اِبْنِ نَبیْه، ابوالحسن کمالالدین علیبن محمد (ح 559-619ق/1164-1222م)، شاعر، ادیب و کاتب ایوبیان (ﻫ م). وی ظاهراً در فسطاط زاده شد، اما در قاهره نشو نما یافت (نک : ابن نبیه، 19-20، ابیات 6 و 16؛ قس: EI2). از دوران کودکی، تحصیلات و استادان او اطلاعی نداریم، اما سرودههای وی، نشان از وسعت اطلاع او در ادب و لغت و جز آن دارد. ابن نبیه ظاهراً در حدود 30 سالگی و احتمالاً از طریق قاضی فاضل (د 596ق)، وزیر معروف ایوبیان به دربار الملکالعادل (د 615ق) در قاهره راه یافت و به مقامهای بلندی، از جمله ریاست دیوان اوقاف جامعالمعمور و دیوان خراج و حساب رسید و گویا مدتی نیز منصب قضا را برعهده داشت (عباس، 7/341، به نقل از ابن شعار؛ ابن ایاس، 1 (1)/257؛ خوانساری، 5/264؛ فروخ، 3/473). وی با قصیدههایی که در مدح الملکالعادل (نک : ص 9-12) و رجال و اعیان مصر از جمله قاضی اسعدبن ممّاتی (نک : ص 76، 77) و بهویژه قاضی فاضل (نک : ص 66، 77-79، 85-88) و ابن شاکر (ﻫ م) وزیر الملکالعادل (نک : ص 68-69) میسرود (نیز نک : خوانساری، 5/263-264؛ علیخان مدنی، 2/250)، پایگاه دولتی و اداری خود را استحکام میبخشید و زندگی را به دلخواه خود در آرامش و رفاه می گذراند (رکابی، 82-83؛ EI2). در 598ق الملکالاشرف موسی (د 635ق) به فرمان پدر از مصر راهی بلاد جزیره شد و شهر رها را به تصرف درآورد (نک : زرکلی، 7/327، 328) و در 600ق موصل را بر قلمرو خویش افزود(نک : رکابی، 83). احتمالاً ابن نبیه در این احوال همراه الاشرف بوده، خاصه که میدانیم چون وی در نصیبین استقرار یافت، ابن نبیه سرپرستی دیوان رسائل او را عهدهدار شد و کاتب خاص وی گردید (نک : ابن خلکان، 5/334؛ ابن شاکر، 3/66؛ ابن عماد، 5/85). در 609ق که الملکالاشرف مناطق دیگری را متصرف شد و محل اقامت خود را به شهر رَقّه منتقل کرد، ابن نبیه همچنان در نصیبین ماند، زیرا در منابع ما به حضور او در رقه اشاره نرفته است و نیز زمانی که الملکالاشرف پس از مرگ پدر در حلب مستقر گردید، ابن نبیه گاه مدایحی برای وی ارسال میداشت (نک : رکابی، 86). همچنین فتح دمیاط (618ق) را با قصیدهای که گویند آخرین سرودۀ اوست، در قلعۀ نصیبین به الملکالاشرف شادباش گفت (ص 64-66، 79-81؛ ابن ایاس، همانجا؛ رکابی، 85). میتوان گفت، ابن نبیه پس از ترک دیار مصر، مدایح خود را (بالغ بر 35 قصیده و 2 موشح، نک : ابن نبیه، جم(، به الملکالاشرف اختصاص داده است (نیز نک : ابن ایاس، 1 (1)/259؛ رکابی، 83). هرچند قصیدههایی از او در مدح الناصرلدین اللّه (حک : 575-622ق) سی و چهارمین خلیفۀ عباسی، نیز در دست است (ابن نبیه، 2-8؛ رکابی، 94) که البتّه انگیزۀ سرودن آنها و چگونگی روابط او با خلیفه معلوم نیست. به هر حال، ابن نبیه تا پایان عمر در ظل حمایت ایوبیان در نهایت عزت و حرمت زیست و چون وفات یافت، الملکالاشرف از درگذشت شاعر سخت اندوهناک شد (نک : عباس، 7/341، به نقل از ابن شعار) و یکی از شاعران نیز شعری در رثای وی سرود (خوانساری، 5/267-268).