,/1938م,همو,البراهین در علم کلام به کوشش محمد باقر سبزواری,تهران,1341ش,همو,التفسیر الکبیربیروت, داراحیاالتراثالعربی,قفطی,علی بن یوسف,تاریخ الحکما,قاهره,مکتبه الخانجی,مکدرموت,مارتین,اندیشه های کلامی شیخ مفید ,ترجمه احمد ارام:تهران1363ش,منصور بالله,قاسم ابن محمدکتاب اساس لقائد الاکیاس,بیروت1980م,یافعی عبدالله ابن اسعد مراه الجنانوحیدر اباد دکن,1337ق,نیز,GAL;GAS.مسعود جلالی مقدم</p>