اَبواَیّوبِ اَنصاری، خالدبن زید بن کُلَیب بن نجار (د 52ق/672م)، از صحابۀ پیامبر اکرم(ص) و از اصحاب امام علی(ع). او به نجار که وابسته به قبیلۀ مشهور خزرج بود، نسب میبرد. مادرش دختر سعدبن قیس بن عمرو بن امرؤالقیس و همسرش دختر زید بن ثابت بود (ابن سعد، 3/484؛ ابن عبدالبر، 2/424). به گفتۀ ابن سعد (همانجا) او پسری به نام عبدالرحمن داشته که نسلی از او باقی نمانده است. همگان گفتهاند که ابوایوب یکی از هفتاد تنی بود که در بیعت دوم عقبه با یامبر(ص) عهد بستند که دست از حمایت وی برندارند (همانجا؛ ابن اثیر، اسدالغابه، 2/80). نصربن مزاحم او را یکی از بزرگان انصار و از شیعیان امام علی(ع) دانسته است (ص 366). 150 حدیث به ابوایوب نسبت داده شده، اما بخاری و مسلم فقط بر 7 حدیث روایت شده از او، اتفاق دارند (نووی، 1 (2)/177). در میان راویان او از ابن عباس، بُراء بن عازب، جابربن سمره، مقدام بن معدی کرب، ابوامامۀ باهلی، زیدبن خالد جُهَنی و شماری دیگر از صحابه یاد شده است. جمعی از تابعین نیز مانند سعیدبن مسیب و عروه بن زبیر و عبداللـه بن حنین از او حدیث شنیدهاند (همانجا). مزّی (8/67-68) فهرستی از نام راویان او را آورده است. ابوایوب را شاعری توانا نیز دانستهاند (امین، 6/238). شاید نسبت شاعری به او، به سبب اشعاری باشد که در نبرد صفین و نیز بعدها در جواب نامۀ معاویه بن ابیسفیان، سروده است (نک : ابن اعثم، 3/48-49؛ ابن ابی الحدید، 8/44-45). آنچه ابوایّوب را در چشم مسلمانان بزرگ ساخته، فرود آمدن پیامبر(ص) به منزل او ــ به رغم اصرار بسیار دیگران ــ پس از هجرت به مدینه بوده است. از اینرو مورخان به اتفاق از او به عنوان مهماندار پیامبر(ص) یاد کردهاند (ابن هشام، 2/141؛ ابن سعد، همانجا). به گفتۀ بلاذری (فتوح، 20)، پیامبر اسلام(ص) 7 ماه، تا اتمام ساختمان مسجد و منزل، در خانۀ وی سکنی گزید. مسعودی (2/280) این مدت را 1 ماه و حلبی (2/64)، 12 ماه و به قولی 7 ماه ذکر کرده است. ابوایوب در همۀ غزوات پیامبر(ص) شرکت داشت و مورخان او را از حاضران در بدر و احد و خندق دانستهاند (ابن هشام، 2/100). وی تنها یک بار، از آن رو که فرماندهی سپاه مسلمانان را مرد جوانی برعهده داشت، از شرکت در جنگ طفره رفت و پس از آن پیوسته از این کار نادم بود (ابن سعد، 3/485). از خلال متون تاریخی، روح اطاعت، وفاداری و احترام خاص او به پیامبر(ص) مشهود است (برای نمونه، نک : ابن هشام، 2/144؛ ابن سعد، 8/126). به روایت ابن هشام (2/175) وی به امر پیامبر(ص) در اخراج منافقانی که در مسجد مدینه، مسلمانان را استهزا میکردند و برخی از آنان از خویشان وی بودند، پیشقدم شد. براساس بعضی روایات، آیهای از قرآن (نورا 24/12) در حادثۀ إفک، اشاره به مدح ابوایّوب و همسرش دارد (ابن هشام، 3/316؛ طبری، 2/617). بخاری (1/66) او را از جملۀ پنج تن از انصار میشمارد که در زمان پیامبر اکرم(ص) به جمعآوری قرآن پرداختند. به گفتۀ خطیب بغدادی (ص 118-119) ابوایوب