اَبوجُحَیْفه، وهب بن عبداللـه بن مَسْلمه، از بنی سُوائه بن عامر ابن صَعصَعه (د ح 74ق/693م)، از اصحاب پیامبر(ص). در برخی منابع نام پدر او «جابر» یا «وهب» نیز آمده است (نک : ابن حزم، 273؛ ابن عبدالبر، 4/1561). اگرچه تاریخی دربارۀ ولادت او داده نشده است، ولی به تصریح ابن سعد (6/42) که برخی از رجالشناسان روایت او را تأیید میکنن (نک : بخاری، التاریخ، 4 (2)/162؛ بلاذری، 1/396؛ طبری، 3/181)، ابوجحیفه به هنگام رحلت پیامبر(ص) به سن بلوغ نرسیده بود. وی علاوه بر آنچه شخصاً از پیامبر(ص) به سن بلوغ نرسیده بود. وی علاوه بر آنچه شخصاً از پیامبر(ص) دیده و شنیده و سالها بعد به عنوان خاطرات کودکی آنها را باز گفته است، از اصحاب رسول اکرم(ص) چون حضرت علی(ع) و براء بن عازب نیز حدیث شنیدهو روایت کرده است (نک : ابن قیسرانی، 2/540). ابوجحیفه پس از پیامبر(ص) چندان در مدینه نماند و در پی آبادانی شهر کوفه که از 17ق/638م آغاز شد، همراه خاندان بنی سواءه راهیکوفه گشت و آنجا را به عنوان وطن برگزید (نک: بخاری، همانجا؛ ابن ابی حاتم، 4 (2)/22). چنانکه روایت شده است، پس از ورود حضرت علی(ع) به عراق در 36ق/656م، ابوجحیفه در شمار یاران او درآمد و از وی لقب «وهب الخیر» گرفت (ابن اثیر، 5/96، 157). همچنین گفتهاند که آن حضرت او را به ادارۀ شرطۀ کوفه برگماشت و امور بیتالمال را به وی سپرد (همانجا). خطیب بغدادی (1/199) یادآور شده است که ابوجحیفه در واقعۀ نهروان در رکاب علی(ع) بود و به همراه او به مداین درآمد. همچنین ابن اثیر (5/157) نقل کرده که او در دیگر جنگهای آن حضرت نیز شرکت داشت. از نویسندگان امامی، برقی (ص 5) او را در شمار یاران خاص حضرت علی(ع) قرار داده و طوسی نیز (ص 61) بدون توضیحی وی را در زُمرۀ اصحاب آن حضرت آورده است. با درگذشت اصحاب کهن سال پیامبر(ص)، ابوجحیفه در کوفه مرجع فقه و حدیث شد، چندانکه یعقوبی (2/282) او را از فقهای دورۀ عبدالملک بن مروان (حک 65-86ق) شمرده است. نیز گفتهاند که کسانی چون پسرش عون، عامر شعبی، علی بن اقمر، ابواسحاق سبیعی، سلمه بن کهیل، حکم بن عتیبه و اماعیل بن ابیخالد از او حدیث شنیده و روایت کردهاند (نک : ابن ابی حاتم، همانجا؛ ابن قیسرانی، 2/540-541). البته از ابوجحیفه احادیث چندانی روایت نشده است. بر پایۀ شمارشی که نووی (1 (2)/202) به دست داده است، مجموع روایات او از پیامبر(ص) در کتب معتبر حدیث از جمله صحاح سته بالغ بر 45 حدیث بوده که از آن میان 7 مورد در صحیح بخاری و صحیح مسلم نقل شده است (برای متن احادیث، نک : بخاری، صحیح، 1/55، جم ؛ مسلم، 1/360، جم ؛ احمد، 4/307-309؛ نیز مزی، 9/69-103). دو مورد از این روایات در فقه مورد توجه بیشتری قرار گرفته و در باب اذان و استقبال قبله بدان استناد شده است (نک : نووی، 1 (2)/201-202). یکی از روایات ابوجحیفه که بهویژه از دیدگاه امامیه حایز اهمیت است و در اثبات امامان دوازدهگانه از طریق روایات اهل سنت بدان استناد میشود، حدیث نص پیامبر(ص) بر وجود «دوازده خلیفه» پس از اوست (نک : نعمانی، 78؛ ابوالصلاح حلبی، 175؛ طبرسی، 363؛ ابن شهر آشوب، 1/291). در مقایسه بین این حدیث و حدیث مشابه و بسیار مشهور جابر بن سمرۀ سُوائی، پسر عموی ابوجحیفه، برخی همگونیها جالب توجه است؛ از جمله اینکه عبارت «کلهم من قریش» (همۀ آن خلفا از قریش خواهند بود) برای هر دو راوی نامفهوم بوده است و هر دو، این بخش از حدیث را از شخص دیگری شنیدهاند (نک : حاکم نیشابوری، 3/617-618؛ ابونعیم، 2/176؛ هیثمی، 5/190). علاوه بر احادیثی که ابوجحیفه از پیامبر(ص) و اصحاب آن حضرت روایت کرده، گاه برخی حکایات تاریخی نیز نقل کرده که از آن دست میتوان روایات نصربن مزاحم (ص 141، 462) از طریق اجلح بن عبداللـه کندی را یاد کرد. از 40ق تا کشته شدن مصعب در 71ق، کوفه درگیر فتنههای گوناگونی بود که نقش ابوجحیفه و موضع او در جریان آن سالها در هالهای از تاریکی است. او در اواخر عمر، به هنگام امارت بشربن مروان اموی بر عراق (71-75ق)، برخلاف تنی چند از عالمان کوفه، هدیۀ ارسال شده از جانب بشر را بدون مخالفت پذیرفت (بلاذری، 5/170). وفات ابوجحیفه، چنانکه در منابع مختلف تکرار شده است، در اثنای امارت بشر در کوفه واقع شد (نک : ابن سعد، 6/42؛ خلیفه، 1/349) و برخی چون ابن حبان (ص 46) وفات او را دقیقاً در 74ق دانستهاند (برای اقوال دیگر، نک : ذهبی، 3/219).