َبوحاتَمِ سِجِستانی،،سهل بن محمد بن عثمان بن یزید جُشَمی(د255ق/869م)،مقری و ادیب بصری،وی از سجستان(سیستان)بود و خود نیز به این نکته اشاره داشته است(ابنمعتز،401)،اما برخی سجستانِ خاستگاه وی را یکی از قرای بصره پنداشتهاند(نکـ:یاقوت،بلدان،3/192).به هر روی گویا خاندان او در سجستان املاکی داشتهاند که برای ابوحاتم به میراث مانده بود و او خود در کتاب النخل به این نکته اشاره دارد(نکـ:ص104،که به نظر میرسد سمنان در عبارت،تحریف سجستان باشد).دربارهٔ تاریخ وفات وی اقوال دیگری نیز غیر از آنچه ذکر شد،نقل کردهاند(نکـ:ابن خلکان،2/433).ابوحاتم در محیط علمی بصره پرورش یافت و در سالهای پایانی سدهٔ2 و آغاز سدهٔ 3ق از شیوخ بزرگ آن دیار دانش آموخت.به گفتهٔ فیروزه آبادی وی 000ُ100 دینار از پدر به ارث برد که همه را در طلب دانش هزینه کرد و به طالبان علم بخشید(ص94).از سفرهای ابوحاتم اطلاع چندانی در دست نیست،ولی براساس اطلاعات جغرافیایی دقیقی که ابوحاتم(همان،45)از شهرهای ایران به دست میدهد،چنین برمیآید که با اوضاع شهرهای یاد شده،ناآشنا نبوده است.گفتهاند در تنها سفری که به بغداد داشت،در مجلسی که عوام و خاص در آن حاضر بودند،در پی سؤالی که مطرح گردید،درگیر مناقشهای در تفسیر آیهای از قرآن شد.او در گیرودار جدل،واژههایی بر زبان راند که یکی از حاضران ناآگاه را این تصور پدید آمد که زندیقی سخن میگوید.به دنبال شکایت بردن آن مرد،مأموران حکومت وارد ماجرا شدند و پس از وقوف بر کنه مطلب،ابوحاتم را به سبب طرح مسائل پیچیده در برابر عوام و ناآگاهان،مورد سرزنش قرار دادند و هواداران او نیز در مجلس تنبیه شدند.ابوحاتم از آن پس بغداد را جای درنگ ندید و با دلی آزرده،آن شهر را به قصد بصره ترک گفت(سیوطی،بغیهٔ،1/606).مشهور آن است که ابوحاتم در اعتقادات،بر مذهب اصحاب حدیث بود،ولی در روایتی از گویندهای ناشناس آمده است که وی به همراهی با اصحاب حدیث تظاهر میکرده و در نهان بر مذهب«اهل عدل»(اعتزال)بوده است(نکـ:ابوالطیب،81؛سیوطی،المزهر،2/408).در کتاب الوصایای ابوحاتم نکاتی به نظر می رسد که محتمل است ناشی از گرایش وی به اهل بیت(ع)بوده و ریشه در اعتقاد او داشته باشد.وی دربارهٔ خلفای اربعه به ترتیب بخشهایی را به وصایای ابوبکر،عمر و علی(ع)اختصاص داده و به هر تقدیر از عثمان سخنی نرانده است(المعمرون و الوصایا،148-151).ابوحاتم در همین اثر،بخشی را به ماجرای مفاخرهٔ امام حسن(ع)و معاویه اختصاص داده و پاسخی کوبنده از آن امام نقل کرده است(همان،153).ابوحاتم به عنوان عالمی برجسته و پروردهٔ مکتب بصره،خود مایهٔ افتخار آن مکتب بود؛بصریان او را استاد و شیخ خود میخواندند(زبیدی،101)و کتاب القراءات او را همچون کتابهای الحیوان جاحظ،العین خلیل بن احمد و الکتاب سیبویه،افتخار اهل بصره میدانستند(یغموری،225-226).استادانش ابوزید انصاری،ربّاشی و یعقوب حضرمی نیز دانش او را بسیار میستودند،تا آنجا که ابوزید اظهار میداشت:برشماست که پس از من نزد ابوحاتم علم اندوزید(نکـ:زبیدی،101،102؛قفطی،2/60).وی با برخورداری از چنین پایگاه علمی به عنوان یک شخصیت پرنفوذ اجتماعی نیز شناخته میشد،چنانکه به هنگام ورود والی جدید بصره،در سالی که به غلط آن را 276ق ضبط کردهاند،او به عنوان«مقدم العلما»ی بصره نزد والی حضور یافته،شرکت کنندگان در جلسهٔ عمومی معارفه را تعیین نموده است(نکـ:یغموری،226؛ابن خلکان،2/431-432).