نگارنده ابتدا تعریفی از فلسفه به دست میدهد. به زعم وی فلسفه رشتهای است که به سوالهایی که علم از پاسخ دادن به آنها ناتوان است میپردازد. در این بخش نگارنده خاطرنشان میسازد. 'در واقع برخی از مسائل فلسفی پیرو تغییراتی در علم طبیعی بودهاند. پرسشهایی از اینگونه که فیلسوفان دربارهی نفس و جایگاه آن در طبیعت میاندیشند، اختیار در برابر جبر، معنای زندگی، همگی به صورتی عمیق تحت تاثیر پیشرفتهای علمی واقع میشوند. از آنجا که توصیفهای علم از واقعیت در طول قرنها تغییر کردهاند، ماهیت مسائل فلسفی نیز دستخوش تغییر و تحول شدهاند'. در بخش دوم با عنوان 'تبیین، علیت و قوانین' از علت نماز به نظریهی تبیین علمی و این که چرا قوانین، تبیین کننده هستند، سخن رفته و مثالهای نقضی و صلاحاندیشی تبیین، بازگو شدهاند. شروط تبیین علمی که در این بخش، مطرح گردیده عبارت است از این که تبینگر باید آزمونپذیر و صادق باشد. نیز تبیینگر منطقا مستلزم گزارهی تبیین شونده است و تبیینگر، دستکم یک قانون کلی دربردارد که برای اعتبار قیاس، مورد نیاز است. نگاه میکنی؟ تبیین علمی و نارضایتیهای آن، ساختار و مابعدالطبیعهی نظریههای علمی، معرفتشناسی نظریهپردازی علمی، معارضهی تاریخ و پساپوزیتیویسم، و ماهیت علم و پرسشهای اساسی فلسفه، از دیگر مباحث کتاب به شمار میآید. در بخش اخیر به تصریح نگارنده: 'اگر بخواهیم ماهیت علم را کاملا بفهمیم، فلسفه هنوز باید کار زیادی را انجام بدهد. طرح ما چه از نظر فلسفی و چه از نظر روانشناسی باید متضمن فهم طبقهبندی و مشاهده باشد. ما باید ارتباط میان معنا و مصداق را روشن سازیم و معرفتشناسی مناسب برای مواجهه با تعیینناپذبری ارائه دهیم و یا این که نشان دهیم که حصول آن ممکن نیست و فلسفهی علم باید درک کاملتری از تاریخ علم داشته باشد. اینها همهی کارهایی هستند که فلسفهی طبیعتگرایانه باید آنها را انجام دهد'.