آفتاب

ج

ج

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سمرهٔ. صحابی است و در زمان عبداﷲبن زبیر. (تاریخ الخلفاء ص 143). و به سال 66 هَ . ق . درگذشت (۱) . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 14). وی خواهرزاده ٔ سعد وقاص بود و در کوفه سکونت داشت . (تاریخ گزیده ص 221). و عامر الشعبی از او روایت کرده است . (حبیب السیر چ خیام ج



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سمرهٔبن جنادهٔ السوائی . رجوع به ماده ٔ قبل شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سمیره اسدی کوفی . طوسی او را از رجال شیعه شمرده و کشی وی را از راویان حضرت جعفر صادق (ع ) ذکر کرده است . علی بن حکم گفته است : او در روایت راستگو و سخت کوش بود و احادیث خود را کتابی کرده بودو جز از آن روایت نمیکرد. (لسان المیزان ج 2 ص 87).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن سنان الحرّانی . یکی از صناع الات فلکی است . وی شاگرداحمدبن خلف و محمدبن خلف میباشد. (الفهرست ص 396).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن شیبان بن عجلان بن عتاب بن مالک الثقفی . مداینی است ، در کتاب اخبار ثقیف او را جزءاشخاصی که در بیعت رضوان حضور داشته اند آورده و ابن دبّاغ او را استدراک کرده است . (الاصابهٔ ج 1 ص 221).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن صبح . مکنی به ابی بشر، تابعی است .



جابر. [ ب ِ ] (اِخ )ابن صفربن امیهٔ الانصاری . از صحابه و برادر جبار بود. ابن القداح گوید در عقبهٔ و تمام جنگها بجز غزوه ٔ بدر حضور داشت . ابن اسحاق گوید ابن سعد گفته است که : واقدی و موسی بن عقبهٔ او را نشناخته اند و در مسند مسدداز طریق ابن اسحاق از ابی سعد از جابربن عبداﷲ از رسول خدا (ص ) روایتی نقل شده است . (الاصابهٔ ج 1 ص 221).



جابر.[ ب ِ ] (اِخ ) ابن طارق بن ابی طارق بن عوف الاحمسی البجلی . گاهی او را بجدش نسبت میدهند و او را جابربن عوف یا جابربن ابی طارق گویند و بخاری گوید که سند احادیث وی نزد نسائی صحیح است و ابن حبان بین جابربن طارق الاحمسی با جابربن عوف الاحمسی فرق گذاشته و گفته است که اولی ساکن کوفه بوده و دومی دارای اصحابی بود و پدر حکیم بن جابر است ، و بعضی دیگر نیز بین جابربن طارق و جابربن عوف فرق گذاشته اند ولی تمام این گفته ها وهم و غلط ا...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن ظالم بن حارثهٔبن عتاب بن ابی حارثهٔبن جُدی بن تدول بن بُحترالطائی البحتری . طبری وی را جزء کسانی که از طائفه ٔ طی بخدمت حضرت رسول (ص ) رسیدند ذکر کرده و گوید حضرت رساله ای برای او نوشته است ،و بحتر همان کسی است که بحتری شاعر معروف به او منسوب است . (الاستیعاب ج 1 ص 86). و رجوع به الاصابهٔ شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عباس نجفی . در کتاب امل الامل چنین آمده است که وی از فضلا و صالحان بوده است و از طریق مولای ما محمد باقربن محمدتقی مجلسی از پدرش روایت میکند. (تنقیح المقال ممقانی ص 199). و صاحب روضات الجنات او را چنین تعریف میکند: از فضلای متأخر و از پرهیزکاران پاکدامن بوده و شیخ حر عاملی او را در امل الامل ذکر کرده و گفته است که او از مولانا محمدباقربن محمدتقی مجلسی از پدرش روایت میکند و ش...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ اشهلی . رجوع به جابربن خالدبن مسعود شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن جابر العقیلی . از بشربن معاذ الاسدی نقل شده است که با رسول اکرم (ص ) نماز گزارد. و این دروغ است و بنظر من چنین شخصی وجود نداشته است . و عقیلی و یمامی یک شخص است که خطیب او را در المتفق والمفترق آورده است . وی دروغگو و جاهل و پلید بوده است . سهل بن شاذویه گوید: سه تن از کذابین را در بخارا دیدم : محمدبن تمیم ، حسن بن شبل و جابرالیمامی . و غنجاز گفته است : امیر بخارا خالدبن احمد او را از آنجا تبعید کرده...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن الحاج مکنی بابی الصلاح المؤقت . او راست : مقرب المطالب در علم تقویم و تنجیم که بشعر است و اول آن بیت زیر است :
الحمدﷲ البدیع الصانع
الواحد الرّب ِ الحکیم الواسع.