فقط برای استماع حدیث «سترالمؤمن» از عقبه بن عامر، متحمل مشقت سفر از مدینه به مصر شد. ابوایوب پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) هماه با 11 صحابی دیگر، به دفاع از خلافت و وصایت علی بن ابیطالب(ع) برخاست (برقی، 63، 66). از اینرو ابن اثیر (اسدالغابه، 5/143) وی را از خواص اصحاب علی(ع) شمرده است. به هنگام محاصرۀ خانۀ عثمان توسط مخالفان، مسلمانان نماز را به امامت ابوایوب در مسجد مدینه برپا میداشتند (طبری، 4/423) و همو در زمرۀ شهودی بود که در آن روزها از عثمان پیمان گرفتند تا از آن پس بر طبق کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) عمل کند (نک : بلاذری، انساب، 4/553). او پس از قتل عثمان از نخستین کسانی بود که دست بیعت به علی(ع) داد و انصار را بدان ترغیب کرد (یعقوبی، 2/178). ابوایوب در تمام جنگهایی که علی(ع) در آنها درگیر شد، حضور داشت (ابن عبدالبر، 2/425؛ ابن اثیر، الکامل، 3/459)، اما ابن سعد تنها نهروان (3/484) و واقدی، صفین را ذکر کرده است (ابن حبیب، 291). رشادتهای اعجابانگیز ابوایوب را همه یاد کردهاند (مثلاً نک: ابن اعثم، 3/48-50). در نبرد نهروان، علی(ع) وی را به فرماندهی سواره نظام گماشت و پیش از شروع جنگ، او را برای احتجاج با خوارج و نصیحت آنان فرستاد (دینوری، 207، 210) و هنگامی که از وی پرسیده شد: با اینکه از صحابۀ بزرگ پیامبری، چگونه در رکاب علی(ع) با اهل قبله قتال میکنی؟ پاسخ داد: رسول خدا(ص) از ما پیمان گرفت که به همراهی علی(ع) با ناکثین و قاسطین و مارقین نبرد کنیم (اسکافی، 37؛ کشی، 1/172-173؛ ابن منظور، 7/340؛ ذهبی، 2/410). او همچنین در 35ق همراه با گروهی در کوفه شهادت داد که حدیث غدیر را از پیامبر(ص) شنیده است (ابن اثیر، اسدالغابه، 5/6، 205). وی پس از نهروان از سوی علی(ع) به امارت مدینه گماشته شد (بلاذری، همان، 2/382)، اما بعد از آنکه معاویه در 40ق، بُسربن ابی ارطاه را با 000‘3 مرد جنگی به حجاز فرستاد، ابوایوب مدینه را رها کرد و در عراق به علی(ع) پیوست. بُسر پس از هجوم به مدینه و اشغال شهر، خانۀ او را به آتش کشید (طبری، 5/139؛ ثقفی، 2/602-604). ابوایوب پس از شهادت علی(ع) بار دیگر برای جنگ به سرحدّات رفت. طبری (5/232) آورده است که یزیدبن معاویه در 49ق به قصد جنگ با رومیان رهسپار شد و ابوایوب انصاری را که سالخورده بود، به همراه برد. چندی بعد در 52ق که قسطنطنیه در محاصرۀ مسلمانان بود، ابوایوب در اثر بیماری درگذشت (قس: ابن سعد، 3/485؛ ابن عساکر، 5/37). براساس پارهای روایات، درگذشت او در 50 یا 51ق اتفاق افتاده است (خلیفه بن خیاط، 1/202؛ مسعودی، 3/24). ابوایوب به هنگام احتضار، به یزید که برای عیادتش آمده بود، چنین وصیت کرد: چون از دنیا رفتم، جسدم را تا آنجا که در خاک دشمن پیش رفتی، به همراه ببر و در آنجا به خاک بسپار (ابن سعد، همانجا). براساس روایتی دیگر، او گفت: از پیامبر خدا شنیدهام که مردی صالح در کنار دیوارهای