نویسنده: جان کئتزی<br /> مترجم: م.سجودی
در آپارتمانی یک اتاقه زندگی میکند نزدیک ایستگاه راهآهن ماوبری، که برای آن هر ماه یازده گینه میپردازد. در آخرین روز کاری هر ماه، قطار میگیرد و به شهر میرود، به خیابان لوپ، که بنگاه معاملات املاک اِی و بی. لیوی دفتر کوچکی دارد با تابلو برنجی بر سر درش، این آقای بی.لیوی کوچکتر از برادران دیگر است. او پاکتی را که مبلغ اجاره در آن است تحویل بنگاهی میدهد. آقای لیوی پول را میریزد روی میز در هم برهم خود و میشمارد. غرولندکنان و عرقریزان رسیدی مینویسد و میگوید: ”بگیر جوان“ و کاغذ را با اطمینان بهدست او میدهد. دردش این است که اجارهاش دیر نشود زیرا که به بهانهای جعلی در آن آپارتمان است. وقتی اجارهنامه را امضا کرد و حقالزحمهٔ بنگاه را پرداخت، شغل خود را نه ”دانشجو“ بلکه ”کتابدار“ معرفی کرد و آدرس کاری خود را دانشگاه داد.<br /> همهاش هم دروغ نیست. از دوشنبه تا جمع شغلش اداره کردن اتاق مطالعه در طول ساعتهای شب است. این شغلی است که در اکثر مواقع، زنان کتابدار معمولی، ترجیح میدهند انجام ندهند، زیرا دانشکده که در بالای منطقهٔ کوهستانی واقع شده، بههنگام شب بیش از اندازه متروک و غمافزاست. حتی او هنگامیکه در عقبی را باز میکند و کورمال کورمال راهش را از راهرو شیبدار و تاریک به کلیدهای اصلی برق میپیماید، سرمائی در مهرههای پشتش احساس میکند.<br /> برای بدکاران خیلی راحت است که هنگام رفتن کارمندان به خانه در ساعت پنج، پشت قفسههای کتابها پنهان شوند، بعد دفاتر خالی را غارت کنند و در تاریکی گوش به زنگ بمانند تا در کمین کتابدار شب بنشینند، برای کلیدهایش.
فایل(های) الحاقی
جوانی | javani.pdf | 571 KB | application/pdf |