هر چند ابوحاتم سیستان را هرگز ندیده،یا مدتی کوتاه در آن زیسته بود،ولی او هم نسبت به سیستان و هم سیستانیان نسبت به او رابطهٔ معنوی مستحکمی را احساس میکردند.همین رابطهٔ معنوی بود که یعقوب لیث صفار را بر آن داشت تا در نامهای به ابوحاتم برخی سؤالات نحوی را مطرح کرده،خواستار آن شود تا ابوحاتم آثار اخفش را برای او بفرستد.ابوحاتم نیز با واقف ساختن یعقوب بر پایگاه علمی اخفش،کتابی از او برایش ارسال داشت(زبیدی،100).شاید هدف یعقوب لیث از این مکاتبه فراتر از فراهمآوردن کتب نحویِ اخفش بود و از این راه میخواست با یک عالم و شخصیت برجستهٔ سیستانی در بیرون از مرزهای قلمرو حکومت خود ارتباط برقرار سازد.قرینهای که این حدس را تأیید میکند،این است که بعد از درگذشت ابوحاتم،یعقوب کتابهای وی را از اهل بصره طلب کرد و بصریان با وجود حرص بر حفظ این کتب،چاره را در آن دیدند که خواستهٔ یعقوب را اجابت کنند و کتابهای ابوحاتم را به بهایی گزاف به فرمانروای سیستان واگذارند(نکـ:قفطی،2/64).شاید همین رابطهٔ معنوی بین ایرانیان و ابوحاتم موجب شد که قرائت مختار او تا قرنها در بخشهای مختلف ایران همچون سیستان،خراسان و بلاد جبل رواج یابد(نکـ:دنبالهٔ مقاله).ابوحاتم در بصره درگذشت و سلیمان بن جعفر بن سلیمان(زبیدی،103)،یا سلیمان بن قاسم(ابنندیم،64)بر او نماز گزارد.ریاشی بر کنار خاک او اظهار داشت که همراه ابوحاتم،دانش بسیاری نیز به خاک سپرده شد(زبیدی،101).ابوحاتم و قرائت:ابوحاتم در میان علومی که در آن روزگار در مکتب بصره تداول داشته،تخصص خود را بیش از همه در زمینهٔ علوم قرآنی میدانست(نکـ:یغموری،همانجا).بصریان نیز چنانکه گذشت،شاخصترین جلوهٔ دانش ابوحاتم را کتاب القراءات او میدانستند.او نزد کسانی چون عبدالملک اصمعی،ایوب بن متوکل،اسماعیل بن ابی اویس و به ویژه یعقوب حضرمی،قازی نامدار بصره و هشتمین از قراءعشر،قرائت را فراگرفت و خود به کسانی چون ابوبکر ابن درید،ابوسعید عسکری نفّاط،احمد بن حرب و احمد بن خلیل عنبری دانش آموخت(ابنجزری،1/320).شایان ذکر است که در سدهٔ 3ق هر یک از قرائات هفتگانه بدون امتیاز خاصی در عرض دیگر قرائات بودند و مراکز مهم قرائت یعنی شهرهای مدینه،مکه،کوفه،بصره و شام هر یک قاریانی چند را در خود پرورانده بودند که از نظر تقدم و تأخر و میزان اعتبار علمی در مراتب مختلف قرار داشتند.در این میان ابوحاتم بیست و اندی قرائت رایج را در کتاب خود مورد توجه قرار داده،در برخورد با مکاتب کوفه و شام از قرائت متأخران کوفه چون حمزه و کسایی و قرادت برجستهترین قاری شام،ابن عامر صرف نظر کرده و بدین ترتیب کمتوجهی خویش را نسبت به این دو مکتب نشان داده است(نکـ:مکی،الابانهٔ،26).«اختیار»ابوحاتم از میان قرائات پیشینیان از نظر گرایش مکتبی،در زمرهٔ قرائات بصری به شمار میرفت(نکـ:اندرابی،گ93ب).بررسی منقولات فراوان نحاس در اعراب القرآن،اندرابی در الایضاح و مکی در الکشف از قرائت ابوحاتم نشان میدهد که او در گزینش خود ملاکهایی را مدنظر داشته است که در آن میان میتوان برتوجه او به نظر غالب بین قاریان و انتخاب سازگارترین قرائت با قواعد و ظرایف زبان عربی تأکید کرد.همچنین دربارهٔ عامل زبان،او علاوه بر قواعد و قیاسات دستوری و کاربردهای لغوی،بر روانی و شیوایی سخن نیز در گزینش قرائت خود تکیه داشته است.نیز برخی موارد همچون گرایش به غیرمنصرف خواندن اسامی خاصی چون«عزیز»،«ثمود»و«زکریا»که انصراف آنها نزد نحویان و قاریان مورد اختلاف است(نحاس،1/372،2/136-137؛مکی،الکشف،1/306)،از ویژگیهای«اختیار»اوست.