قسطنطنیه دفن خواهد شد، امیدوارم که آن مرد من باشم (ابن عبدربه، 5/116). پس از مرگ ابوایوب، یزید بر جنازۀ وی نماز گزارد و فرمان داد تا در کنار دیوار شهر به خاکش سپارند (ابن سعد، همانجا) و سپس، براساس برخی روایات، سواره نظام را مأمور ساخت، تا با اسبهای خود محل دفن او را لگدکوب و محو کنند تا دشمن نتواند قبرش را بیابد (ابن قتیبه، 274)، اما خبر درگذشت ابوایوب و محل دفن او از دشمن پوشیده نماند و امپراتور روم شایع ساخت که چون مسلمانان بازپس نشینند، قبر او را نبش خواهد کرد و جسدش را طعمۀ درندگان خواهد ساخت. یزید نیز در برابر، تهدید کرد که در سراسر خاک عرب، یک مسیحی را زنده و یک کلیسا را برپا نخواهد گزارد. این تهدید کارگر افتاد و رومیان را از نیّت خویش منصرف ساخت (همانجا؛ ابن عبدربه، 5/117). ابن سعد (همانجا) نقل کرده است که قبر او آنچنان مورد احترام رومیان بود که گروهی از آنان خصوصاً درمواقع خشکسالی به زیارت گور او میرفتند و طلب باران میکردند. به گفتۀ ابن عبدربه (همانجا) بعدها بر روی گور او قبهای ساخته شد که تا زمان وی بر جای بوده است. پس از آن تا 857ق/1453م که ترکان عثمانی قسطنطنیه را تصرف کردند، قبر او ناشناخته بود. در این تاریخ مزار وی به وسیلۀ آق شمسالدین شیخالاسلام، افسانه گونه شناسانده شد. در 863ق/1458م سلطان محمد دوم عثمانی مسجد و بارگاهی بر گور او ساخت و از آن پس بسیاری از بزرگان عثمانی در مجاورت آن به خاک سپرده شدند و سلاطین عثمانی به عنوانی آیینی تشریفاتی هنگام جلوس بر تخت سلطنت، بر تربت او حضور مییافتند و طی مراسمی خاص، شمشیر نیاکان خود را که موسوم به شمشیر عثمان بود، بر کمر میبستند (نک : کانار، 73؛ ایشلی، 23-30). خانۀ ابوایّوب در مدنه نیز پیوسته مورد عنایت مسلمانان بوده است، چنانکه در آنجا مدرسهای برای مذاهب اربعه ساخته شد که به شهابیه شهرت یافت و در آن، موضع فرود آمدن شتر پیامبر(ص) را که بدان مَبروکه میگفتند، مشخص ساخته و بدان تبرک میجستند (یافعی، 1/124). ابوایوب را همۀ رجالشناسان اهل سنت ستوده و برخی نیز توثیق کردهاند (نک : ابن حبان، 3/102؛ ذهبی، 2/402؛ یافعی، همانجا)، اما علمای شیعه تنها به مدح وی اکتفا کرده و از تصریح به توثیق او خودداری نمودهاند (نک : ابن داوود، 392؛ علامۀ حلی، 65)، حتّی ابن داوود حلی (ص 137) وی را در شمار مُهملین آورده است. رجالشناسان شیعه در توجیه شرکت او در جنگ با مشرکان تحت فرمان معاویه و پسرش یزید، به رغم هواداری محکم او از حق خلافت علی(ع) اختلاف دارند. فضل بن شاذان این عمل او را غفلت و خطا در اجتهاد نسبت داده و میافزاید هرچند او از خلیفۀ روزگار خود خشنود نبوده، ولی به قصد پیشبرد و تقویت اسلام در این نبردها شرکت جسته است (کشی، 1/177)، شاهد این مدعا مشاجراتی است که میان او و معاویه رخ داده است (نک : نصربن مزاحم، 366)، اما خویی (7/24) ضمن رد این نظریه، احتمال میدهد که وی بر طبق اجازۀ امام معصوم حسن بن علی(ع) عمل کرده باشد.