آفتاب

کتاب ذهن نا آرام



موجودی بر روی کره زمین است به نام انسان. ارگانسیمی به نام انسان یک سر دارد که داخل آن یک سیستم پردازشگر قوی و حافظه پر ظرفیتی است که نام آن را مغز نهاده اند. چیز دیگری نیز در کنار یا درون مغز است که نام آن را ذهن گذاشته اند.

معرفی کتاب ذهن نا آرام

موجودی بر روی کره زمین است به نام انسان. ارگانسیمی به نام انسان یک سر دارد که داخل آن یک سیستم پردازشگر  قوی  و حافظه پر ظرفیتی است که نام آن را مغز نهاده اند. چیز دیگری نیز در کنار یا درون مغز است که نام آن را ذهن گذاشته اند. جنس ذهن ماهیت دانشی دارد. در ارگانسیم انسان ورودی و خروجیهایی برای مغز و یا ذهن تعبیه شده اند که عبارتند از: چشم، گوش، بینی، دهان و حس لامسه. چیز دیگری نیز در ارگانیسم انسان سوای مغز و ذهن جاسازی شده است که فروید نام آن را نهاد یا لیبدو گذاشته و در آموزهای دینی به آن نفس می گویند. نهاد یا نفس بدنبال ارضای نیازهای لذت طلبی خود هستند. (سعی بر آن خواهیم داشت که از نامها عبور کنیم و به اصل داستان برسیم، بطوریکه ارگانسیم انسان را در گام اول خوب بشناسیم و سپس اگر خواستیم در پردازشگر ارگانسیم دستکاری کنیم، با آگاهی این کار را انجام دهیم.)
در شروع شناخت ارگانسیم از مغز و یا ذهن آغاز می کنیم و با نهاد کار خاصی نداریم. مجاری ورودیهای اصلی ذهن عبارتند از: 1-چشم ، 2-گوش. تصاویر و اصوات از طریق چشم و گوش در حافظه مغز ریخته می شوند و باز پرداختن به آن تصاویر و اصوات توسط پرسه ای شکل می گیرد که نام آن را فکر نهاده اند - در واقع می شود چنین گفت که فکر زبان ذهن است. ارگانسیم چه بخواهد چه نخواهد از طریق چشم و گوش در لحظه لحظه حیاتش ورودیهایی وارد ذهن می شوند و در آنجا ثبت می شوند که بنابر نیاز ارگانسیم در مواقع لزوم آن داده های ثبت شده کارشان را انجام می دهند مثل یادگیری رانندگی. بعد از اینکه ما رانندگی یاد گرفتیم دیگر فکر نمی کنیم که چگونه رانندگی کنیم بلکه حافظه ناآشکار ما کارش را به نحو احسن انجام می دهد.
عقل جزئی انسان در انباشت ورودیهای ذهن شکل می گیرد و هدایت ارگانسیم را در دست می گیرد. با توجه به عدم کنترل ورودیها آن هم بدلیل عدم شناخت از تاثیر گذاری هر آنچه که بر ذهن می رود بر شکل گیری عقل جزئی - تعارضات متعددی در بین ورودیها شکل می گیرد که در اثر بی توجهی به این تعارضات در طول زمان به یک بحران یا کلاف ذهنی تبدیل می شود. در این حالت دو راه پیش روی ارگانسیم گشوده می شود؛ یکی شناخت تک تک بدستکورها و پاک کردن یکی یکی آنها، و دوم اینکه پاک کردن کلی ذهن و یا به اصطلاح رفرش کردن آن.
نویسنده اعتقاد بر این دارد که نمی توان با پاک کردن تک تک بدسکتورها پردازشگر ذهن را سر و سامان دهیم بلکه باید تا آنجایی که می توانیم به بهم ریختگی ذهنمان آگاه شویم تا آماده شویم برای حادثه بزرگ پاک سازی ذهن. از نظر نویسنده مطالعه یکی از ابزارهای قدرتمندی است برای آرام کردن ذهن. چنانچه جنس این مطالعه از جنس شناخت زوایای مختلف ذهن باشد با یک تیر دو نشان می زنیم هم ذهنمان را آرام می کنیم و هم اینکه خواسته ناخواسته به سمتی حرکت می کنیم که به محتویات ذهن بی اعتماد شویم و آماده رهایی از دانستگی هایمان شویم. در مسیر رهایی از دانستگی هایمان با مسائل و موارد متعدد دیگری نیز آشنا می شویم که بخشی از آن آگاهیها در کتاب ذهن ناآرام به قلم تحریر رفته است.

نوشته: هادی بیگدلی




پیوست ها


وبگردی