رابع. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) چهارم . چهارم کننده . (منتهی الارب ). || ربیع رابع؛ بهار بسیار فراخ با ارزانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): سیقولون ثلثهٔ رابعهم کلبهم . (قرآن 22/18).
رابعه با رابع آن هفت مرد
گیسوی خود را بنگر تا چه کرد.
رابع. [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) چهارم . چهارم کننده . (منتهی الارب ). || ربیع رابع؛ بهار بسیار فراخ با ارزانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): سیقولون ثلثهٔ رابعهم کلبهم . (قرآن 22/18).
رابعه با رابع آن هفت مرد
گیسوی خود را بنگر تا چه کرد.