باتوجه به آشنایی ابوحاتم به گویشهای مختلف عربی،در پاسخ به این پرسش کهن که حدیث«انزل القرآن علی سبعهٔ احرف»چه مفهومی دارد،وی بر آن است که سبعهٔ احرف به مفهوم هفت گویش عربی است و قرآن به گویش قبایل قریش،هذیل،تمیم،ازد،ربیعه،هوازن و سعد بن بکر نازل شده است(ابوشامه،94).در اینجا شایان ذکر است که ابوحاتم چنانکه خود بیان داشته،به گویش قریش بیش از دیگر گویشهای قبایل عرب گرایش داشته است(همو،102).اختیار ابوحاتم به عنوان یک قاری بصری،با اختیار معاصر کوفی وی،ابوعبید قاسم بن سلّام بسیار نزدیک شده و این قرابت به سبب نزدیک بودن روشهای آنان در گزینش بوده است.با اینکه در بسیاری از موارد اختلاف قاریان،میتوان ابوحاتم را در کنار ابوعبید یافت(برای نمونه،نکـ:نحاس،1/328،2/6،59،86)،ولی گویا ابوحاتم از مخالفت با اکثریت به اندازهٔ ابوعبید پرهیز نداشته است(نکـ:هـ د،ابوعبید قاسم بن سلام)و از این رو گاه برخی قرائات شاذ را به عنوان اختیار خود برگزیده است.گزینشهایی چون«تِسْعَهَٔ آعَشَرَ»به جای «تِسْعَهَٔ عَشَرَ»،«ما اَشْهَدْناهُمُ»به جای«ما اشْهَدْتُهُمْ»،«یَدْعوا»به جای «تَدْعوا»و«لاتَجْزی»را از گزینشهای شاذّ ابوحاتم به شمار آوردهاند(ابن خالویه،3،77،80،165).ضمناً مردود دانستن برخی آراء شیوخ قرائی خود و حتی«لحن»دانستن بعضی خواندههای آنان را میتوان نشانی از جسارت وی در این علم دانست(نحاس،1/325،3/142،146).علاوه بر مآخذ یادشده،برخی مواردِ قرائت ابوحاتم را میتوان در آثاری چوت اعراب القرآن(1/173،381،جمـ)منسوب به زجّاج،المبسوط ابن مهران(ص86،399)،الخصائص ابن جنی(1/75)و حجهٔ القراءات ابن زنجله(ص252)نیز بازیافت.اختیار ابوحاتم بیش از همه در مناطق مختلف ایران مورد استقبال قرار گرفت و از رواج برخوردار شد.به گزراش مقدسی(ص395)در نیمهٔ دوم سدهٔ 4ق این قرائت در بخشهایی از یاران رواج داشت و در التدوین رافعی نیز اسناد پراکندهای از رواج آن در منطقهای از ایران دیده میشود(نکـ:2/183،243،3/148،263،جمـ).شایان ذکر است که ابن مهران مقری نیشابوری در سدهٔ 4ق در کتاب الغایهٔ خود که قرنها در سراسر ایران به عنوان متن درسی قرائت تدریس میشد،اختیار ابوحاتم را در کنار قرائات عشر قرار داد و منصور بن احمد عراقی شاگرد او نیز در کتاب الاشارهٔ خود از استاد پیروی کرد(نکـ:هـ د،ابن مهران).به علاوه انداربی مقری خراسانی نیز در کتاب الایضاح خود اختیار ابوحاتم را به سان یکی از قرائات معتبر در مدنظر داشته است(نکـ:گ93ب،جمـ).ابوحاتم علاوه بر قرائت،در زمینهٔ مصاحف نیز آگاهی گستردهای داشته استو بسیار صریح و مشخص اختلافات آنها را با ذکر مورد،بیان کرده است(ابنابیداوو،57).همچنین در باب تنقیط مصاحف و مواضع نقطهگذاری دقت نظر نشان داده است(همو،162).گفتنی است که ابوحاتم در تمامی این موارد تألیفاتی نیز داشته است(نکـ:بخش آثار)که این نوشتهها در آثار بعدی مربوط به مصاحف چون المصاحف ابن ابیداوود سجستانی(ص57،129،162)،مقدمات علم القرآن از محمد بن بحر رُهنی(ص49)و بخش مربوط از الایضاح اندرابی(گ28الف،جمـ)مورد استفاده قرار گرفتهاند.ابوحاتم و ادب:ابوحاتم،همواره به دانش وسیع در لغت و دیگر فنون ادبی ستوده شده است(نکـ:ابوالطیب،80؛سیرافی،93-94).در روزگار او دو مکتب بزرگ ادبی بصره و کوفه به اوج شکوفایی خود رسیده بود و علمای بزرگی در هر دو مکتب پرورده شده بودند.