(کشف الظنون ج 2 ص 508).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن رئاب (یارباب ) بن النعمان بن سنان بن عبیدبن عدی بن غنم بن کعب بن سلمهٔ. از اصحاب عقبه است و آنها شش تن بوده اند که در موضعی نزدیک بمنی بنام عقبه خدمت رسول خدا (ص ) رسیدند و دعوت آن حضرت را اجابت کردند و اسلام آوردند و بمدینه برگشتند و مردم آنجا را به اسلام دعوت کردند و تبلیغ کردند بطوری که آوازه ٔ دعوت آنها در میان مردم پیچید و نام پیغمبر زبان زد خاص و عام گردید. (امتاع الاسماع ص جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمروبن حرام انصاری . مکنی به ابوعبداﷲ و ابوعبدالرحمان و ابومحمد، از کسانی است که حدیث بسیار از رسول اکرم (ص ) روایت کرده است . مسلم از وی روایت کرده که درنوزده غزوه با رسول اکرم (ص ) شرکت داشته است و در مصنف وکیع از هشام بن عروهٔ نقل شده که گفته است : جابربن عبداﷲ مجلس درسی در مسجد نبوی داشت و از او کسب علم میکردند. و ابن ربیع گفته است : در زمان حکومت مسلمهٔبن مخلد جابر بمصر آمد و نزد عقبهٔبن عام...



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ راسبی . از بنی راسب است و ابوشداد از وی روایت کند. (الاستیعاب ج 1 ص 85). و رجوع به الاصابهٔ شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ یمامی ، کذاب است . در بخارا بعد از سنه ٔ دویست هجری از طریق حسن بصری روایت میکرده و خالدبن احمد امیر آن دیار او را تبعید کرده است . از حسن روایت کرده است که گفت وقتی که متولد شدم مرا نزد رسول خدا(ص ) بردند. آن حضرت در حق من دعا فرمود و گفت :خدایا نزاهت در علم به وی عطا کن . (لسان المیزان ج 87). و رجوع به جابربن عبداﷲبن جابرالعقیلی شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبیدالعبدی . احادیث وی از حضرت رسول (ص ) در باب اشربه است و جز پسرش کسی از او روایت نکرده است . ابن ابی حاتم از پدرش نقل میکند که گفت او اهل بحرین بوده و یکی از کسانی است که از بحرین بخدمت رسول (ص ) آمد و عبداﷲ پسرش از او روایت کند. (الاستیعاب ج 1 ص 86). رجوع به الاصابهٔ شود.



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عتیک . تاریخ الخلفاءجابربن عتیک را جزو اعلامی که در زمان خلافت یزیدبن معاویه درگذشته اند نام میبرد. (تاریخ الخلفاء ص 140). وی را جبربن عتیک نیز گویند. و نسب او را چنین آورده اند: جبربن عتیک بن قیس بن الحارث بن هیشهٔبن الحارث بن امیهٔبن زیدبن معاویهٔبن مالک بن عوف بن عمروبن عوف بن مالک بن الاوس الانصاری المعاوی المدنی . در غزوه ٔ بدر و غزوات بعد از آن حضور داشته و در سال



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عتیک بن قیس بن الاسودبن مری بن کعب بن غنم بن سلمهٔ الانصاری السلمی ، از صحابه است و اختلاف است که در جنگ احد حضور داشته یا نه . ابن سعد از جماعتی از علماء نقل کرده است که در غزوات بعد از اُحُد حضور داشته است . (الاصابهٔ ج 1 ص 224).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عتیک بن نعمان بن عتیک الانصاری الاشهلی . ابن حبان او را صحابی شمرده و گوید کنیه ٔ وی ابوعبداﷲ است . پسرش ابوسفیان از وی روایت کند. (الاصابهٔ ج 1 ص 224).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عثمان ، پسر عثمان بن عفان خلیفه ٔ سوم است . وی یازده پسر داشته و جابر پسر نهم وی میباشد. (تاریخ گزیده ج 1 ص 192).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عثمان حنفی . محدث است . محمدبن داود از وی روایت کند و او از یوسف بن عطیه روایت دارد. (عیون الاخبار ج 3 ص 184).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمرالمزنی . ابن فتحون او را استدراک کرده و گوید طبری گفته است که عمراو را بر سرزمینی که بوسیله ٔ دجله و فرات آبیاری میشود والی ساخت و او استعفا کرد. (الاصابهٔ ج 1 ص 275).



جابر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمرو الراسبی البصری . مکنی بابی الوازع . رجوع به ابوالوازع جابر... شود.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله