ی . [ ی ِ ] [ ای ] (حرف زاید) یکی دیگر از اقسام یاء که مورد بحث کتابهای لغت و دستور واقع شده یاء زاید است . صاحب آنندراج گوید: «و یاء زایده در آخر کلمات درآید اعم از اینکه عربی بود یا فارسی چون نورهان و نورهانی (بالفتح سوغات و راه آورد) و ارمغان و ارمغانی (۱) ... و زبان و زبانی و فلان و فلانی و بهمان و بهمانی وحال و حالی که حالیا مزیدٌ علیه و با همانی مشبع آن است و حور و حوری و قربان و قربانی و انتظار و انتظاری و جریان و جریانی و حضور و حضوری و غلط و غلطی وقحط و قحطی و خلاص و خلاصی و نقصان و نقصانی (۲) همچنین در اشعار زیر : ناصرخسرو. سعدی . علی بن حسن باخرزی . حیاتی گیلانی . مسعودسعد (از فرهنگ رشیدی ج 2 ص 1423). خاقانی . کمال اسماعیل . نجیب الدین جربادقانی . حافظ. حافظ. حافظ. حافظ. محمدقلی سلیم . صائب . صائب . صائب . ملاطغرا. نورالدین ظهوری (از آنندراج ). میرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. حافظ. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ناصرخسرو. ؟ (المعجم چ مدرس رضوی ص 235). ناصرخسرو. (المعجم چ طهران ص 199 و 102).
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید رای فلان و فلانی .
ای مسلمانان به فریادم رسید
کان فلانی بیوفایی می کند.
|| ظاهراً در تداول بین فلان و فلانی فرقی هست درفلان نوعی ابهام مندرج است اما اگر به کسی بگویید: «از قول من به آن آقا بگویید فلانی با شما کار دارد» ابهام از میان می رود. پس اعتراض ملا ابوالبرکات منیر بر این لفظ که در این شعر محمد عرفی واقع شده از عدم اعتنا بود :
به عهد جلوه ٔ حسن کلام من اندوخت
قبول شاهد نظم کلام نقصانی
مفرحی که من از بهر روح ساز دهم
نه انوری دهد و نی فلان نه بهمانی .
نه چشمم چراگه کند روی ساقی
نه گوشم بدزدد حدیث نهانی
... نگویم فلانی (۳) و یا با همانی .
اگر نه لازمه ٔ ذات دشمنت بودی
به کسر نیز ندادی خدای نقصانی .
یافته از تو با هزاران لطف
خلعت و نورهانی و دیگران .
به هر ناسازیی در ساز و دل بر ناخوشی خوش کن
که آبت زیرکاه است و کمالت زیر نقصانی .
دلم تو داشتی ارنی بدادمی حالی
بدانکه مژده ٔ وصل تو ناگهان آورد.
هر آن دقیقه که بر لفظ توگذر یابد
قوای سامعه حالی (۴) کند ستقبالش .
حالیا خانه برانداز دل و دین من است
تا هم آغوش که میباشد و همخوابه ٔ کیست .
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
حوریان رقص کنان ساغرشکرانه زدند
حضوری (۵) گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ماتلق من تهوی دع الدنیا و اهملها.
مژه ٔ سیاهت ار کرد به خون ما اشارت
ز فریب او میندیش غلطی مکن نگارا (۶) .
نسبت دشمن ببین از خود که در کاشانه سیل
گر تراب چشم خود باشد زبانی میکند.
نیست بی سرگشتگی ممکن خلاصی (۷) زین محیط
تا به ساحل از دوصد گرداب میباید گذشت (۸) .
به زیر خاک غنی را به مردم درویش
اگر زیادتئی هست حسرتی تا چند.
از فضولیهای خود صائب خجالت میکشم
من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا.
شب بزم اگر قحطی روغن است
چراغ پیاله ازو روشن است .
در انتظاری اشک حنائی بودم
رسید وقت ز شوق نگار میگریم .
و در وسط کلمات نیز آرند چون :
کارگر و کاریگر و فلاسنگ و فلیاسنگ به معنی فلاخن
جهاندار بر تخت زر بار داد
به کاریگران رنج بسیار داد.
گلگر و گلیگر به هر دو کاف فارسی به معنی گلکار -انتهی .
و ظاهراً در کلمه «بسیاری » هم یا زاید است : غلامان ... بسیاری بکشتند و بسیار غنیمت یافتند از هر چیزی . (تاریخ بیهقی ). || در کلمات : زهی ، خهی ، عجبی ، بسی . اگر در بعضی از آنها یاء بدل از الف نباشد مانند (بسا. عجبا) زیاده بنظر میرسد:
مرغی است ولیکن عجبی مرغ ازیراک
خوردنش همه تار است رفتنش به منقار.
