نگارنده در این کتاب، کوشیده ساحتهای دینی و معنوی بحران زیستمحیطی، نیز اهمیت شکاف میان معرفت و امر قدسی (معنویت) را در شتاب بخشیدن به آشفتگیهای یک نظم معنوی و فکری خاطرنشان سازد. به تصریح وی: 'هدف ما در این تحقیق، نفی مدعیات تمامیتخواهانهی علم متجدد و باز کردن فضایی برای ابراز دیدگاه دینی دربارهی نظم طبیعت است که سنتهای گوناگون در طی قرون و اعصار در علوم قدسی و جهانشناسیهای خویش در شرح و بسط آن کوشیدهاند. فقط در صورتی که حیات واقعا مقدس باشد، میتوان از تقدس حیات به معنایی بیش از یک معنای روزنامهای (ژورنالیستی) سخن گفت. در عالمی که در آن، همان مقوله و مفهوم تقدس، در اطلاق بر طبیعت، بیمعناست، سخن گفتن از تقدس حیات، چیزی در حد تفکر احساساتی یا نفاق است. دیدگاه دینی دربارهی نظم طبیعت را باید در سطوح مابعدالطبیعی، فلسفی، جهانشناختی و علمی به عنوان معرفی شروع، احیا کرد، بیآن که لزوما در مقام انکار معرفت علمی متجدد برآمد. هرچند باید به خاطرداشت که این علم متجدد، نتیجهی همان پرسشهای مخصوصی است که دربارهی طبیعت، مطرح شده است. فاجعهی عظیمی که در این عرصه روی داد، این بود که علم متجدد با طرح پرسشهای خاصی دربارهی طبعیت آغاز کرد و با این دعوی خاتمه داد که این پرسشها تنها پرسشهای شایستهی طرح و در واقع، قابل طرح است. از این روی فهم دینی از طبیعت، از جمله جسم فیزیکی که در بسیاری از گفتوگوهای دوران معاصر دربارهی انسان و طبیعت، مسالهی محوری است و برای تعالیم ادیان بسیاری غیر از ادیان رایج در مغربزمین، کماکان محوریت دارد، باید در سیاق هر سنت به طور کامل ابراز شود و بر پایهی چنین معرفتی، اخلاق دینی محیط زیست به قسمی تبلیغ و ترویج شود که در مقیاس جهانی معنادار باشد. سعی کردهایم با اشارتی چند به تعالیم سنتی دربارهی بدن بشر، اهمیت اساسی این قبیل تعالیم برای فهم دینی نظم طبیعت را نشان دهیم، برای حفظ قداست حیات، باید یکبار دیگر ماهیت قدسی طبیعت را یادآوری کرد و این به معنای قداستبخشی دوباره به طبیعت است. به این معنا که پردههای جهل و غرور را که قداست طبیعت را از دید بخش عمدهای از بشریت نهان میدارند، کنار بزنیم'. برخی مباحث کتاب عبارت است از: 'دین و ادیان'، 'نظم طبیعت'، 'فلسفه و خطاهای آن'، 'علوم سنتی، انقلاب علمی و پیامدهایش'، 'پیامدهای غمانگیز انسان قرایی در غرب'، 'بازیابی طبیعت'، 'حکمت بدن' و 'دین و قداستبخشی دوباره به طبیعت'.