184).
می نشاط زمانه بیاد ملک تو خورد
از آنکه ملکی چون تو فلک ندارد یاد.
مسعودسعد.
تو شاه رادی و در دهر شاهی و رادی
نه چون تو بیند شاه ونه چون تو دارد یاد.
مسعودسعد.
یاد داری که وقت آمدنت
همه خندان بدند و تو گریان .
سنایی .
از هستی خود که یاد دارم
جز سایه نماند یادگارم .
خاقانی .
مبادا ز تو جز تو کس یادگار
وزین یادگار این سخن یاددار.
نظامی .
بِه گر سخنم به یاد داری
وز عمر گذشته یاد ناری .
نظامی .
تو خود دانم که از من یاد ناری
که یاری بهتر از من یاد داری .
نظامی .
پیرزنان را به سخن شاد دار
وین سخن از پیرزنی یاد دار.
نظامی .
یاد می داری که با ما جنگ در سرداشتی
رای رای تست خواهی جنگ و خواهی آشتی .
سعدی .
یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من بیاد دار این پند.
سعدی .
همی یاد دارم ز عهد صغر
که عیدی برون آمدم با پدر.
سعدی .
ز عهد پدر یاد دارم همی
که باران رحمت بر او هردمی .
سعدی .
ز راوی چنین یاد دارم خبر
که پیشش فرستاد تنگی شکر.
سعدی .
سخن ماند از عاقلان یادگار
ز سعدی همین یک سخن یاددار.
سعدی .
چنین دارم از پیر داننده یاد
که شوریده ای سر به صحرا نهاد.
سعدی .
چنین یاد دارم که سقای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل .
سعدی .
یاد دارم که مدعی در این بیت بر قول من اعتراض کرد. (گلستان سعدی ). یاد دارم که در ایام جوانی گذری داشتم به کویی ... (گلستان سعدی ). یاد دارم که با کاروانی همه شب رفته بودم . (گلستان سعدی ). یاد دارم که در ایام پیشین من و دوستی چون دو مغز در پوستی صحبت داشتیم . (گلستان سعدی ). شبی یاد دارم که یاری عزیز از در درآمد. (گلستان سعدی ).
زلف دلبر دام راه و غمزه اش تیربلاست
یاد دار ای دل که چندینت نصیحت می کنم .
حافظ.
ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه و افسون هزار دارد یاد.
حافظ.
- به یاد داشتن ؛ به خاطر داشتن . در حافظه داشتن :
بر آنسان بزرگی کس اندر جهان
ندارد به یاد از کهان و مهان .
فردوسی .
به مردی و دانش به فر و نژاد
چنو پادشا کس ندارد به یاد.
فردوسی .
که چندین سپه سر به ایران نهاد
که کس در جهان آن ندارد به یاد.
فردوسی .
پسند بزرگان فرخ نژاد
ندارد جهان چون تو شاهی به یاد.
فردوسی .
به ایرانیان گفت مهران ستاد
همی داشت این داستانها به یاد.
فردوسی .
بخفت او و از دشت برخاست باد
که کس باد از آن سان ندارد به یاد.
فردوسی .
بپرسیدی از من نشان قباد
تو این نام را از که داری به یاد.
فردوسی .
بماند چنین شاه با مهر و داد
ندارد جهان چون تو خسرو به یاد.
فردوسی .
بپرسیدم از پیر مهران ستاد
کز آن روزگاران چه داری به یاد.
فردوسی .
بپرسیدمش تا چه دارد بیاد
ز هرمز که بنشست بر تخت داد.
فردوسی .