اِبْنِ عَبْدُالمُنْعِمِ حِمْیَری، نام معروف احتمالاً دو شخصیت ظاهراً منتسب به یک دودمان از سدههای 7 و 8ق/13 و 14م: 1. ابوعبدالله محمد بن عبدالمنعم صَنهاجیقه و نیز علوم عقلی، در عین پایبندی به احکام شریعت، دست داشت. او در بزرگسالی (بعد از 27 سالگی) به آموختن روی آورد و در سبته نزد ابواسحاق غافِقی (د 716ق) و ابوالقاسم ابن الشاط (د 723ق) و دیگران درس خواند (ابن خطیب، همانجا). تاریخ درگذشت او را ابن حجر 727ق ذکر کرده است (همانجا) و به گفتهٔ ابن خطیب وی بر اثر ابتلا به بیماری طاعون درگذشت (همانجا). او یک بار همراه هیأتی به غرناطه رفته بود تا اطاعت سبته را از دولت بنی نصر اعلام دارد (همانجا). احتمالاً همین ابن عبدالمنعم است که در اختصار الاخبار عَمّا کان بِثَغر سبتهٔ مِنْ سَنیّ الا¸ثار، تألیف محمد بن قاسم انصاری در ضمن صاحبان قبور مشهور سبته از او با عنوان ابوعبدالله ابن عبدالمنعم الصنهاجی یاد شده است (لوی پرووانسال، مقدمه، .(18 ابن خطیب و دیگر مؤلفان متقدم به نوشتهای از این ابن عبدالمنعم اشاره نکردهاند. 2. ابوعبدالله محمد بن ابی محمد عبدالله بن عبدالمنعم بن عبدالنور حمیری، آشنا به تاریخ مغرب و اندلس. هیچآگاهی در مورد زندگی و احوال این شخص جز انتساب یک فرهنگ جغرافیایی به او در مآخذ قدیم نیامده است. تنها خبر تاریخی مربوط به این مؤلف را حاجی خلیفه (چ فلوگل، 3/490) دربارهٔ درگذشت او (900ق/1494م) آورده است که به علت ناهمخوانی باقراین دیگر به تشویشهای موجود دربارهٔ هویت و ترجمهٔ حال این شخص افزوده و احیاناً راه را برای تصور یک ابن عبدالمنعم سوم باز کرده است. گذشته از این همو (همان، 3/490- 491، قس: چ استانبول، 1/920) نام وی و کتابش را به دو صورت اندکی متفاوت یاد کرده است. خود مؤلف در مقدمهٔ کتاب الروض نام خود را ابوعبدالله محمد بن ابی محمد عبدالله بن عبدالمنعم حمیری ذکر کرده است (کراچکوفسکی، 1/447). لوی پرووانسال با توجه به دلایلی که میآورد، خود را ناگزیر از قبول دو مؤلف به نام ابن عبدالمنعم (یکی در سدهٔ 7 و 8 و دیگری در سدهٔ 9ق) و دو اثر با عنوان الروض المعطار میداند: او معتقد است که با توجه به استفادهٔ بعضی مورخان مصری (قلقشندی و مقریزی) از اثر ابن عبدالمنعم در نیمهٔ نخست سدهٔ 9ق/15م، و تاریخی که حاجی خلیفه برای وفات او ذکر میکند (900 ق)، و نیز به رغم آگاهی بر نظر گودفروا دومونبین1 که دو عنوان یاد شده از سوی حاجی خلیفه (چ فوگل، 3/490-491، چ استانبول، 1/920) را نام یک کتاب میداند، همچنین امکان اشتباه و تصحیف اعداد 7 و 9 در عربی (سبع و تسع)، در نتیجه لزوم پذیرفتن 700ق به جای 900ق برای تاریخ درگذشت ابن عبدالمنعم و سرانجام به سبب پذیرفتن تاریخ 17 صفر 866 مندرج در آخر نسخهٔ تمبوکتو2 از الروض المعطار به عنوان سال تألیف این اثر، باید پذیرفت که ابن عبدالمنعم دومی اثر اولی را با جرح و تعدیلی به نام خود انتحال کرده است (مقدمه، .