اِبْنِ ظافِر، جمالالدین ابوالحسن علی بن ظافر (569 -613ق/ 1174-1216م)، ادیب، شاعر، مورخ و کاتب دولت ایوبیان. وی در قاهره به دنیا آمد، ابتدا نزد پدر فقه و کلام آموخت، سپس به ادب و تاریخ روی آورد و بسیاری از تواریخ شاهان عجم را از حفظ کرد و در همهٔ این علوم چیرگی تمام یافت. پدرش ابومنصور که مردی دانشمند بود، در مدرسهٔ مالکیهٔ قاهره که «قمحیه» نام داشت، علوم دین تدریس میکرد و چون درگذشت فرزند به جایش نشست (منذری، 2/276- 277؛ ذهبی، 22/60؛ ابن شاکر، 3/27) و این، ظاهراً نخستین شغلی بود که وی در جوانی برعهده گرفت. پس از آن در دیوان الملکالعزیز به کتابت پرداخت و دیگر دستگاه ایوبیان را ترک نگفت. ردپای او را گاه در اسکندریه، گاه در دمشق و گاه در جایهای دیگر میتوان یافت. ظاهراً پس از ترک دستگاه العزیز در 597ق، در دمشق به خدمت الملک العادل اول درآمد و یکبار به اشارت او شعری در مدح ملک منصور محمد بن مظفر، حکمران حماه سرود (ابن ظافر، بدائع، 324). بین سالهای 601 تا 602ق، او را در اسکندریه مییابیم که همچنان در خدمت ملک عادل بوده است. گزارشی از یکی از مجالس این امیر را همراه قصیدهای که الملک المعظم به عادل فرستاده و او را به بازگشتن به شام ترغیب کرده، در بدائع (ص 320-323) آورده است. وی از 603ق در رُها (اورفه) به خدمت الملک الاشرف درآمد و دیرزمانی از ملازمان وی بود. در 607ق نیز ملک اشرف او را برای مأموریتی به موصل فرستاد و وی در بازگشت چندی در شهر رُها باقی ماند (همان، 324-326). وی مدتی نیز در قلمرو حکومت ملک اشرف، عهدهدار امور دیوانی و مالی در شهر نصیبین بوده است (نک: همان، 209). اما در هر حال باید او را بیشتر شاعر دربار آن امیر به شمار آورد، زیرا ملاحظه میکنیم که پیوسته، در سفر و حضر، یا در مجالس گوناگون با وی مصاحبت داشته است و چنانکه اشاره شد، این دوستی حتی پیش از آن بود که ملک اشرف زمام بخش بزرگی از شام را برعهده بگیرد. ابنظافر خود گزارشهای گوناگونی از مجالس امیر باقی گذاشته است. مثلاً یکبار در مجلس بزم وی در رأس العین شرکت جسته، بار دیگر هم مجلس غنای او را در رها وصف کرده است (همان، 102-103، 324- 326). این دوستی باعث شد که حتی ملک اشرف او را منصب «وزارت» بخشید (منذری، 2/377؛ یاقوت، 13/264). وی پس از چندی در 612ق ملک اشرف را ترک کرد و به قاهره بازگشت. علت واقعی این اقدام بر ما پوشیده است، اما او خود، سبب را رهایی از قید وزارت و اشتیاق شدید به وطن ذکر کرده است (همان، 104). پس از بازگشت به قاهره وکالت بیتالمال را عهدهدار شد، اما در این مقام دیری نپایید و یک سال بعد درگذشت و در گورستان سفح المقطمِ قاهره به خاک سپرده شد (منذری، ابن شاکر، همانجاها؛ یاقوت، 13/265). مقام والایی که ابن ظافر نزد ملوک ایوبی داشت، موجب شد که با همهٔ بزرگان زمان نیز آشنا شود، چنانکه به مجالس ادبی قاضی فاضل، وزیر صلاحالدین ایوبی، رفت و آمد داشت و برخی از اشعار او را در کتابش ذکر کرده است ( بدائع، 116، 403-404، جم)؛ موشحات و اشعار ابن سناءالملک قاضی را نیز گاه از زبان خود وی آورده (همان، 101، 119، 279، جم) و اشعار و روایات فراوانی را مستقیماً از قول عمادالدین کاتب نقل کرده است (همان، 100، 115، 311، 388، جم). بزرگان دیگری هم که با وی دوستی داشتند یا در مجالس شعر و ادب همنشین او بودند، بسیارند و ذکر بیشتر آنان در بدائع آمده است. آثار: 1. بدائع البدائه. این اثر که مایهٔ اصلی شهرت و اعتبار ابن ظافر است، در واقع جُنگی از بدیهه سرایی شاعران در قالبهای گوناگون است. وی در این کتاب، با نثری متکلف و مسجع و آکنده از محسنات بدیعی و آرایشهای لفظی به ذکر اخبار ادبا و شعرا و چگونگی بدیههسرایی ایشان پرداخته است. این اخبار را نیز عموماً یا از کتابهای تاریخ و ادب