اِبْنِ عاصِم، ابویحیی محمد بن محمد (ح 790-860ق/1388- 1456م)، قیسی غرناطی، قاضی، ادیب، شاعر، فقیه و محدّث مالکی معاصر نصریان غرناطه. علاوه بر پدر نام 3 تن از اجدادش نیز همه محمد بوده است (مقری، نفح، 8/290). وی بیشتر عمر خود را در غرناطه سپری کرد و احتمالاً خاندان او از جمله کسانی بودند که پس از سقوط تدریجی شهرهای اندلس به دست مسیحیان، به غرناطه پناه آوردند (همان، 6/304). وی از پدر و عموی خود و دیگر دانشمندان عصر از جمله ابوالحسن ابن سمعهٔ، ابوالقاسم ابن سراج غرناطی، ابوعبدالله منتوری، ابوعبدلله بیانی و ابوجعفر ابن ابی القاسم سبتی علوم مختلف را فراگرفت و در شمار مشاهیر روزگار خود درآمد (بابا تنبکتی، 313؛ مقری، ازهار، 1/145؛ همو، نفح، 8/291؛ مخلوف، 248). او خود در شرحی که بر تحفهٔ پدرش نوشته، گوید در 838ق منصب قضا را در غرناطه برعهده گرفت (مقری، ازهار، همانجا؛ باباتنبکتی، همانجا). ظاهراً وی سالیان دراز در این مقام باقی ماند و در ادارهٔ امور جدیت و پایبندی بسیار از خود نشان داد، چنانکه در 845ق نامهای به ابن طرکاط که شاید یکی از قاضیان زیردستش بود، نوشت و او را سرزنش کرد و به اجرای عدالت در امر قضا فراخواند (مقری، نفح، 8/296- 298). 12 سال پس از این تاریخ، یعنی در 857ق بود که بنابر حکم مشروحی از طرف سلطان محمد الغالب بالله (احتمالاً احنف محمد بن عثمان از سلاطین بنی نصر) به سمت قاضی القضاتی غرناطه منصوب شد. در این حکم وی همطراز ابن جیّاب و ابن خطیب معرفی شده و از تمامی قضات و خطبا و فقها خواسته شده است تا به اطاعت و فرمانبری از او گردن نهند (همان، 8/298-304). برخی پنداشتهاند که وی در آنِ واحد، 12 منصب از جمله وزارت، قضا، کتابت و امامت مسجد را برعهده داشته است (باباتنبکتی، همانجا). تردید نیست که اینهمه مسئولیت و قدرت، بسیاری از معاصران را خشمگین میساخت. شاید به همین جهت میان او و ابوعبدالله سرقسطی، مفتی غرناطه درگیریهایی رخ داد، هر چند که منشأ آن را اختلاف در مسائل فقهی دانستهاند (مقری، ازهار، 1/145).وی کینه و خشم و نفرت شدیدی نسبت به مسیحیان ابراز میکرده و بر آن بوده است که آنان با فریب و نیرنگ و ایجاد تفرقه بین صفوف مسلمانان قوای ایشان را تضعیف کرده، شهرهای اندلس را یکی پس از دیگری به اشغال خود در میآورند. از این رو مسلمانان را به یاری دین خدا خوانده آنان را برضد دشمن اشغالگر تحریک به قیام میکرد (مقری، نفح، 6/301-304، به نقل از جنهٔالرضی ). ابنعاصم سرانجام به دلایلی که اینک بر ما پوشیده است، به دستور حاکم غرناطه کشته شد (بابا تنبکتی، همانجا). وی به سبب شیوایی سخن و نیز کاردانی و آزمودگی در کشورداری، در زمان حیاتش به ابن خطیب ثانی (نک: ه د، ابن خطیب) مشهور شد (مقری، نفح، 8/291، 304). در شعر و نثر به صنایع لفظی و معنوی سخت عنایت داشت و در این باب تکلف بسیار به خرج میداد. یکی از کارهای جالب، اما تکلفآمیز او، پرداختن قصیدهای است که اگر شمار معینی کلمه از درون آن استخراج گردد، از مجموع آنها دو قصیدهٔ دیگر و از هر کدام نیز موشّحهای به دست میآید. از این رو شاعر ناچار شده است در درون قصیده برخی کلمات را به رنگ سبز و برخی دیگر را به رنگ قرمز بنگارد، تا استخراج آنها میسر شود. مقری یکی از این موشحات را اختصار کرده و در نتیجه از آن موشحهٔ ناقص دیگری پدید آمده است (نک: مقری، ازهار، 1/146-156). این قصیده شامل 120 بیت است و در مدح سلطان ابوالحجاج یوسف (د 755ق/1354م) سروده شده است. چندین کتاب به ابن عاصم نسبت دادهاند که امروز هیچیک از آنها در دست نیست. این کتابها عبارتند از: جنّهٔ الرّضَی فی التسلیم لما قدّرالله و قضی (بابا تنبکتی، همانجا)؛ 2. الروض الا´ریض فی تراجم ذوی السیوف و الاقلام و القریض، که ذیلی است بر کتاب الاحاطهٔ فی اخبار غرناطهٔ تألیف ابن خطیب (مقری، نفح، 8/291؛ همو، ازهار، 1/145)؛ 3. شرح تحفهٔ الحکام فی نکت العقود و الاحکام (بابا تنبکتی، همانجا؛ قس: بستانی، 3/327).