(14-16 در نظر لوی پرووانسال، ابن عبدالمنعمِ اول همان شخصیت مذکور در اثر ابن خطیب (نک حمیری (د 727ق/ 1327م)، از مردم سَبْته، نحوی. قدیمترین آگاهی در مورد این عالم مغربی در آثار ابن خطیب اندلسی (3/134- 135) و دیگران، چون ابن حجر (5/282) و سیوطی (/164) آمده است. چنانکه ابن خطیب او را به راستگویی، پاکی نفس و گفتار، مردانگی، اشتغال به عبادت و ادعیه ستوده است. قدرت حفظ او و احاطهاش بر لغت و کتابهای جوهری و سیبویه در زمان خود زبانزد بود. در اصول ف: بند 1 مقالهٔ حاضر) است (مقدمه، .(17 احسان عباس محقق و مصحح مصری الروض، با توجه به خصلت کتابشناختی کار حاجی خلیفه که در صدد تحقیق موارد اختلاف نبوده است و قراین دیگر اشتباهات تاریخی او، سال فوت ابن عبدالمنعم را در کشف الظنون یک خطا تلقی کرده است، همچنین بتاریخ 866ق نسخهٔ تمبوکتو را سال استنساخ دانسته است، نه تاریخ تألیف آن. به نظر احسان عباس استنباط لوی پرووانسال در تصور دو ابن عبدالمنعم ناموجه و مؤلف الروض همان شخصیت مذکور در اثر ابن خطیب است (ص «و ز»). هر چند دلیلی بر تأیید نظر لوی پرووانسال در اعتقاد به وجود ابن عبدالمنعم دوم و تحریر ثانوی از الروض در سدهٔ 9ق نمیبینیم، اما برای یکی دانستن ابن عبدالمنعم مؤلف الروض، یعنی آنکه مقری و حاجی خلیفه از وی یاد کردهاند و قلقشندی از اثرش نقل کرده است، با ابن عبدالمنعم مذکور در الاحاطهٔ ابن خطیب موانع و پرسشهایی وجود دارد که دو محقق نامبرده در صدد طرح و رفع آنها بر نیامدهاند. به رغم تفاوتهایی که میان نوشتههای مقری و حاجی خلیفه و ضبط نسخههای خطی الروض در برخی عنوانهای داده شده به ابن عبدالمنعم وجود دارد، در آنها نسبتهایی به صاحب ترجمه داده شده است که در نوشتهٔ ابن خطیب مانند آنها را نمییابیم. حاجی خلیفه او را با عنوان «الشیخ العمدهٔ» (چ استانبول، 1/920، چ فلوگل، 3/491)، مقری با عنوان «فقیه» (4/357) و دیگران با عنوان «الشیخ الفقیه العدل» (لوی پرووانسال، مقدمه، 11 ؛ جیزی، 623) یاد کردهاند. مهمتر اینکه با همهٔ اشتهار الروض در سدههای 9ق و بعد از آن، به ویژه با توجه به تأکید مقری بر حجیت آن در تاریخ اندلس (4/362) به عنوان اثری از یک اندلسی (نک: عباس، «ک»، که این ادعای مقری را در مورد ابن عبدالمنعم مردود میداند)، معلوم نیست چرا ابن خطیب و مآخذ متأثر از او از این اثر ابن عبدالمنعم یاد نکردهاند؟ کدام قرینه ثابت میکند که مؤلف مذکور در اثر مقری همان شخصیت یاد شده در کتاب ابن خطیب است؟ بنابراین تا به دست آمدن دلیلی روشنتر نمیتوان مؤلف الروض را همان ابن عبدالمنعم یاد شده در الاحاطهٔ دانست. از استادان مؤلف الروض و شاگردان احتمالی او اطلاعی نداریم و او را تنها به همان تألیف مشهورش میشناسیم. در اینجا به چند نکتهٔ لازم دربارهٔ این اثر اشاره میکنیم: الرَوْض المِعْطار فی خَبَر الاقطار در آثار دیگران به نامهای مختلف یاد شده است. قلقشندی به صورت کوتاه الروض المعطار (3/231، 4/125، 5/9) از آن یاد کرده و مقری نام کامل آن را الروض المعطار فی ذکر المُدُن و الاقطار (4/357) آورده است. حاجی خلیفه از آن به صورتهای مختلف الروض المعطار فی اخبار الاقطار (الامصار) (چ استانبول، 1/920)، الروض المعطار فی خبر الاقطار (چ فلوگل، 3/491) نام برده است. در نسخههای خطی موجود این اثر هم نام آن با اختلاف در جزء «اخبار» و «اقطار» منعکس است (نک: عباس، «م»). از این اثر تاکنون 6 نسخه شناخته شده و مورد استفاده قرار گرفته است (نک: لوی پرووانسال، مقدمه، 11 -9 ؛ لِویتسکی، ؛ I/323 عباس، «ق»). از تاریخ تألیف این اثر مانند زندگی مؤلف آن هیچ آگاهی در دست نیست. گذشته از اشتباه لوی پرووانسال و تکرار آن به وسیلهٔ لویتسکی )، I/322) دایر بر تألیف الروض در نیمهٔ دوم سدهٔ 9ق، کوبیاک تألیف آن را در 800ق/1397م دانسته است، بیآنکه دلیلی بر این ادعا ارائه کند .(I/198) قراین تاریخی مندرج در متن الروض المعطار از آغاز سدهٔ 8ق/14م فراتر نمیرود. در واقع جدیدترین تاریخ تصریح شده در الروض مربوط به درگذشت محییالدین ابوزکریا یحیی ابن شرف النواوی در 676ق (ص 585 -586، ذیل «نینوی») است. مؤلف در ذیل «لوجاره1» به کوچ اجباری مسلمانان سیسیل به این شهر اشاره کرده است (ص 514). این واقعه در 700ق/1301م اتفاق افتاده است (همانجا، حاشیهٔ 1)، اما آنچه در ذیل «اَیْلهٔ» در بارهٔ تعمیر گردنهٔ آن به دست قانصوه الغوری، آخرین سلطان از ممالیک چرکسی، در پیش از 920ق/1514م آمده است (ص 71)، به گونهای به دستکاریِ کاتبان در نسخهٔ مؤلف برمیگردد (عباس، «ک - ل»). نمونهای دیگر از دستکاری کاتبان در نوشتهٔ اصلی، بیان توجیهی افزوده در پایان مدخل «الزَلاّقه» است که با دعای «رحمهٔ الله علیه» به مؤلف نسبت داده شده است (ص 292). مقابلهٔ قسمتهای نقل شدهٔ الروض در اثر قلقشندی با متن آن غالباً حاکی از همانندی است (مثلاً نک: 3/241، 242، 4/91، 125، 140، 142، 244، 5/102، 106، 369؛ و در الروض به ترتیب 466، 258، 186، 409، 500، 199، 389، 552، 143، 145، 51)، جز اینکه در اثر قلقشندی به نقل از الروض فاصلهٔ میان فسطاط و قاهره 3 میل ذکر شده (3/344) در حالی که این فاصله در متن الروض به خطا 3 روز آمده است (ص 450). در متن الروض این فاصله برای مسافت میان قاهره و مصر ذکر شده است که ظاهراً باید منظور میان قاهره و فسطاط باشد. مواردی از این دست و اینکه برخی قسمتهای منقول از الروض در صبح الاعشی قلقشندی (5/9، 344) در متن الروض دیده نمیشود، قراینی هستند دال بر اینکه ما هنوز از اثر ابن عبدالمنعم نسخهای منطبق بر نوشته اصلی مؤالف در دست نداریم (نک: عباس «ص»). بیمناسبت و بیفایده نخواهد