هرکه گرفته ست سر شاخ صبر
زین عجبی شاخ سلامت چن است .
چندین عجبی ز چه پدید آید
از خاک بزیر گنبد خضرا.
غاری است مر او را عجبی با در و دربند
خفتنش نباشد همه الا که در آن غار.
سحر کرشمه ٔ چشمت به خواب میدیدم
زهی مراتب خوابی که به ز بیداری است .
همچنین یاء در کلمات گمانی و زیانی به معنی گمان و زیان زیاده باشد (۹) :
طاعت بگمانی بنمایدت ولیکن
لعنت کندش گر نشود راست گمانیش .
ز اول چنانت بود گمانی که در جهان
کاریت جز که خور نه قلیلست و نه کثیر.
گر همی خفته گمانیت برد خفته ست
خفته بگذار و مکن بیهده بیدارش .
گمانی مبر کاین ره مردم است
بر این کار نیکو خرد برگمار.
و در کلمه ٔ طولانی و میانی هم گویا یاء زیاده است :
در صدر خردمندان بی فضل نه خوب است
چون رشته ٔ لؤلؤ که بود سنگ میانیش .
و در کلمه ٔ نشانی هم اگر یاء بدل از (ه ) نباشد زیاده است :
گر نیست یخین چونکه چو خورشید برآید
هرچند که جویند نیابند نشانیش .
این نشانیها ترا بر وعده ٔ ایزد گواست
چرخ گردان این نشانیها برای ما کند.
دادمت نشانی به سوی خانه ٔ حکمت
سراست نهان دارش از مرد سبکسار.
و در کلمه ٔ (همگی ) ظاهراً یاء زینت را باشد. و صاحب المعجم یاء را در «ناگاهیان » زیاده شمرده و اصل آن را ناگاهان داند:
بساز مجلس و پیش من آر جام نبیذ
هلاک دوست بناگاهیان فراز رسید.
ویاء کلمه «پیشینیان » را نیز توان از این قبیل شمرد:
ز نامه های کهن نام کهنگان برخوان
یکی جریده ٔ پیشینیان به پیش آور.
ظاهراً بنظر میرسد یاء در کلمه ٔ تازیان هم که فردوسی آن را آورده :
بدو گفت رستم که ای نامدار
برو تازیان تا لب رودبار
زیاده باشد هر چند بعضی پنداشته اند چون صاحب برهان تازیان را به معنی تاخته تاخته و دوان دوان آورده از این رو یاء آن مبالغه و تکرار را رساند در صورتی که این معنی از «ان » علامت صفت بیان حالت مفهوم میشود نه از «یاء». || یاء جمع یا جماعت : صاحب آنندراج و بعضی از لغت نویسان دیگر هند یاء متصل به ضمیر جمع فارسی چون «یم » و «ید» را در الفاظی چون «گفتیم » و «گفتید» نیز غیر اصلی دانسته آن را به نام یاء جمع ضمن یاآت مجهول آورده اند و بنابراین فرض کلمه ٔ «گفتیم » مرکب از گفت و «ی » علامت جمع و «م » ضمیر متکلم باشد. و صاحب المعجم ذیل حرف وصل (در قافیه ) حرف جمع را هم از حروف وصل شمرده و این مثال را زیر عنوان «یاء جماعت » آورده است :
صنما تا به کف عشوه ٔ عشق تو دریم
از بدو نیک جهان همچو جهان بی خبریم .
|| و باز ذیل حروف رَوی ّ گوید: حرف ضمیر یا و دالی است که در آخر کلمه فایده ٔ ضمیر جماعت حاضران دهد چنانکه می آیید و میروید (۱۰) . || و ربط را نیز باشد چنانکه عالمید و توانگرید.
ی
ی . [ ی ِ ] [ ای ] (حرف زاید) یکی دیگر از اقسام یاء که مورد بحث کتابهای لغت و دستور واقع شده یاء زاید است . صاحب آنندراج گوید: «و یاء زایده در آخر کلمات درآید اعم از اینکه عربی بود یا فارسی چون نورهان و نورهانی (بالفتح سوغات و راه آورد) و ارمغان و ارمغانی (۱) ... و زبان و زبانی و فلان و فلانی و بهمان و بهمانی وحال و حالی که حالیا مزیدٌ علیه و با همانی مشبع آن است و حور و حوری و قربان و قربانی و انتظار و انتظاری و جریان و جریانی و حضور و حضوری و غلط و غلطی وقحط و قحطی و خلاص و خلاصی و نقصان و نقصانی (۲) همچنین در اشعار زیر :
بجز مرگ در راه حقت که آرد
ز تقلید رای فلان و فلانی .