زئیر. [ زَ ] (ع مص ، اِ) بانگ کردن شیر از سینه ٔ خود. (اقرب الموارد).بانگ شیر درنده و غریدن وی . (آنندراج ) :
یکی از جای برجستم چنان شیر بیابانی
زئیری برزدم چون شیر بر روباه درغانی .
ابوالعباس .
ای روبهان کلته به خس درخزید هین
کاید ز مرغزار ولایت همی زئیر.
فرخی .
سماع مطربان بگرد او درون
زئیر شیر و گرگ پرعوای او.
منوچهری .
اگر چه هر دو به آواز و بانگ معروفند
زئیر شیر شناسند مردمان ز نباح .
مسعودسعد.
|| آواز شتر نر که ترجیع کند و بکشد. (اقرب الموارد). || (ص ) شیر بابانگ و خروش . (آنندراج ). (۱) || در طب : آوازهایی که ازاعضای داخلی بدن در هنگام کار طبیعی و یا عارض شدن بیماری شنیده میشود. (از قاموس عثمانی ).