بود اگر اشاره کنیم که چگونگی نقل قلقشندی از الروض خواننده را دربارهٔ اهمیت نسبی اثر ابن عبدالمنعم از لحاظ زمانی و نیز موطن او ناگزیر به تأمل میسازد. قلقشندی برای دورهٔ پس از استیلای مغول و در ذکر قلمرو آنان به الروض مراجعه نمیکند (4/429 تا آخر). توجه قلقشندی به الروض دربارهٔ ممالک شرق نزدیک اسلامی (شام، مصر و جزیرهٔ العرب) بیش از نقل او از این اثر دربارهٔ کشورهای مغرب و ادلس و اروپاست. نکتهٔ اخیر این پرسش را برانگیخته است که آیا قلقشندی ابن عبدالمنعم را اهل مشرق نمیدانسته است؟ شاید نسبت حمیری مؤلف، قلقشندی را به چنین گمانی واداشته باشد (عباس، «ف»). در حالی که وفور نسبی مواد جغرافیایی مربوط به مغرب در الروض میتواند دلیلی بر منشأ مغربی مؤلف آن باشد (لوی پرووانسال، مقدمه، .(20-21دربارهٔ اینکه الروض در ردیف کدام یک از آثار مکتوب مسلمانان قرار میگیرد، باید گفت که این کتاب صرفاً یک اثر جغرافیایی از قبیل مسالک و ممالک و بلدان نیست. مؤلف در مقدمهای کوتاه (ص 1-2) بر اثرش، هدف و برنامهٔ کار خود را ذکر جاهای مشهوری گفته است که دربارهٔ آنها داستانها، نکتهها و اخبار دلپسند یا شگفتانگیز وجود داشته و او خواسته است این موارد را به ترتیب الفبایی منظم کند تا استفاده کنندگان از این کتاب بدون دشواری مطلب منظور خود را بیابند. به گفتهٔ ابن عبدالمنعم مطالب این کتاب کلاً از دو گونهٔ اقطار (جغرافیا) و اخبار (تاریخ) است. او در همان مقدمه، اثر خود را با نزههٔ المشتاق نوشتهٔ معروف شریف ادریسی (د 560ق/1166م) سنجیده و آن را سودمندتر و از لحاظ نکات تاریخی پر محتواتر از این یکی دانسته است. ابن عبدالمنعم زیادی حجم کتاب ادریسی را به سبب توجه مؤلف به مسافتها و فاصلههای میان جاهای مختلف میداند. او میخواهد بنای کار خود را بر ایجاز و اختصار بگذارد و قصد دارد اثر خود را به صورت وسیلهای برای انبساط خاطر خوانندگان و مونسی برای اوقات تنهایی افراد قرار دهد. وی در پایان مقدمه از اینکه با اشتغال به این تألیفِ دنیایی از پرداختن به علوم آخرت بازمانده است، خود را سرزنش میکند، اما با توجه به محتوای سودمند آن و اینکه برخی دانشمندان پیشین این راه را طی کردهاند، تسلی مییابد و در نهایت از درگاه خداوند آمرزش میخواهد (همانجا). با بررسی محتوای اثر ابن عبدالمنعم برخی مطالبِ مقدمهٔ او مورد تصدیق و بعضی دیگر مورد تردید قرار میگیرد. در واقع تألیف او اثری جغرافیایی - تاریخی و از بعضی جهات ادبی است. تفصیلات بسیار راجع به برخی جاها و اخبار و حوادث تاریخی مربوط به این نقاط گاه از حد اختصار فراتر میرود (مثلاً در مورد «دمشق»: ص 237-243 و «الزلاقهٔ»: ص 287-292). در بعضی موارد، در برابر این افراط، با تفریط مواجه میشویم، چنانکه آگاهیِ داده شده در ذیل نام جغرافیایی معیّن از حد ذکر نام منطقهٔ کلیِ محل یا فاصلهٔ آن