شاید بتوان ابن نبیه را که در شمار نوخاستگان نهادهاند (مثلاً قلقشندی، 1/292)، یکی از پیشتازان تجدید حیات شعر و ادب در مصر و شام در عصر ایوبیان به شمار آورد، هرچند شعر او به رغم حلاوتی که دارد، از جزالت و بلاغت چندان برخوردار نیست (نک : ابن خلدون، 1 (5)/69؛ قس: ابن ایاس، همانجا). وی در بدیههسرایی استاد بوده (نک : ابن نبیه، 40-42، 49-50) و لغز نیز میسروده است (همو، 70). تفننهای دیگر نیز در شعر داشته است، ازجمله آنکه قصیدۀ «مِضمارالخواطر» را که خود آن را بیمانند خوانده است، چنان برساخته که حروف نقطهدار و بینقطه از آغز تا انجام، یک درمیان قرار گرفتهاند (خوانساری، 5/264، این قصیده در دیوان نیامده است) یا آنکه در یک بیت، کلماتی را پشت سر هم آورده که هریک مقلوب کلمۀ پیشین است (ابن نبیه، 88). ابن نبیه کلمات و تعبیرات قرانی را فراوان و بیمحابا در اشعارش اقتباس و تضمین میکرده و در این کار، راه افراط میپیموده است (برای نمونه: نک : همو، 5-7، 66-69)، تا آنجا که بزرگانی علم و ادب آن را بر او خرده گرفتهاند (ذهبی، همانجا؛ علیخان مدنی، 2/250-251). بدینسان، سرودههای ابن نبیه آکنده از صنعت است و در این باب تکیۀ وی بر تشبیه، خصوصاً تشبیه بلیغ است. در مدح نیز از افراط و غلوّ پرهیز نکرده است (نک : ابن نبیه، 57، جم(. در اشعار او پارهای کلمات فارسی به کار رفته که برخی از آنها کهن است و برخی دیگر از دوران اسلامی است (مثلاً بستان، ص 14؛ همیان، ص 14؛ دیوان، ص 15؛ تاج، ص 15، 16؛ ایران، ص 15، 24؛ شاه ارمن، ص 15، 16، 21، 24، که به عنوان لقبی برای الملکالاشرف به کار رفته رفته؛ نرجس، ص 16؛ بهرمان، ص 21؛ جلنار، ص 23؛ کیوان، ص 24؛ دیباج، ص 25). علاوه بر این، گاه کلماتی به کار برده که شاید تا آن زمان در شعر عربی به کار نرفته باشد: کُلَهْبَند (ص 14) و نیز شکل کاملاً فارسی چوگان (ص 14) به جای صولجان که در میان عربها معروف بوده است یا سوسان (ص 14، 23) به جای سوسن و نیز کلمۀ شرپوشه (= نوعی کلاه، ص 15) نیز قابل توجه است. ابن نبیه علاوه بر مدح، در رثاء (نک : همو، 8-9، 73-76)، غزل و خمریات نیز طبعآزمایی کرده است (نک : همو، جم(. برخی از اشعار وی چندان شیوا و استوار بود که شاعرانی چون صفدی و ابن نباتۀ مصری را به معارضه با قصیدههای وی وا میداشت (رکابی، 92٩. او همواره قصاید خود را به شیوۀ قدما، با نسیب آغاز میکرده است. لطافت شعر وی آنچنان است که کارلایل ، یکی از قصیدههای او را به انگلیسی برگردانیده و در «نمونههایی از شعر عرب » آورده است (GAL, I/304؛ زیدان، 3/16؛ قس: EI2). تنها اثر بر جای مانده از ابن نبیه دیوان شعر اوست. به گمان صفدی، شاعر از نابترین اشعار خود گلچینی فراهم ساخته بوده است. دیوانی که اینک در دست داریم، احتمالاً دیوان جمعآوری شدۀ خود وی و شامل همۀ آثار او نسبت (ابن شاکر، همانجا؛ خوانساری، 5/263). بیشتر اشعار موجود را مدایحی تشکیل میدهند که برحسب نام ممدوح، «خلیفیات»، «عادلیات»، «اشرفیات» خوانده شدهاند (قس: GAL، همانجا). دیوان ابن نبیه نخستینبار در قاهره (1280ق) به کوش عبداللّه پاشافکری چاپ سنگی شده، سپس در بیروت (1299ق) و در قاهره (1313 و 1315ق) به کوشش همو به چاپ رسیده است. نسخۀ چاپ بیروت علاوه بر دو موشح، حدود 1570 بیت از سرودههای ابن نبیه را که در قالب قصیده، قطعه، دو بیت و تک بیت سروده شده است، دربردارد. عمر محمداسعد نیز دیوان ابن نبیه را با مقدمه و تعلیقات خویش در دمشق (1389ق/1969م) در 527 صفحه به چاپ رسانید که عیناً در بیروت (1969-1970م) تجدید چاپ گردید.