ابوحاتم در چنین روزگاری در بصره نزد استادان سرشناسی چون عبدالملک اصمعی،اخفش اوسط،ابوزید انصاری،محمد بن سلام جمحی،ابوعبیده معمر بن مثنی،ابوعامر عقدی،ابوعبدالرحمن مقری،ابوجابر ازدی و بسیاری دیگر به فراگیری ادب پرداخت(ابنابیحاتم،2(1)/204؛سیرافی،93؛سمعانی،7/86؛سیوطی،المزهر،2/405).او که مدرس مسجد جامع بصره بود(یغموری،225)،شاگردان برجستهای چون ابوبکر ابندرید،ابوالعباس مبرد،ابن قتیبهٔ دینوری و ابوعروبهٔ حرّانی را تربیت کرد(ابن درید،جمهرهٔ،1/56؛ابن قتیبه،عیون،1/43؛یاقوت،ادبا،11/265؛سمعانی،همانجا).وی در آغاز به آموختن نحو پرداخت و الکتاب سیبویه را دو بار نزد اخفش خواند(سیرافی،همانجا)،ولی هرگز آن اندازه در نحو چیرهدست نشد که توان همبستگی با نحویانی چون مازنی را داشته باش(نکـ:همو،93-94)،تا جایی که حتی سیوطی(بغیهٔ،همانجا)معتقد است،پس از مدتی دوری از نحو و گرایش به لغت،نحو را فراموش کرد.برخلاف نحو،ابوحاتم در لغت،یکی از پیشوایان است.او که در طبقهٔ سوم عالمان لغت قرار دارد(ازهری،1/22)،طبعآً از آموزشهای استادان خود همچون اصمعی و ابوزید انصاری بهرهٔ فراوانی گرفته است(ابن قتیبه،معانی،2/1174،عیون،1/12،جمـ)،اما نقش او در تنظیم و گردآوری این آموختهها در آثارش چون کتاب الاضداد،جایگاه والای او را در لغت نشان میدهد.روایات ابوحاتم در آثار مدون علم لغت چون جمهرهٔ ابندرید به وفور یافت میشود و بسیار حائز اهمیت است.میزان بهرهگیری ابن درید از استاد تا حدی است که او را پیرو ابوحاتم میخواندند(سیرافی،96).آراء لغوی ابوحاتم گاه حتی مورد توجه محدثانی چون ابوداوود سجستانی در تفسیر احادیث قرار گرفته است(ابوداوود،2/106).با نگاهی گذرا ومقایسهای به مجموعهٔ ثلاثهٔ کتب فی الاضداد که هافنر در آن،3 اثرِ اصمعی،ابوحاتم و ابن سکیت را در موضوع اضداد به چاپ رسانیده است،می توان به مقام وی در لغت پی برد.از این 3کتاب،اثر منتسب به این سکیت تقریباً رونوشتی از کتاب اصمعی است(برای نمونه، نکـ: اصمعی،5،7،8،جمـ؛قس:ابنسکیت،163-164،166،167،جمـ).اما ابوحاتم که همچون استاد خود اصمعی از ابوعبیده روایت میکند(مثلاً نکـ:اصمعی،7،11،18،جمـ؛قس:ابوحاتم،«الاضداد»،84،85،86،جمـ)،توانسته است نوشتهٔ خود را در ردیف نوشتهٔ استاد جای بدهد.ابوحاتم به عنوان یک لغوی به اشتقاق واژهها (ابندرید، الاشتقاق، 184)، زبان عامیانه و گویشهای مختلف عربی(ابوحاتم،همان،126؛جوالیقی،153،170؛ابن عبدربه،3/419)توجه داشته است.از وجوه قابل توجه در دانش ابوحاتم،آشنایی او به زبان فارسی است و جوالیقی در غالب موارد مربوط به کلمات معرب فارسی از اطلاعات او سود برده است(ص38،120،147،جمـ).اگر چه در برخی موارد برداشتها و نظریات نادرست از یک کلمه یا ریشهٔ زبان شناختی آن در ارتباط با زبان فارسی،موجب داوری نابجا از سوی وی شده است(همو،167)،اما در بسیاری موارد،الفاظ به کار رفته از سوی ابوحاتم،از لحاظ مطالعهٔ تاریخی زبان فارسی در سدهٔ 3ق بسیار شایان توجه است.از این دست است به کار بردن افعالی چون«بِکَنْ»به معنای«احفر» و «زَنْدَه کِرد»به عنوان ریشه و اصل کلمهٔ«زِندیق»-که از دیدگاه علمی صحیح نیست-(همو،167،261)و کلمات کهن فارسی همچون«بهرامج»،«زرین درخت»،همچنین«شابانک»و«سیسنبر»(ابندرید،جمهرهٔ،1/57،198،338).در این میان گاه با مواردی برخورد میشود که ابوحاتم ساخت فارسی را با عربی قیاس کرده است؛برای مثال وی در نسبت به دارابجرد،«دَراوَردی»را خطا دانسته،شکل«درابی»یا«جردی»را صحیح میداند(جوالیقی،154)،اما ین اعتقاد وی که احتمالاً برگرفته از قواعد صرف عربی در نسبت به اعلام مرکب است،نمیتواند در اعلام مرکب فارسی قاعدهای تلقی شود.