نسبت به برخی جاهای دیگر فراتر نمیرود و هیچ نکتهٔ تاریخی یا بدیع در بیان مؤلف دربارهٔ آنجا دیده نمیشود (مثلاً نک: «اصطبهٔ»: ص 45، «اسکندرونهٔ»: ص 56، «دَبیل»: ص 233، «سامان»: ص 300، «سلماس»: ص 321، «ماذران»: ص 520، «یابه» و «یاب»: ص 615). ترتیب الفبایی نامها اگر چه در حرف اول رعایت شده است، اما در مورد حرفهای بعدی همیشه دقیق نیست (مثلاً «ایلهٔ»: ص 70-71 پس از «ایوان» و پیش از «الایکهٔ» آمده است). ابن عبدالمنعم با آنکه در مواردی اندک به نقل از نزههٔ المشتاق تصریح کرده (مثلاً ص 49)، اما بسیاری از موارد و مطالب او به ویژه در بارهٔ اسپانیا و افریقای شمالی و سیسیل از همین کتاب اقتباس شده است (لوی پرووانسال، مقدمه، .(20 در مواد مربوط به افریقای خاوری نیز الروض عمدتاً متکی بر ادریسی است و از اثر او کاملاً و یا با تلخیص نقل میکند (مالتسکا، .(IV/333 به جز کتاب یاد شده، المسالک و الممالک اثر ابوعبید بکری (د 487ق/1094م) و الاستبصار فی عجائب الامصار، اثر مؤلفی گمنام (تألیف در 587ق/ 1191م) از مآخذ الروض بودهاند (لوی پرووانسال، مقدمه، .(21 ابن عساکر (ص 19)، رازی (ص 32)، صاعد اندلسی (ص 32)، بلاذری (ص 36)، مبرّد (ص 37)، طبری (ص 44)، ابن ابّار (ص 98)، سلفی (ص 162) و سهیلی (ص 468) نیز اشاره کرده است. ذهن عجایب پسند مؤلف او را به نقل بعضی شایعات زمان نیز وادار کرده است. مثلاً ذیل «موریقس» خبر مربوط به وجود کوهی جزیره مانند را که دارای خاصیت آهنربایی است، نقل کرده است (ص 564 - 565). گویا کشتیهایی را که میخ آهنی داشتند و به آن نزدیک میشدند، به خود میکشیده و رهایی از آن ممکن نبوده است. بعضی اشتباهات جغرافیایی مؤلف را هم میتوان از عجایب اثر او شمرد. مثلاً «تبریز» (ص 130) را در خراسان و از توابع آذربایجان شمرده، هر چند در ذیل «توریز» (ص 143) اطلاعات بیشتر و درستتری در مورد آن داده است. نظیر همین خطا را در مورد «زنجان» (ص 294) نیز تکرار کرده است. او به هنگام سخن راندن از شهرهای بزرگ مشرق و به ویژه شهرهای ایران و ماوراءالنهر، مانند «اصفهان» (ص 43)، «بخارا» (ص 82 -83)، «بغداد» (ص 109-112)، «تبریز = توریز» (ص 143)، «غزنه» (ص 428)، «هرات» (ص 594 - 595)، «همدان» (ص 596) و «یهودیهٔ» اصفهان (ص 622) به تاریخ و اخبار ورود مغولان به آنها اشاره میکند، اما از مأخذ خود نامی نمیبرد. با ملاحظات یاد شده نمیتوان در ارزش و اهمیت این اثر مبالغه کرد (نک: عباس، «ص»). الروض نه فرهنگی جغرافیایی در ردیف اثر یاقوت است و نه محتوای آن با برنامه و آرزوی مؤلف تطابق کامل دارد. ابن عبدالمنعم بیش از آنکه به تحقیق بپردازد، به گردآوری مطالب و اقتباس بدون تعمق از مآخذ دیگر اکتفا کرده است. با اینهمه اثر او مزایای غیرقابل انکاری دارد. اقتباسهای گفته و ناگفتهٔ مؤلف، که اثر او را به صورت نسخهٔ دوم مآخذش درآورده (همانجا)، در حال حاضر که مثلاً تنها جزئی کوچک از اثر بکری در مورد اندلس در دست است، اهمیت بسیار دارد (لوی پرووانسال، مقدمه، .