اَبوالْحَسَنِِ بُسْیَوی،،علی بن محمدبن علی،عالم اباضی عمان در سدهٔ 4ق/10م.نسبت وی که به صورت «بسیاوی و بُسیانی» نیز آمده،به بْسیا از توابع بُهلا(شهری در عمان)بازمیگردد(عبری، 3).در منابع به زمان ولادت و درگذشت او اشاره نشده است،اما میتوان تولد او را در ربع دوم سدهٔ 4 و وفاتش را در ربع نخست سدهٔ 5ق تخمین زد.پدرش محمدبن علی خود اهل دانش بود محتمل است که ابوالحسن اولین بهرههای علمی را از او گرفته باشد(نک:ابوالحسن،مختصر،347).مهمترین استاد او ابن برکه(ه م،چ عربی)بوده است که در عص خویش شیخ اباضیان رستاقی بود(نک:عبری،همانجا).ابوالحسن در سیرﺓ السؤال ضمن برشمردن شیوخ مکتب رستاق،فهرست خود را به ابن برکه ختم کرده(نک:کندی،محمد،3/297-298)و در برخی دیگر از آثار خود نیز با تصریح به نام ابن برکه آراء او را مورد توجه قرار داده است(همان، 37، 69).ابوالحسن همچون استاد خود از پیروان مکتب رستاق بود.دوران زندگی او مصادف با دورهای از تاریخ عمان بود که حاکمان غیراباضی سیطرهٔ خود را در عثمان گسترش داده و اباضیان زیرسلطه گاه به گاه در گوشهای از عمان کسی را به امامت برمیداشتند،ولی پیش از هر گونه کامیابی طعم تلخ شکست را میچشیدند(نک:حارثی،257؛وچاوالیری،263 به بعد).اینکه ابوالحسن با ایستادن در برابر مکتب نزوی(مکتب مقابل رستاق)سؤال و تفحص از ماجرای صلت بن مالک(امام مورد تأیید رستاقیان)و بیعت با راشدبن نظر(امام مورد تأیید نزوانیان)را امری لازم میشمرد(نکـ:بخش آثار)و در عین حال در بارهٔ امامان پس از راشد به«توقف»میگراید،توجه بعضی را به خود جلب کرده است(نکـ:کندی،محمد،4/190-192)،ولی علل این موضعگیری را باید در شرایط تاریخی عمان در آن دوره جستوجو کرد.به ویژه عمان در فاصلهٔ تقریبی250-400ق نام امام اباضی موفقی را بر خود ندید و کشمکشهای قومی و اختلافات فرقهای میان رستاقیان و نزوانیان،اتفاق نظر در بیعت با امامی را ناممکن میساخت.در مورد مسألهٔ راشدبن نظر، ابوالحسن نظریهٔ«ولایت اهل منازل ثلاث»را که ابوسعید کدمی در مکتب نزوی مطرح کرده بود،نوعی«ارجاء»شمرد(نک:همو،4/112؛نیز ه د،ابوسعید کدمی)و در سیرهٔالسؤال به مخالفت با نظریهٔ نزوانی مبنی بر واجب نبودن«سؤال»در مسألهٔ مزبور برخاست(نک: بخش آثار).در بررسی دو سند رستاقی از 443ق و پس از آن میتوان ملاحظه کرد که چگونه ادامهٔ افکار ابوالحسن بسیوی در میانهٔ سدهٔ 5ق محوری برای«اجتماع کلمهٔ اهل عمان»در زمان امامت راشدبن سعید گردید(کندی،محمد،4/61،نامهٔ راشدبن سعید؛«سیرهٔالسؤال»،371به بعد)،در حالی که همان افکار در دست رستاقیان دیگر حربهای برای جدال با نزوانیان بود(نک:«سیرهٔلبعض…»،385،جم).به هر روی ابوالحسن همواره نزد رستاقیان از احترام ویژهای برخوردار بود و پیروان مکتب مزبور با گرایشهای مختلف به ولایت او فخر میکردند(نک:«سیرهٔ السؤال»، 378؛ «سیرهٔ لبعض…»،387؛نیز قس:کندی،محمد،4/105).ابوالحسن در جامع خود به تفصیل به بیان احکام جهاد پرداخته(4/135 به بعد)،ولی در مختصر مبحث جهاد را بیش از اندازه به اختصار برگذار کرده است.وی تأکید دارد که جهاد بدون نفرات و امکانات کافی حکم وجوب ندارد و تنها دفاع را بیقید و شرط واجب شمرده است(مختصر،97-98).نوع برخورد وی با مسائل جهار را نمیتوان بیارتباط با شرایط زمانی دانست.وی در مباحث مربوط به زکات نیز به این شرایط نظر داشته و احکام زکات را در موارد حضور«امام قائم به قسط»(به اصطلاح خود او)و موارد عدم حضور چنین امامی،به دو گونه بیان کرده است(نک:جامع،2/186،مختصر،94،97).برای تعیین تکلیف اباضیان در قبال مظالم سلاطین جائر در مباحثی با عناوین«باب اغائهٔ المظلوم»(همان،281-283)و«مسألهٔ فی امرالجبارهٔ»(جامع،4/193-200 و بعد)به ارائه راه حلهای موضعی پرداخته است.