ابوحاتم به شیوهٔ معمول سدههای نخست اسلامی،در نوشتههای لغوی خود،اطلاعات جغرافیایی،مطالبی دربارهٔ گیاهان و جانوران و نیز اوضاع جوی به دست داده است.سزگین در قسم گیاه شناسی و علوم جوی از اثر خود،او را به عنوان مؤلفی در این رشتهها یاد کرده است(نکـ:GAS,IV/336,VII/348).مثلاً یکی از مهمترین جوانب کتا النخل(نکـ:بخش آثار)پرداختن به جغرافیای طبیعی است.ابوحاتم در این اثر خود،ضمن بحث لغوی در باب گیاهان،به پوشش گیاهی مناطق مختلف میپردازد.از نکات شایان توجه در کتاب النخل نقل وی از اصمعی است که زمین به 4 بخش:سودان،روم،فارس و عرب تقسیم کرده است که با توجه به تقسیم سنتی زمین به 7اقلیم،تقسیمی خاص و غریب به نظر میرسد(ص42).همچنین بسیاری از نویسندگان به ویژه در جغرافیای«بلدان»و حتی در وجه نامگذاری و ریشهیابی نامهای جغرافیایی از اطلاعات ابوحاتم در سطحی گسترده بهره بردهاند(ابن فقیه،162؛جوالیقی، 147؛ ابوعبیدبکری، معجم، 1/187، 198،262،2/397،جمـ؛چراچکوفسکی،IV/278).ابوحاتم شعر نیز میسروده است و اگرچه به عنوان شاعری برجسته شناخته نمیشد،اما برخی،سرودههای وی را ستودهاند(ابنخلکان،2/431).اشعار او به صورت پراکنده در کتابهای ادبی گوناگون آورده شدهاند(مثلاً شعر او در تمجید از شاگردش مبرد،نکـ:سیرافی،95-96؛ابن خلکان،همانجا).باخزری 3بیت از اشعار شخصی به نام ابوحاتم سجزی آورده است(3/1486)که احتمالاً کسی جز ابوحاتم سجستانی نیست.گفتنی است که در منابع،حکایاتی مبنی بر گفت و شنود یا نامهنگاری میان ابوحاتم و برخی ادیبان چون ابوالعتاهیه(د210ق)،توزّی(د233ق)و جاحظ(د255ق)دیده میشود(زجاجی،75؛ابوالفرج،3/157؛ابن عبدربه،4/243).ابوحاتم و اخبار پیشینیان:ابوحاتم همچون یک«اخباری»،به داستانها و حکایات پیشینیان توجه ویژهای داشته و در این باره آثاری چون کتاب المعمرون و کتاب الوصایا را به رشتهٔ تحریر آورده است(نکـ:بخش آثار).در نگاهی به عناوین آثار ابوحاتم،این دو اثر را کاملاً متفاوت با دیگر آثار او مییابیم.در المعمرون به شرح احوال حدود 100نفر از کسانی که عمری دراز یافتهاند،میپردازد و آنان را بر 3دسته تقسیم میکند:گروهی که اسلام را درک نکردهاند،گروهی که بخشی از عمر خود را در جاهلیت و بخشی را در زمان اسلام گذراندهاند و گروه سوم که در دوره اسلام زندگی میکردهاند.در مجموع باید گفت هدف ابوحاتم علاوه بر ذکر روایات و اخبار گذشتگان،آن بوده که معمرینی را ذکر نماید که شعر یا مثل و یا سخنی حکمتآمیز از آنان روایت شده و به ابوحاتم رسیده و بدین ترتیب میبینیم که نام برخی از معمرین در کتابش نیامده است(نکـ:عامر،«ن-س»).در الوصایا هم به ذکر وصیت اشخاصی میپردازد که نام برخی را در المعمرون آورده است.در قیاس این دو اثر باید گفت کتاب الوصایا به هیچ روی تازگی موضوع المعمرون را ندارد،اما این نکته از ارزش کتاب او نمیکاهد.گلدسیهر در مقدمهٔ کتاب المعمرون کوشیده است مطالب کتاب را ریشهیابی کند و در این راه به مقایسهٔ برخی داستانهای یهود با مندرجات المعمرون پرداخته است.وی علاوه برجنبههای اسطورهای،سفیدپوشیدن به وقت عزا را که ابوحاتم از آن یاد میکند،با سفیدپوشی سواران یهود در اسپانیا مقایسه کرده است(ص44,45).