برگرفته، یا از قول شیوخ خود نقل کرده، یا ماجراهایی بوده که بر خود او گذشته و یا لااقل شاهد و ناظر آنها بوده است (همان، 72، 76، 77، جم). گویی بسیاری از ادیبان و شاعران از اقدام او در تألیف بدائع آگاهی داشتهاند و وی از همه خواسته بوده که حکایات شیرینی را که در باب بدیههسرایی میشناسند، در اختیار او قرار دهند و آنان نیز خواهش او را پذیرفته بودهاند. مثلاً میبینیم که قاضی ابن مؤید از اسکندریه روایت شیرینی برای او ارسال داشته است (همان، 200). ابن ظافر در چگونگی تألیف کتاب خود گوید که در ابتدای جوانی، مقداری از اخبار شعرا را دربارهٔ بدیهه و ارتجال گرد آورده، سپس آنها را به قاضی فاضل عرضه داشته و قاضی فاضل او را به تکمیل کتاب سخت تشویق کرده است. آنگاه از این اخبار بخشی فراهم آمده که وی بر حسب زمان فصل بندی کرده و در خلال آن، اشعار و قطعاتی را که خود سروده یا مسجع ساخته بوده، به نام خود ذکر کرده است تا از اثر دیگران بازشناخته شود. آنگاه این مجموعه را دوباره به قاضی فاضل تقدیم داشته است. اما کتاب، به رغم اظهار خشنودی قاضی، به دست فراموشی سپرده میشود، تا آنکه در 603ق در مجلس ملک اشرف ذکر آن به میان میآید، و در آن زمان شاعر هنوز به ملک اشرف نپیوسته بوده است. همین امیر باعث میگردد که وی مورد توجه امیر قرار گیرد و همهٔ اخباری را که در آغاز جوانی گرد آورده بوده، به کتاب بیفزاید و مجموع آنها را به آن امیر تقدیم کند (همان، 4- 5). آنچه اینک از کتاب در دست داریم، با مقدمهای آغاز میشود، آنگاه دو فصل کوتاه میآید، یکی شامل شرحی مختصر در اشتقاق بدیهه و ارتجال و دیگری در بیان تفاوت بین این دو. سپس 5 باب در انواع بدیههسرایی با شرحی مختصر از هر یک از انواع آن به دنبال میآید. این کتاب در 1278ق به کوشش محمد قطهٔ عدوی، سپس در 1316ق در حاشیهٔ معاهد التنصیص و نیز در 1970م به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم در مصر به چاپ رسیده است. حاجی خلیفه (1/229) و ابن شاکر (همانجا) از ذیل خود مؤلف بر این کتاب نیز نام بردهاند. 2. غرائب التنبیهات علی عجائب التشبیهات، شاید کتاب ابن ظافر یکی از جامعترین آثاری باشد که در زمینهٔ تشبیهات به دست ما رسیده است. او خود در پایان مقدمهای که بر آن نوشته، فهرستی از مطالب عرضه کرده است ( غرائب، 8). وی کتاب را به 6 باب بخش کرده و هر باب آن را به ذکر یکی از موضوعات تشبیه اختصاص داده است، بدین قرار: در تشبیه اجرام علویه، میاه و انهار، انوار و اثمار و نبات، خمریات، غزل و نیز تشبیهات گوناگون. این کتاب به کوشش محمد زغلول سلام و مصطفی صاوی جوینی در 1971م در قاهره به چاپ رسیده است. نیز نسخهای خطی از آن در مادرید با عنوان المناقب النوریهٔ موجود است (نک: I/391 GAL, I/283; , 2 ESC، سلام، 29-30). 3. اخبار الدول المنقطعهٔ، که به کوشش آندره فریه در قاهره (1972م) به چاپ رسیده و شامل اخبار و حوادث دولتهای حمدانی، ساجی، طولونی، اخشیدی فاطمی و عباسی تا 622ق/1225م است. بخشهایی از آن نیز مستقلاً چاپ شده است، از جمله بخش ساجیین آن توسط فرایتاگ در 1823م در بن، نیز اخبار الدولهٔ الحمدانیهٔ بالموصل و حلب و دیار بکر و ثعور، به کوشش تمیمهٔ الرواف در دمشق (1985م) به چاپ رسیده است. اخبار الشجعان نیز بخشی از الدول المنطقعهٔ است که بروکلمان از آن نام میبرد I/553-554) .(GAL,S, آثار دیگری که برای وی برشمردهاند، بدین قرار است: مکرمات الکُتّاب، اساس السیاسهٔ، اخبار السلجوقیهٔ، التشبیهات، من اصیب ممن اسمه علی، نفائس الذخیرهٔ (یاقوت، 13/266-267؛ ابن شاکر، همانجا). همچنین کتاب شفاء الغلیل فی ذم الصاحب و الخلیل را به وی نسبت دادهاند که سیوطی خلاصهای از آن تهیه کرده و آن را الشهاب الثاقب فی ذم الخلیل و الصاحب نامیده است (زرکلی، 4/297).