جغرافيا و سياست
جفرافيا علمى است که به مطالعه محيط انسانى کره زمين مىپردازد يا اينکه کره زمين را از ديدگاه محيط انسانى مورد مطالعه قرار مىدهد. به بيان ديگر، جغرافيا عبارت است از مطالعه علمى روابط انسان و محيط، حال اين محيط، محيط زيست طبيعى باشد يا محيط زيست انسانى - اقتصادى يا محيط سياسى و امنيتى - استراتژيک. جغرافيا دانشى است کهن و از علوم پايه بهشمار مىآيد که پيشينه تاريخى مطالعات آن به پيدايش تاريخ نوشته شده تمدن بشرى باز مىگردد، حال آنکه شاخه سياسى آن دانشى کاملاً نوين است که همراه با پيدايش مفهوم ملت و حکومت ملتى در قرن نوزدهم پديد آمد.
سياست به معنى تدبير و بهکار گرفتن تدبير در کار کشوردارى يا در مديريت اجتماع است. تا قرون وسطاى اروپائى سياست در خدمت دين بود و بخشى از آن شمرده مىشد. به گفته ديگر، تا قرن هيجده، سياست در خدمت ايدئولوژى انسان بود. با پديد آمدن مفاهيمى چون ملت، حکومت ملتي، اقتصاد جهاني و روابط بينالملل در دوران مدرن، سياست رفته رفته در خدمت اقتصاد و رسيدن به اهداف اقتصادى قرار گرفت. در دوران پست مدرن که از فروپاشى نظام دو قطبى در جهان آغاز شد، زير بناى شکل گرفته نظام جهانى بر اساس تفاوتهاى ايدئولوژيک شرق و غرب، دگرگون شده و با جهانى شدن اقتصاد بازار آزاد، نظام جهانى جنبهاى اقتصادى پيدا کرد؛ بدين ترتيب، نقش سياست در خدمت اقتصاد، ژرفتر از گذشته شده و سياست در رابطه با جغرافيا دوران کاملاً تازهاى را در مطالعات علمى منطقهاى و جهانى بشر آغاز کرده است. در همان حال شايان توجه است که بازگشت به حکومت مبتنى بر ايدئولوژي اگرچه سياست را دوباره به خدمت ايدئولوژى در مىآورد، باتوجه به بنيادين بودن اقتصاد در روابط بينالملل به منزله زيربناى اصلى نظام جهانى نمىتواند نقشآفرينى سياست در اقتصاد را متوقف سازد.
جفرافياى سياسى
جغرافياى سياسى و سياست جغرافيائى يا ژئوپوليتيک دو مبحث مکمل هم از يک موضوع است که به مطالعهٔ نقشآفرينى قدرت سياسى در محيط جفرافيائي مىپردازد. در جغرافياى سياسي، تأثير انسان در مواردى چون موقعيتها، مرزها، سرزمينها، ملتها و منطقهها مطالعه مىشود. در برخوردى کلي، مىتوان جغرافياى سياسى را عبارت از مطالعهٔ اثرگذارى تصميمات سياسى صاحبان قدرت در محيط جغرافيائى دانست؛ مانند تقسيمات سياسى کشور و مرزسازىهاى سياسى روى صحنه جغرافيائي. حال آنکه ژئوپوليتيک را در نگاهى کلى مىتوان عبارت از، مطالعه اثرگذارى عوامل جغرافيائى در تصميمگيرىهاى سياسى صاحبان قدرت دانست؛ مانند ارزيابى نقش عوارض و موقعيتهاى جغرافيائى و منابع طبيعى در برنامهريزىهاى مربوط به پيشبرد اهداف سياسى.
کشور، مهمترين مبحث در جغرافياى سياسى
کشور - contry مفهوم اصلى مورد توجه در مطالعات جغرافياى سياسى است. موارد و مفاهيم ديگرى که در اين دانش مورد توجه و بحث قرار مىگيرد، بهگونهاى مستقيم و اثرگذار، با مفهوم کشور ارتباط پيدا مىکند، و در بيشتر موارد، اين مفاهيم بدون مفهوم کشور، پايدار نيستند. برخى از جغرافيدانان باختر زمين، مانند ريچارد هارتشورن Richard Hartsorne نيز مفهوم کشور را مفهوم اصلى در مباحث جغرافياى سياسى فرض مىکنند و آن را بحث پايه مىدانند.
يک کشور، يک واحد سياسى است و مجموعهاى از اين واحدهاى سياسي، نقشه سياسى جهان را تکميل مىکند. ازنظر ساختاري، کشور از به هم آميختن سه عنصر سرزمين، ملت و حکومت پديدار مىآيد. مکانيزم اداره سرزمين از سوى حکومت بر اساس اراده ملت پيونددهنده اين سه عنصر است و از پيوند اين سه عنصر مفهوم کشور واقعيت مىيابد؛ بدين ترتيب، سه پديده سرزمين، ملت و حکومت اجزاءِ جدائىناپذير يک موجوديت جغرافيائى - سياسى هستند. از سوى ديگر، اين تعريف نشان مىدهد که ديگر مفاهيم پر اهميت در جغرافياى سياسي، از جمله مفاهيمى چون ملت، هويت، منافع ملي، ناسيوناليزم و ميهنخواهي، دولت، مرز، مرکز و پيرامون، قدرت و امنيت، دگرگونى و بقاء، دموکراسى و انتخابات مفاهيمى هستند که در گرداگرد مفهوم کشور شکل گرفته و واقعيت مىيابند.