به هر روی این اثر که از نخستین و مهمترین کتابها در این باره است،بسیار مورد استفادهٔ نویسندگان دیگر قرار گرفته و نقل مطالب آن در آثار مؤلفان بعدی به چشم میخورد،از آن جملهاند:سیدمرتضی در امالی(2/232)،طوسی در الغیبهٔ(ص119)،کراجکی در کنزالفوائد(2/122-123)،ابن حجر در الاصابهٔ(2/468،3/538)،مجلسی در بحارالانوار(51/267،271)و دیگران.این بهرهگیری گاه با ذکر نام مؤلف کتاب و گاه بدون تصریح به منبع نقل صورت گرفته است.نکتهٔ شایان توجه،قرار گرفتن الوصایا در کنار المعمرون است.سیدمرتضی و طوسی به عنوان دو تن از نخستین استفاده کنندگان از کتاب المعمرون ابوحاتم،در برخی موارد از مطالب کتاب الوصایا نیز بهره جستهاند؛برای مثال سرگذشت حارث بن کعب معمر را،سیدمرتضی(1/232-233)و طوسی(ص122)،از کتاب الوصایا برگرفتهاند(قس:ابوحاتم،المعمرون و الوصایا،123-125)و نقلهای آن دو(نکـ:سیدمرتضی،1/238؛طوسی،120-121)،در مورد زهیر بن جناب نیز تلفیقی از نوشتههای ابوحاتم در المعمرون و الوصایاست(قس:ابوحاتم،همان،31،129).احتمالاً در نسخهٔ مورد استفادهٔ سیدمرتضی و طوسی همچون برخی نسخ حاضر،کتاب الوصایا یا المعمرون همراه بوده است؛به هر روی چنین مینماید که طوسی،مستقیماً از کتاب ابوحاتم،بهره برده و این امر از تفاوت آن دو در نقل دریافت میگردد(برای نمونه،نکـ:سیدمرتضی،1/236؛طوسی،121؛قس:ابوحاتم،همان،25-26).ابوحاتم به علم حدیث نیز آشنا بوده و از کسانی چون محمد بن عبیدالله عتبی،وهب بن جریر بن حازم و یزید بن هارون حدیث شنیده است و محدثانی مانند ابن خزیمه،ابوبکر بزّاز،ابوبشر دولابی،ابن صاعد و ابوروق هِزّانی از او استماع نمودند(ذهبی،12/269؛ابن حجر،تهذیب،4/257).ابن حبان او را در زمرهٔ ثقات آورده است(8/293).آثار:بخش عمدهٔ آثار ابوحاتم از بین رفته،یا هنوز به دست نیامده است،ولی به هر صورت آثار او تا چندین سدهٔ بعد از او رواج داشته و حتی در فهارس مغرب همچون فهرسهٔ ابن خیر اشبیلی میتوان روایت آنها را مشاهده کرد(نکـ:ص348).الف-چاپی:1.الاضداد،که همراه با دو اثر دیگر در همین زمینه توسط هافنر و با مقدمهٔ انطون صالحانی یسوعی با عنوان ثلاثهٔ کتب فی الاضداد در بیروت(1912م)به چاپ رسیده است(نکـ:سطور پیشین)؛ 2.التذکیر و التأنیث،که تألیف آن پیش از 233ق صورت پذیرفته است،چرا که در مجلسی با حضور اخفش و توزی از این کتاب سخن به میان میآید و توزی پرسشی از ابوحاتم میکند(زجاجی،همانجا).این کتاب را ابراهیم سامرائی در مجلهٔ رسالهٔ الاسلام در بغداد،1969م منتشر کرده است(نیز نکـ:المورد،5(1)/251)؛ 3.فَعَلْتُ و اَفْعَلْتُ،که به کوشش خلیل ابراهیم عطیه در بصره(1979م)چاپ شده است؛ 4.المعمرون،که به کوشش گلدسیهر همراه با مقدمه و تعلیقات در لیدن 1899م در«مقالاتی دربارهٔ زبانشناسی عربی»منتشر شده و بار دیگر در مصر(1905م)به چاپ رسیده است.در 1961م عبدالمنعم عامر این اثر را همراه با کتاب الوصایا در قاهره به چاپ رسانیده است.دو کتاب المعمرون و الوصایا را ابوروق هزانی روایت کرده است(نکـ:ابوحاتم،المعمرون و الوصایا،25،117)؛ 5.النخل.این کتاب بارها در ایتالیا از جمله توسط لاگومینا1 در دورهٔ چهارم مجلهٔ اَتَّی2(1873م)منتشر شده و سپس ابراهیم سامرائی با فهارس و تعلیقات آن را در بیروت(1405ق/1985م)به چاپ رسانیده است(GAS,IV/336)؛ 6.الوصایا(نکـ:شمـ).ب-خطی:تفسیر غریب ما فی کتاب سیبویه من الابنیهٔ.نسخههایی از این اثر در کتابخانههای شهید علی و عارف حکمت موجود است(ششن،226؛مجلهٔ معهد،1/154)؛ 2.نقدی بر مجاز القرآن ابوعبیده معمر بن مثنی،که نسخهای از آن در کتابخانهٔ صائب در آنکارا موجود است(GAS,IX/66).