(22 در مقایسه با اطلاعات بکری دربارهٔ سرزمینهای اسلاونشین، روایت الروض کاملتر به نظر میرسد. از این رو توجه به الروض برای چاپ کاملتر المسالک و الممالک بکری ضروری به نظر میرسد (لِویتسکی، ؛ I/324 675 III, , 2 EI). مآخذ اصلی بسیاری از وقایع تاریخی از سدهٔ 7ق که در الروض آمده است، هنوز شناخته نیست (عباس، «ص») و اگر نقل قولهای ابن عبدالمنعم نبود، برخی نوشتههای پیشین که نسخهای از آنها نمانده است، کاملاً برای همیشه مفقود میشدند (کراچکوفسکی، 1/449). اشتمال الروض بر گلچینی از ادبیات جغرافیایی و تاریخی پیش از خود، آن را برای مؤلفان عربی نویس اثری شناخته و قابل استفاده کرده است. بجز قلقشندی و مقری که از این اثر بهره گرفتهاند، و پیشتر بدان اشاره رفت، نویسندگانِ دیگر چون سَمهودی (سدهٔ 9-10ق/15-16م) در وفاء الوفاء، مقدیش (سدهٔ 12ق/18م) و محمد بن عبدالسلام ناصری سلاوی (سدهٔ13ق/19م) در سفرنامهاش، بهرغمآگاهیاز اقتباسابنعبدالمنعم از دیگران، از اثر او استفاده کردهاند (عباس، «ف»؛ کراچکوفسکی، 1/450). شماری از محققان و تراجم نویسان تصور کردهاند که مقریزی (د 845ق/1441م) چکیدهای از اثر ابن عبدالمنعم ترتیب داده و نام آن را جَنیَ الاَزهار مِن الرَوْض المِعْطار نهاده است ؛ GAL,II/50) پالنثیا، 311؛ کراچکوفسکی، 2/477؛ لوی پرووانسال، مقدمه، 14 )، اما فولرس1، ویت2 و بلوشه3 نشان دادهاند که به رغم جزء دومِ عنوان آن، جنی الازهار مقریزی تلخیصی از نزههٔ المشتاق ادریسی است (کوبیاک، 199 II/38; .(GAL,S, امروزه معروفیت و اشتهار الروض مدیون کوششهای لوی پرووانسال است که از 1931م به بعد با نوشتن مقاله و ایراد سخنرانی به شناساندن آن پرداخت (مقدمه، و در 1937م متن قسمت مربوط به اسپانیای آن را با عنوان صفهٔ جزیرهٔ الاندلس، منتخبهٔ من کتاب الروض المعطار فی خبر الاقطار در قاهره و سال بعد ترجمهٔ فرانسوی آن را در لیدن منتشر کرد. پس از او شماری از خاورشناسان قسمتهایی از الروض را دربارهٔ بصره، کرِت، شهرها و جزایر ایتالیا، برخی مناطق اسلاونشین مانند پراگ و مِشُقه (مشکو در لهستان) و سواحل خاوری افریقا به صورت پراکنده منتشر و اطلاعات آن را در مورد اروپای شرقی ومرکزی و جنوبی بررسی کردند ( , 2 EI و سرانجام احسان عباس متن الروض را با تکیه بر 2 نسخهٔ نورعثمانیه و مدینه، با تحقیق مآخذِ مطالبِ آن، نخست در 1975م و بعد در 1980م انتشار داد. دست نوشتهای نیز از مجموعهای از فتاوای فقها بزرگ با عنوان الحاوی، جملاً من الفتاوی، تألیف علامه ابوعبدالله محمد بن محمد بن عبدالمنعم بن عبدالنور حمیری در کتابخانهٔ ازهریه محفوظ است که حمیری آن را به ترتیب ابواب فقه منظم کرده است (ازهریه، 2/521).