در فتاوای وی تأثیر نظریهٔ«تعارف»که استادش ابن برکه بر آن تکیه داشت،دیده میشود(مثلاً نک:مختصر،316)،با این حال گاه با سختگیری در برخی مسائل اجتماعی،روش متعارف بین مردم را مورد سؤال قرار داده است(مثلاً نک:همان،302).فقه ابوالحسن گرچه در غالب موارد تحت تأثیر فقهای پیشین اباضی است،ولی در جای جای آثار وی میتوان با آراء شخصی او برخورد کرد(به عنوان نمونه،نک:همان،266-267،298).از جمله فتاوای جالب او حکم به حلیت ذبیحهٔ اهل کتاب به شرط بردن نام خداست(نک:جامع،3/209،مختصر،267).آنچه در آثار فقهی ابوالحسن توجه بیننده را به خود جلب میکند،کثرت استدلال او به آیات و احادیث است که به خصوص در بخش عبادات دیده میشود.از نظر کلامی،جزء اول از جامع ابوالحسن را میتوان از کهنترین متون اباضی دانست که یک سلسله مباحث مدون و فراگیر اعتقادی را شامل میشود.وی در این جزء مبانی اعتقادی اباضیه را تبیین کرده،به رد آراء مذاهب مخالف از اهل سنت،شیعه،معتزله و خوارج پرداخته است.این مباحث میزان آگاهی او را به مکاتب کلامی گوناگون در عصر خویش نشان میدهد و از همین جاست که ابوالحسن مدعی شده که«من ظاهر و باطن تمام ادیان را مطالعه کردم… و دانستم که مذهب ما تنها دین مرضی خداست»(حارثی، 169).آثار:1.جامع،مجموعهای است از عقاید و فقه اباضی که از دیرزمان مورد توجه مؤلفان عمانی بوده(نک:ابن جعفر،1/371،جم،به عنوان زیادات؛ابوسعید کدمی،1/199،جم،به عنوان زیادات؛کندی،محمد،7/197،جم) و در چهار مجلد در مسقط(1404ق/1984م)به چاپ رسیده است؛2.مختصر،که از حیث موضوع گزیدهای از اثر پیشین است و احمدبن عبدالله کندی در الجواهرالمقتصر(ص 84)بدان استناد کرده است.این کتاب نخستین بار در 1304ق/1886م در زنگبار به چاپ رسیده و در آنجا تداول یافته است،نیز در 1406ق/1986م در مسقط منتشر شده است؛3.سیرهٔ السؤال،که در بارهٔ لزوم سؤال و تفحص از حق و باطل در موضوع خلع صلت بن مالک و بیعت راشد بن نظر تألیف شده و مورد استفادهٔ محمدبن ابراهیم کندی در بیانالشرع(3/297-298،جم)و احمدبن عبدالله کندی در الاهتداء(ص 88)قرار گرفته است.عبدالمنعم عامر(2/47)از وجود نسخهای خطی با عنوان الحجه علی من ابطلالسؤال فیالحدیثالواقع فی عمان در زنگبار گزارش کرده که احتمالاً نسخهای از همین کتاب است(در مورد سیرههای دیگری از وی،نک:حارثی،49،280).بجز آنچه ذکر شد،محمدبن ابراهیم کندی اثری با عنوان منثورهٔ از ابوالحسن را در مواضع مختلف از بیانالشرع مورد استفاده قرار داده است(نک:5/24،327،6/80).همچنین کتابی با عنوان الاشیاخ در جای جای بیانالشرع(نکـ:همو،3/311-312،6/148،جم)مورد استفاده قرار گرفته که در آن آراء و نظرات ابوالحسن نقل شده است و به نظر میرسد که توسط یکی از شاگردان وی گرد آمده باشد.مآخذ:ابن جعفر،محمدالجامع،به کوشش عبدالمنعم عامر،قاهره،1981م؛ابوالحسن بسیوی،علی بن محمد،جامع،مسقط،1404ق/1984م؛همو،مختصر،مسقط،1406ق/1986م؛ابوسعید کدمی،محمدبن سعید،الجامع المفید،مسقط،1406ق/1985م؛حارثی،سالم بن حمد،العقودالفضیهٔ،مسقط،1403ق/1983م؛«سیرهٔ السؤال فیالولایهٔ والبراهٔ»،از یک مؤلف رستاقی،السیر والجوابات،ج1،به کوشش سیدهٔ اسماعیل کاشف،مسقط،1406ق/1986م؛«سیرهٔ لبعض فقهاءالمسلمین»،السیر والجوابات(نک:هم،«سیرهٔ السؤال»)؛عامر،عبدالمنعم،مقدمه و ذیل بر الجامع(نک:هم،ابنجعفر)؛عبری،ابراهیم بن سعید،«رسالهای در بارهٔ نواحی عمان»،العقود الفضیه(نک:هم ،حارثی)؛کندی،احمدبن عبدالله،الاهتداء،به کوشش سیدهٔ اسماعیل کاشف،قاهره،1406ق/1985م؛همو،الجواهرالمقتصر،به کوشش سیدهٔ اسماعیل کاشف،قاهره،1403ق/1983م؛کندی،محمدبن ابراهیم،بیانالشرع،مسقط،1404ق/1984م؛نیز:Veccia Vaglieri,L.,”L’imāmato ibādita dell”, Annali,nuova serie,Naples,1949,vol.IIIاحمد پاکتچی</p>