ج-آثار یافتنشده:1-4.الابل؛الاتباع؛اختلاف المصاحف؛الادغام(ابن ندیم،64)؛ 5.اعراب القرآن(یاقوت،ادبا،11/265)؛6.التشوق الی الاوطان(ابنندیم،همانجا)،که عنوان آن نشان از حس غربت مؤلف در بصره دارد؛7.الحشرات(ابن ندیم،همانجا؛ابنخیر،361)؛8-9.الخصب و القحط؛خلق الانسان(ابن ندیم،همانجا)؛ 10.الطیر،که نسخهای از آن را دمیری در اختیار داشته و در اثر خود از آن سود برده است(ابنندیم؛ابن خیر،همانجاها؛دمیری،1/421)؛ 11.الفرق بین الآدمیین و بین کل ذی روح(ابنندیم،همانجا)؛ 12.القراءات.این همان کتابی است که بصریان بدان فخر داشتهاند و پیشتر بدان اشاره شد و ابنجزری آن را نخستین اثر در علم قرائت دانسته است(ازهری،1/22؛ابنجزری،1/220)؛ 13.کتاب فی اصلاح المزال و المفسد،که احتمال میرود قفطی آن را دیده باشد(قفطی،2/63)؛ 14.لحن العامهٔ.این کتاب را ابوعبید بکری در اختیار داشته و حتی استفادههای جغرافیایی از آن کرده است(ابوعبید،همان،2/359،4/1265)و ابن خیر اشبیلی(همانجا)نیز از این کتاب روایت کرده است؛ 15.اللیل و النهار.گویا این کتاب را سیوطی در اختیار داشته است(نکـ:سیوطی،المزهر،2/330،348،530)؛ 16.المقصور و الممدود،که مورد استفادهٔ بطلمیوسی(ص279)بوده است؛17.النوادر(ابوعبید بکری،التنبیه،61)؛ 18.الوحوش،که ابن خیر آن را به روایت ابن درید در اختیار داشته است(ابنخیر،همانجا)؛ 19.الهجاء،در علم مصاحف(ابنندیم،همانجا)؛شایان ذکر است که ابوحاتم راوی متاب الخیل ابوعبیده معمر بن مثنی،استاد خود نیز بوده است(ابوعبیده،1).مآخذ:ابن ابی حاتم،عبدالرحمن،الجرح و التعدیل،حیدرآباد دکن،1372ق/1952م؛ابن ابی داوود سجستانی،عبدالله بن سلیمان،المصاحف،بیروت،1405ق/1985م؛ابنجرزی،محمد بن محمد،غایهٔ النهایهٔ،به کوشش گ.برگشترسر،قاهره،1371ق/1952م؛ابن حبان،محمد،الثقات،حیدرآباد دکن،1393ق؛ابن حجر عسقلانی،احمد بن علی،الاصابهٔ فی تمیز الصحابهٔ،قاهره،1328ق؛همو،تهذیب التهذیب،حیدرآباد دکن،1325ق؛ابن خالویه،حسین بن احمد،مختصر فی شواذ القرآن،به کوشش گ.برگشترسر،قاهره،1934م؛ابن خلکان،وفیات؛ابن خیر اشبیلی،محمد،فهرسهٔ،به کوشش فرانسیسکو کودرا،بغداد،1963م؛ابن درید،محمد بن حسن،الاشتقاق،به کوشش عبدالسلام محمد هارون،قاهره،1378ق/1958م؛همو،جمهرهٔ،اللغهٔ،حیدرآباد دکن،1344ق؛ابن زنجله،عبدالرحمن بن محمد،حجهٔ القراءات،به کوشش سعید افغانی،بیروت،1404ق/1984م؛ابن سکیت،یعفوب بن اسحاق،«الاضداد»،ضمن ثلاثهٔ کتب فی الاضداد،به کوشش هافنر،بیروت،1912م؛ابن عبدربه،احمد بن محمد،العقد الفرید،به کوشش احمد امین و دیگران،بیروت،1402ق/1982م؛ابنفقیه همدانی،احمد بن محمد،البلدان،به کوشش دخویه،لیدن،1885م؛ابن قتیبه،عبدالله بن مسلم،عیون الاخبار،قاهره،1343ق/1925م؛همو،المعانی الکبیر،حیدرآباد دکن،1368ق/1949م؛ابن معتز،عبدالله بن محمد،طبقات الشعراء،به کوشش عبدالستار احمد فراج،قاهره،1968م؛ابن مهران،احمد بن حسین،المبسوط،به کوشش سبیع حمزه حاکم،دمشق،1407ق/1986م؛ابنندیم،الفهرست؛ابوحاتم سجستانی،سهل بن محمد،«الاضداد» ضمن ثلاثهٔ کتب فی الاضداد،(نکـ:همـ،ابنسکیت)؛همو،المعمرون و الوصایا،به کوشش عبدالمنعم عامر،قاهره،1968م؛همو،النخل،به کوشش ابراهیم سامرائی،بیروت،1405ف/1985م؛ابوداوود سجستانی،سلیمان ابن اشعث،سنن،به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید،قاهره،داراحیا السنهٔ النبویهٔ؛ابوشامه،عبدالرحمن بن اسماعیل،المرشد الوجیز،به کوشش طیار آلتی قولاج،آنکارا،1406ق/1986م؛ابوالطیب لغوی،عبدالواحد بن علی،مراتب النحویین،به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،قاهره،1375ق/1955م؛ابوعبید بکری،عبدالله بن عبدالعزیز،التنبیه،به کوشش انطون صالحانی بسوعی،بیروت،1921م؛همو،معجم ما استعجم،به کوشش مصطفی سقاء،بیروت،1403ق/1983م؛ابوعبیده،معمر بن مثنی،الخیل،حیدرآباد دکن،1402ق/1981م؛ابوالفرج اصفهانی،الاغانی،بولاق،1285ق؛ازهری،محمد بن احمد،تهذیب اللغهٔ،به کوشش عبدالسلام محمد هارون،قاهره،1384ق/1964م؛اصمعی،عبدالملک،«الاضداد»،ضمن ثلاثهٔ کتب فی الاضداد(نکـ:همـ،ابن سکیت)؛اعراب القرآن،منسوب به زجاج،به کوشش ابراهیم ابیاری،بیروت،1406ق/1986م؛اندرابی،احمد بن ابی عمر،الایضاح،نسخهٔ عکسی موجود در کتابخانهٔ مرکز؛باخرزی،علی بن حسن،دمیهٔ القصر،به کوشش محمد تونجی،دمشق،1392ق/1972م؛بطلمیوسی،عبدالله بن محمد،الاقتضاب،بیروت،1973م؛جوالیقی،موهوب بن احمد المعرب،به کوشش احمد محمد شاکر،قاهره،1360ق/1942م؛دمیری،محمد ابن موسی،حیاهٔ الحیوان،قاهره،1390ق/1970م؛ذهبی،محمد بن احمد،سیر اعلام النبلاء،به کوشش شعیب ارنؤوط و صالح سمر،بیروت،1404ق/1984م؛رافعی،عبدالکریم بن محمد،التدوین،حیدرآباد دکن،1985م؛رهنی،محمد بن بحر،مقدمات علم القرآن،به کوشش احمد پاکتچی،منتشر نشده؛زبیدی،محمد بن حسن،طبقات النحویین و اللغویین،به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،قاهره،1373ق/1954م؛زجاجی،عبدالرحمن بن اسحاق،الامالی،بیروت،1403ق/1983م؛سمعانی،عبدالکریم بن محمد،الانساب،حیدرآباد دکن،1396ق/1976م؛سیدمرتضی،علی بن حسین،الامالی،به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،قاهره،1373ق/1954م؛سیرافی،حسن بن عبدالله،اخبار النحویین البصریین،بیروت،1936م؛سیوطی،بقیهٔ الوعاهٔ،به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،قاهره،1384ق/1964م؛همو،المزهر،به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و دیگران،بیروت،1406ق/1986م؛ششن،رمضان،نوادر المخطوطات العربیهٔ فی مکتبات ترکیا،بیروت،1400ق/1980م؛طوسی،محمد بن حسن،الغیبهٔ،به کوشش علی احمد ناصح و عباد الله طهرانی،قم،1411ق؛عامر،عبدالمنعم،مقدمه بر المعمرون و الوصایا(نکـ:همـ،ابوحاتم)؛فیروزآبادی،محمد بن یعقوب،البلغهٔ فی تاریخ ائمهٔ اللغهٔ،به کوشش محمد مصری،دمشق،1392ق/1972م؛قفطی،علی بن یوسف،انباه الرواهٔ،به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم،قاهره،1371ق/1952م؛کراجکی،محمد بن علی،کنز الفوائد،به کوشش عبدالله نعمهٔ،قم،1410ق؛مجلسی،محمدباقر،بحارالانوار،بیروت،1403ق/1983م؛مجلهٔ معهد المخطوطات العربیهٔ،قاهره،1375ق/1955م؛مقدسی،محمد بن احمد،احسن التقاسیم،به کوشش دخویه،لیدن،1906م؛مکی بن ابیطالب قیسی،الابانهٔ عن معانی القراءات،به کوشش محی الدین رمضان،بیروت،1399ق/1979م؛همو،الکشف عن وجوه القراءات السبع،به کوشش محیی الدین رمضان، بیروت، 1401ق/1981م؛ المورد، بغداد، 1396ق/1976م؛نحاس،احمد بن محمد،اعراب القرآن،به کوشش زهیر غازی زاهد،بیروت،1405ق/1985م؛یاقوت،ادبا؛همو،بلدان؛یغموری،یوسف بن احمد،نور القبس المختصر من المقتبس محمد بن عمران مرزبانی،به کوشش رودلف زلهایم،بیروت،1384ق/1964م؛نیز:GAS;Goldziher,I.,"Das Kitab al-Mu `ammarin",Abhandlungen zur arabischen Philologe,Leiden,1899;Krachkovskil,I. Yu.,"Arabskaya geograficheskaya literatura",Izbrannye Sochineniya,Moscow Leningrad,1957.فرامرز حاج منوچهری</p>