آفتاب

ض

ض

نمایش ۱ تا 25 از ۲۰۰ مقاله

ضأز. [ ض َءْزْ ] (ع مص ) ستم کردن . (منتهی الارب ). جور کردن . (منتخب اللغات ). نقصان کردن حق کسی . (تاج المصادر). کم کردن حق کسی . (منتخب اللغات ). ضَأزَ فلاناً حقه ؛ کم کرد حق او را. (منتهی الارب ).



ضاس . (اِخ ) جایگاهی است بین مدینه و ینبع. (معجم البلدان ).



ضأضاء. [ ض َءْ ض َءْ ] (ع اِ) بانگ و فریاد مردمان در جنگ . (منتهی الارب ).



ضأضاءهٔ. [ ض َءْ ض َ ءَ ] (ع مص ) خروشیدن در جنگ . ناله و فریاد کردن در جنگ . (منتهی الارب ).



ضأط. [ ض َ ءَ ] (ع مص ) هر دو دوش و بازوان را حرکت دادن در رفتن . (منتهی الارب ). جنبانیدن دو دوش و تن . (منتخب اللغات ).



ضاطر. [ طِ ] (اِخ ) ابن حبشیّه بن سلول خزاعی ، از قحطان . جدی جاهلی است و قرهٔبن ایاس شاعر از نسل اوست . (الاعلام زرکلی ج 2 ص 437).



ضاعل . [ ع ِ ] (ع ص ) شتر نر توانا. (منتهی الارب ).



ضاغب . [ غ ِ ] (ع ص ، اِ) ضاغث . شخصی که جهت ترسانیدن کسی در پنهان آوازی مهیب و مخوف برزند تا شنونده خائف و بیمناک گردد. (منتهی الارب ).



ضاغث . [ غ ِ ] (ع ص ، اِ) ضاغب . آنکه پنهان شود در پوششی و جز آن و به آواز مهیب ترساند کودکان و مانند آنرا. (منتهی الارب ). لولو. کخ . یک سردوگوش . لولوخُرخره . لولوخُرناس .



ضاغط. [ غ ِ ] (ع ص ، اِ) نگاهبان و امین بر چیزی . (منتهی الارب ). مشرف . (منتخب اللغات ). || گشادگی بغل شتر و بسیاری گوشت آن . (منتهی الارب ). || آنچه انگور بدان بیفشارند. (مهذب الاسماء). || افشرنده . فشارنده . (منتخب اللغات ). || نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. (غیاث ) (آنندراج ). یکی از اوجاع خمسهٔعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در «الاوجاع التی لها اسماء» گوید: سببه مادهٔ تضیق علی العضو المکان او ریح...



ضاغن . [ غ ِ ] (ع ص ) (فرس ...) اسب کاهل . اسبی که تا نزنی نیکو نرود. (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ).



ضاغوط. (ع اِ) کابوس . (بحر الجواهر). خفتو. حالتی که آدمی خفته پندارد که کسی گلوی وی می فشارد. (غیاث ) (آنندراج ). سکاچه .بختک . نیدلان . نیدل . عبدالجنهٔ. رجوع به کابوس شود.



ضاف . [ فِن ْ ] (ع ص ) ثوب ٌ ضاف ؛ جامه ٔ کامل و تمام . (منتهی الارب ). ضافی . رجوع به ضافی شود.



ضافط. [ ف ِ ] (ع ص ) مسافر سفر دور و دراز. || شتر بارکش . || آنکه متاع را از شهری بشهری برد برای فروختن . (منتهی الارب ).



ضافطهٔ. [ ف ِ طَ ] (ع ص ) مردم فرومایه . (منتهی الارب ).



ضافی . (ع ص ) تمام . و یقال : ضافی الفضل علی قومه . (مهذب الاسماء). فراخ عیش و تمام نعمت . || ثوب ٌ ضاف ؛ جامه ٔ کامل و تمام . (منتهی الارب ). || رجل ٌ ضافی الرأس ؛ مرد بسیارموی . (منتهی الارب ).



ضافیهٔ. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث ضافی . || زن تمام . (مهذب الاسماء) : نعمت حق سبحانه و بحمده ، در بازمانده ٔ امیر ماضی سایغ و ضافیهٔاللباس است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 460).



ضال . (ع اِ) درخت که از آن کمان کنند. کُنار که از باران آب بخورد. کُنار دشتی یا درخت دیگر. کُنار. درخت کُنار دشتی . (منتخب اللغات ). میوه ای است سرخ چون عناب و آن را بفارسی کُنار خوانند و بعربی ثمرهٔالسّدر خوانند و در هندوستان بِبْر گویند. (آنندراج ) (برهان ). اسم سدر جبلی است . سدر. (تذکره ٔ انطاکی ). سدر دشتی . نام ثمر سدر است . (۱) درختی است در بادیه و ذکرش در اشعار بسیار آمده . (نزههٔ القلوب ).



ضال . (اِخ ) ذات الضال ؛ موضعی است .



ضال . [ ضال ل ] (ع ص ) گمراه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتخب اللغات ). گمره . غوی . تائه . بیراه . (دهار). بیره . ج ، ضالون (مهذب الاسماء)، ضالین :
بس ز نقش لفظهای مثنوی
صورتش ضالست و هادی معنوی .

مولوی .
چونکه از میخانه مستی ضال شد
تسخر و بازیچه ٔ اطفال شد.

مولوی .
وحشتت همچون موکل می کشد
که بجوی ای ضال منهاج رشد.

مولوی .



ضال . [ ضال ل ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن معویهٔبن عبدالکریم ضال . وعلت اشتهار او بدین صفت آن است که در طریق مکه راه را گم کرد، نه اینکه در دین گمراه باشد. (سمعانی ).



ضالهٔ. [ ل َ ] (ع اِ) یک بنه ٔ ضال باشد یعنی از کُنار دشتی . || سلاح هرچه باشد یا تیر خاصهًٔ.



ضالهٔ. [ ضال ْ ل َ ] (ع ص ) شتر که بی شبان و صاحب در جای هلاک باشد. (منتهی الارب ). گمشده (مذکر و مؤنث در وی یکسانست ). (منتهی الارب ) (دهار). گم گشته از حیوان (مذکر و مؤنث ) و جز آن . ضایعه . چیزی گمشده . (منتخب اللغات ). و در شعر بتخفیف نیز آمده است ضرورت را :
سابع از ثامن ندانم ضاله ام
خون همی گرید فلک از ناله ام .

مولوی .
حکمت قرآن چو ضاله ٔمؤمنست
هر کسی در ضاله ٔ خود موقنست .



ضالع. [ ل ِ ] (ع ص ) ستمکار. جورکننده . || کژ که نه از خلقت باشد. (منتهی الارب ). میل کننده . (منتخب اللغات ). || شتر هفت ساله .



ضالین . [ ضال ْ لی ] (ع ص ، اِ) ج ِ ضال ّ.



نمایش ۱ تا ۲۰ از ۲۰۰ مقاله