هوشنگ
پسر سيامک بود که ۴۰ سال پادشاهى کرد و به انتقام خون پدر عده زيادى از ديوان را کشت. او آتش را پيدا کرد و جشن سده يادگار او است. او زراعت را به مردمان آموخت.
طهمورث
جانشين هوشنگ ۳۰ سال پادشاهى کرد و به يارى ايزد هوا، بر اهريمن که به شکل اسبى درآمده بود سوار شد و هر روز سه بار برگرد جهان مىگشت و اهريمن را در بند نگاه مىداشت. او پشمريسى را به مردمان و خبردادن بامداد خروس آموخت، تا اينکه اهريمن که آنگاه شده بود که چه هنگام طهمورث از او مىترسيد يک روز که طهمورث بر او سوار بود او را به زمين افکند و موجب مرگ وى شد.
جمشيد
۶۵۰ يا ۷۰۰ سال پادشاهى کرد. در زمان او مردم در آسودگى مىزيستند و تعداد مردمان و چارپايان فزونى يافت و زمين براى آنها تنگ شد. جمشيد سه بار از زمين خواست تا فراختر شود و زمين هر بار بزرگتر از دفعهٔ قبل شد و جا براى همهٔ موجودات پيدا شد. جمشيد تختى داشت که ديوها آن را حمل مىکردند و او هر زمان که مىخواست با آن تخت گرد جهان مىگشت. او ذوبآهن، رشتن، بافتن و دوختن جامه و کشتيرانى را به مردم آموخت. جشن نوروز يادگار زمان جمشيد است. در زمان او ضحّاک تازى بر ايران چيره شد و بالاخره ضحاک در کنار درياى چين بر او دست يافت و او را دو نيم کرد و خواهران او را به زنى گرفت. ضحاک (اژىدهاک) يا بيوراسب، صورت و سيرت زشتى و با فريب ابليس با کندن چاهى برسر راه پدر خود او را کشت، پس از آن ابليس بهصورت جوانى خوبرو بر او ظاهر شد و اجازه خواست تا دو کتف او را ببوسد. از جاى بوسهٔ ابليس دو مار روئيد. اين بار اهريمن بهصورت پزشک بر او ظاهر شد و گفت که خوراک مارها مغز سر آدمى است. سالها هر روز دو نفر را مىکشتند و مغز سر آنها را به مارها مىدادند تا آنکه کاوهٔ آهنگر که ضحاک همهٔ فرزندان او را کشته بود قيام کرد، مردم به گِرد او جمع شدند. ضحاک چرمى را که به هنگام کار بر پيش مىبست، درفشى نمود (درفش کاويان) و به همراه مردم نزد فريدون که از نسل جمشيد بود رفت و آنها فريدون پسر آبتين را که بهدست ضحاک کشته شده بود به شاهى برداشتند.
جدول پيشداديان
پادشاه | مدت پادشاهى (سال) | |||||
هوشنگ | ۴۰ | |||||
طهمورث | ۳۰ | |||||
جمشيد | ۶۵۰ يا ۷۰۰ | |||||
فريدون | ۵۰۰ | |||||
منوچهر | ۱۲۰ | |||||
نوذر | ۲/۵ | |||||
زاب (زوطهماسب) | ۵ | |||||
گرشاسب | ۹ |
فريدون
ضحّاک را در غارى در کوه دماوند در بند کرد. مردم در زمان او با آسودگى زندگى کردند. او سه پسر داشت: سلم و تور و ايرج. او توران را به تور، ايران را به ايرج و روم را به سلم داد. ولى سلم و تور ايرج را به نامردى کشتند.
منوچهر
از نسل ايرج بود که فريدون او را از دست سلم و تور پنهان ساخت. منوچهر با يارى پهلوانانى چون گرشاسب و سام و نريمان و قارن (پسر کاوهٔ آهنگر) سلم و تور را کشت و به شاهى رسيد. کشتن تور باعث جنگهاى ايرانيان و تورانيان شد. منوچهر آمل را پايتخت خويش قرار داد. بالاخره ميان او و افراسياب تورانى صلح شد و قرار شد تا از مازندران تيرى بهسوى شرق رها شود و محلّ فرود آمدن تير مرز ميان دو کشور باشد. آرش کمانگير پهلوان ايرانى بر قلهٔ دماوند رفت و با تمام نيروى خود تيرى افکند و خود بىجان بر زمين افتاد. فرشتهٔ باد نگهبان تير او بود. تير از بامداد تا ظهر در آسمان رفت و هنگام نيمروز بر درخت گردوئى در کنار جيحون نشست و آن محل مرز ميان ايران و توران شد.
نوذر
پسر منوچهر پس از پدر به شاهى نشست. پشنگ پادشاه توران چون از مرگ منوچهر با خبر شد پسران خود را به جنگ نوذر فرستاد. نوذر کشته شد و افراسياب پسر پشنگ ۱۲ سال بر ايران پادشاهى کرد.
زاب (زوطهماسب)
پسر نوذر در سالخوردگى به شاهى رسيد و پس از او گرشاسب به شاهى رسيد که آخرين پادشاه پيشدادى است. در روزگار او افراسياب به ايران هجوم آورد و گرشاسب، رستم را بهدنبال کيقباد به کوه البرز فرستاد تا او را به شاهى دعوت کند.
مدت سلطنت پيشداديان را حدود ۲۴۰۰ سال نوشتهاند. داستان پادشاهان پيشدادى ميان ايرانيان و هنديان مشترک است و آن را يادگار دورانى مىدانند که آرياهائىهاى ايران و هند از هم جدا نشده بودند.